برگی درخشان از کتاب نهج البلاغه

قال على علیه ‏السلام : کُلُّ وِعاءٍ یَضیقُ بِما جُعِلَ فیهِ إِلاّ وِعاءُ العِلمِ فَإِنَّهُ یَتَّسِعُ بِهِ؛ فضاى هر ظرفى در اثر محتواى خود تنگ‏تر مى‏ شود مگر ظرف دانش که با تحصیل علوم، فضاى آن بازتر مى‏ گردد.

برگی درخشان از کتاب نهج البلاغه

قال على علیه ‏السلام : کُلُّ وِعاءٍ یَضیقُ بِما جُعِلَ فیهِ إِلاّ وِعاءُ العِلمِ فَإِنَّهُ یَتَّسِعُ بِهِ؛ فضاى هر ظرفى در اثر محتواى خود تنگ‏تر مى‏ شود مگر ظرف دانش که با تحصیل علوم، فضاى آن بازتر مى‏ گردد.

مشخصات بلاگ

سلام
نگار سلطان محمدی هستم دانشجوی کارشناسی مهندسی عمران دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج
هدف از ایجاد این وبلاگ صحبت های استاد بزرگوارم جناب آقای دکتر احمد شفازاده بود در درس تفسیر موضوعی نهج البلاغه که تصمیم گرفتم بخشی از احادیث و خطبه ها و ... کتاب ارزشمند نهج البلاغه که در همه مراحل زندگی بهترین راهنمای بشریت است را برای تعدادی از شماها به اشتراک بزارم.
امیدوارم استفاده ای هرچند کوچک از این کار بنده حقیر را ببرید.


بایگانی
نویسندگان

۱۷ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

 

نامه شماره بیست و یک

و من کتاب له علیه السلام [4] الی زیاد ایضا[5] فدع الاسراف مقتصدا ، واذکر فی الیوم غدا ، [6] و امسک من المال بقدر ضرورتک ، و قدم الفضل لیوم حاجتک [7] اترجو ان یعطیک الله اجر المتواضعین و انت عنده من المتکبرین [8] و تطمع و انت متمرع فی النعیم ، تمنعه الضعیف والارمله ان یوجب لک ثواب المتصدقین ? [9] و انما المرء مجزی بما اسلف وقادم علی ما قدم ، والسلام

ترجمه

[4] نیز از نامه های امام علیه السلام به زیاد [5] اسراف را کنار بگذار و میانه روی را پیشه کن از امروز به فکر فردا باش [6] و از اموال دنیا به مقدار ضرورت برای خویش نگاه دار و زیادی را برای روز نیازت از پیش بفرست [ و برای قیامت ذخیره کن ] . [7] آیا امید داری خداوند ثواب متواضعان را به تو دهد در حالیکه در پیشگاهش از متکبران باشی؟ [8] و آیا طمع داریکه ثواب انفاق کنندگان را به تو عنایت کند در صورتی که در زندگی پر نعمت و ناز قرار داری؟ و مستمندان و بیوه زنان را از آن منع میکنی؟ [9] بدان انسان با آنچه از پیش فرستاده پاداش داده می شود و به آنچه قبلا برای خود نزد خدا ذخیره کرده وارد می گردد . والسلام

نامه شماره بیست و دو

22 و من کتاب له علیه السلام [1] الی عبد الله بن العباس رحمه الله تعالی ، و کان عبد الله یقول :[[ما انفعت بکلام بعد کلام رسول الله صلی الله علیه و آله ، کانتفاعی بهذا الکلام ] ] [2] اما بعد ، فان المرء قد یسره درک ما لم یکن لیفوته و یسوؤه فوت ما لم یکن لیدرکه ، [3] فلیکن سرورک بما نلت من آخرتک [4] و لیکن اسفک علی ما فاتک منها ، و ما نلت من دنیاک فلا تکثر به فرحا ، [5] و ما فاتک منها فلا تاس علیه جزعا ، ولیکن همک فیما بعد الموت

ترجمه

[1] از نامه های امام علیه السلام : به عبداله بن عباس .عبداله ابن عباس همواره می گفت : پس از سخنان پیامبر اسلام ( ص ) هیچ سخنی را به اندازه این سخن سودمند نیافتم [2] اما بعد انسان گاهی مسرور می شود به خاطر رسیدن به چیزیکه هرگز از دستش نمی رفت . و گاهی ناراحت می شود به خاطر از دست دادن چیزیکه هرگز به آن نمی رسید [3] خوشحالی تو باید از چیزی باشد که در طریق آخرت نائل شده ای[4] و تاسف تو باید از اموری باشد که مربوط به آخرت است و از دست داده ای. به آنچه از دنیا می رسی آنقدر خوشحال مباش [5] و آنچه را که از دنیا از دست می دهی بر آن تاسف مخور و جزع مکن همتت در آن باشد که پس از مرگ به آن خواهی رسید

نامه شماره بیست و سه

23 و من کلام له علیه السلام [6] قاله قبل موته علی سبیل الوصیه لما ضربه ابن ملجم لعنه الله : [7] وصیتی لکم : ان لا تشرکوا بالله شیئا ، و محمد صلی الله علیه و آله فلا تضیعوا سنته [8] اقیموا هذین العمودین ، و اوقدوا هذین المصباحین ، و خلاکم ذم [9] انا بالامس صاحبکم ، والیوم عبره لکم ، و غدا مفارقکم [10] ان ابق فانا ولی دمی ، و ان افن فالفناء میعادی ، و ان اعف فالعفو لی قربه ،[11] و هو لکم حسنه ، فاعفوا : [[ الا تحبون ان یغفر الله لکم ] ] [12] و الله ما فجانی من الموت وارد کرهته ، و لا طالع انکرته ، [1] و ما کنت الا کقارب ورد ، و طالب وجد ، [[ و ما عند الله خیر للابرار ] ] [2] قال السید الشریف رضی الله عنه : اقول : [[ و قد مضی بعض هذا الکلام فیما تقدم من الخطب ، الا ان فیه ها هنا زیاده اوجبت تکریره ] ]

ترجمه

[6] از سخنان امام علیه السلام هنگامی که ابن ملجم ویرا ضربت زدسخنان ذیل را پیش از مرگش به عنوان وصیت فرمود : [7] وصیت من به شما این است که بخدا شرک نورزید و سنت محمد ( ص ) را ضایع مگردانید [8] این دو ستون دین را استوار برپا دارید و این دو چراغ را روشن نگهدارید و دیگر از هیچ ملامت و مذمتی نترسید . [9] من دیروز همچون شما بودم امروز باعث عبرت شما و فردا از شما جدا خواهم شد [10] اگر زنده بمانم خود ولی خون خویشم و اگر بمیرم مرگ میعاد و قرارگاه من است . اگر عفو کنم عفو برای من موجب تقرب به خدا است [11] و برای شما نیکی و حسنه است بنا براین عفو کنید آیا دوست ندارید خدا شما را مشمول عفو و آمرزش خویش قرار دهد ؟[12] به خدا سوگند چیزی از نشانه های مرگ ناگهان به من روی نیاورده که من از آن ناخشنود باشم و طلایه ای از آن آشکار نشده که من آن را زشت بشمارم . [1] من نسبت به مرگ همچون کسی هستم که شب هنگام در جستجوی آب باشد و ناگهان به آن برسد و یا همچون کسی که گمشده خویش را پیدا کند و آنچه نزد خدا است برای نیکان بهتر است . [2] سیدرضی می گوید . قسمتی از این سخن در گذشته در ضمن خطبه ها [ کلام 149 ] گذشت ولی به خاطر اضافه ای که در اینجا بود آن را تکرار کردیم .

نامه شماره بیست و چهار

و من وصیه له علیه السلام [3] بما یعمل فی امواله ، کتبها بعد منصرفه من صفین : [4] هذا ما امر به عبدالله علی بن ابی طالب امیر المؤمنین فی ماله ، ابتغاء وجه الله ، [5] لیولجه به الجنه ، و یعطیه به الامنه [6] منها : فانه یقوم بذلک الحسن بن علی یاکل منه بالمعروف ، [7] و ینفق منه بالمعروف ، فان حدث بحسن حدث و حسین حی ، [8] قام بالامر بعده ، و اصدره مصدره [9] و ان لابنی فاطمه من صدقه علی مثل الذی لبنی علی ، [10] و انی انما جعلت القیام بذلک الی ابنی فاطمه ابتغاء وجه الله ، [11] و قربه الی رسول الله صلی الله علیه و آله ، و تکریما لحرمته ، و تشریفا لوصلته [12] و یشترط علی الذی یجعله الیه ان یترک المال علی اصوله ، [13] و ینفق من ثمره حیث امر به وهدی له و الا یبیع من اولاد نخیل [14] هذه القری ودیه حتی تشکل ارضها غراسا [1] و من کان من امامی اللاتی اطوف علیهن لها و لد ، او هی حامل ، [2] فتمسک علی ولدها و هی من حظه ، فان مات ولدها و هی حیه فهی عتیقه ، [3] قد افرج عنها الرق ، و حررها العتق [4] قال الشریف : قوله علیه السلام فی هذه الوصیه : [[ و الا یبیع من نخلها ودیه ] ] ، الودیه : و جمعها ودی و قوله علیه السلام : [[ حتی تشکل ارضها غراسا ] ] هو من افصح الکلام ، و المراد به ان الارض یکثر فیها غراس النخل حتی یراها الناظر علی غیر تلک الصفه التی عرفها بها فیشکل علیه امرها و یحسبها غیرها

ترجمه

[3] از وصیتهای امام علیه السلام در مورد مصرف اموالش بعد از وفات او است این وصیت را پس از بازگشت از صفین مرقوم فرموده است : [4] این دستوری است که بنده خدا علی ابن ابیطالب امیرمؤمنان در مورد چگونگی تصرف در اموالش به خاطر خشنودی خدا داده است [5] تا از این طریق خداوند وی را قرین رحمت و دمساز بهشت سازد و امنیت و آرامش در سرای دیگر به او عنایت کند 000 [6] از آن جمله است : سرپرستی آن به عهده حسن بن علی است که به طور شایسته از آن مصرف کند [7] و به طور شایسته از آن انفاق نماید . اگر برای حسن پیش آمدی کند و حسین زنده است [8] او سرپرستی آن را به عهده بگیرد و به جای وی وظیفه را انجام دهد . [9] پسران فاطمه همان مقدار سهم از این مال دارند که پسران علی[ ع ] [10] و اینکه سرپرستی آن را به پسران فاطمه واگذاردم به خاطر خدا [11] و به خاطر تقرب به رسول الله ( ص ) و بزرگداشت حرمت او و احترام پیوند خویشاوندیش می باشد [12] و با کسیکه این اموال در دست او است شرط می کنم که اصل مال را حفظ کند [13] و تنها از میوه و درآمدش در آن راهیکه به او دستور داده ام انفاق نماید و از نهالهای نخل چیزی نفروشد [14] تا همه این سرزمین یک پارچه زیر پوشش نخل قرار گیرد و آباد شود . [1] و هر کدام از کنیزانم که با او هم بستر شده ام و صاحب فرزند یا حامله است [2] از فروش او بخاطر سهم فرزندش خودداریشود و اگر کودکش مرد و او زنده است آزاد باشد [3] بند بردگی از گردنش برداشته و جزو آزادشدگان قرار گیرد . [4] سیدرضی می گوید : در سخن امام [ ع ] و الا یبیج من نخلها ودیه ودیه به معنی نهال نخل و جمع آن ودی[ بر وزن علی] می باشد و جمله دیگر امام که حتی تشکل ارضها غراسا فصیحترین سخن است و منظور این است که زمین پر از نخل شود که جز نخل چیز دیگری به چشم نیاید .

نامه شماره بیست و پنج

و من وصیه له علیه السلام [5] کان یکتبها ان یستعمله علی الصدقات قال الشریف : و انما ذکرنا هنا جملا لیعلم بها انه علیه السلام کان یقیم عماد الحق ، و یشرع امثله العدل ، فی صغیر الامور و کبیرها و دقیقها و جلیلها [6] انطلق علی تقوی الله وحده لا شریک له ، و لا تروعن مسلما [7] و لا تجتازن علیه کارها ، و لا تاخذن منه اکثر من حق الله فی ماله ، [8] فاذا قدمت علی الحی فانزل بمائهم من غیر ان تخالط ابیاتهم ، [9] ثم امض الیهم بالسکینه والوقار ، حتی تقوم بینهم فتسلم علیهم ، [10] و لا تخدج بالتحیه لهم ، ثم تقول : عباد الله ، ارسلنی الیکم ولی الله و خلیفته ، [11] لاخذ منکم حق الله فی اموالکم ، فهل لله فی اموالکم من حق فتؤدوه الی ولیه [12] فان قال قائل : لا فلا تراجعه ، [13] و ان انعم لک منعم فانطلق معه من غیر ان تخیفه او توعده او تعسفه او ترهقه [1] فخذ ما اعطاک من ذهب او فضه ، فان کان له ماشیه او ابل فلا تدخلها الا باذنه [2] فان اکثرها له ، فاذا اتیتها فلا تدخل علیها دخول متسلط علیه و لا عنیف به [3] و لا تنفرن بهیمه و لا تفزعنها ، و لا تسوءن صاحبها فیها ، [4] واصدع المال صدعین ثم خیره ، فاذا اختار فلا تعرضن لما اختاره [5] ثم اصدع الباقی صدعین ، ثم خیره ، فاذا اختار فلا تعرضن لما اختاره [6] فلا تزال کذلک حتی یبقی ما فیه وفاء لحق الله فی ماله ، فاقبض حق الله منه [7] فان استقالک فاقله ، ثم اخلطهما ثم اصنع مثل الذی صنعت اولا [8] حتی تاخذ حق الله فی ماله و لا تاخذن عودا و لا هرمه و لا مکسوره و لا مهلوسه ، و ذات عوار ، [9] و لا تامنن علیها الا من تثق بدینه ، رافقا بمال المسلمین [10] حتی یوصله الی ولیهم فیقسمه بینهم ، [11] و لا توکل بها الا ناصحا شفیقا و امینا حفیظا ، غیر معنف و لا مجحف ، [12] و لا ملغب و لا متعب ثم احدر الینا ما اجتمع عندک [13] نصیره حیث امر الله به ، فاذا اخذها امینک فاوعز الیه الا یحول بین ناقه و بین فصیلها ، [14] و لا یمصر لبنها فیضر ذلک بولدها ، [15] و لا یجهدنها رکوبا ، ولیعدل بین صواحباتها فی ذلک و بینها ، [16] و لیرفه علی اللاغب ، ولیستان بالنقب و الضالع [17] ولیوردها ما تمر به من الغدر ، [18] و لا یعدل بها عن نبت الارض الی جواد الطرق ، ولیروحها فی الساعات ، [1] ولیمهلها عند النطاف والاعشاب حتی تاتینا باذن الله بدنا منقیات ، [2] غیر متعبات و لا مجهودات ، لنقسمها علی کتاب الله و سنه نبیه صلی الله علیه و آله [3] فان ذلک اعظم لاجرک ، و اقرب لرشدک ، ان شاء الله

ترجمه

[5] از سفارشهای امام علیه السلام به افرادی که مامور جمع آوری زکات ازطرف او می شدند . شریف رضیمی گوید : ما قسمتی از این وصیت را در اینجا آوردیم تا معلوم گردد امام [ ع ] همواره ارکان حق را بپامی داشت و فرمان به عدل را صادر می کرد در کارهای کوچک یا بزرگ پرارزش یا کم ارزش . [6] با تقوا و احساس مسک ولیت در برابر خداوند یکتا و بی شریک حرکت کن و در این راه هیچ مسلمانی را مترسان [7] و بر سرزمین او ناخشنود مگذر بیش از آنچه از حق خداوند در اموالش است از او مگیر [8] پس آنگاه که به آبادی قبائل رسیدی در کنار آب فرود آیو داخل خانه هاشان مشو [9] سپس با آرامش و وقار به سوی آنان برو تا در میان آنها قرار گیری به آنها سلام کن [10] و از اظهار تحیت بخل مورز پس از آن به آنان می گوئی ای بندگان خدا مرا ولی خدا و خلیفه اش به سوی شما فرستاده [11] تا حق خدا را که در اموالتان است بگیرم آیا در اموال شما حقی از خدا هست که آنرا به نماینده اش بپردازید ؟ [12] اگر کسی گفت نه دیگر به او مراجعه مکن [13] و اگر کسی پاسخ داد بلی همراهش برو اما نه اینکه او را بترسانییا تهدید کنی. یا او را به کار مشکلیمکلف سازی[1] هر چه از طلا یا نقره به تو داد بستان و اگر دارایگوسفند یا شتر بود بدون اذن او داخل آن مشو [2] زیرا بیشتر آنها از آن او است و آنگاه که داخل شدی همچون شخص مسلط و سختگیر رفتار مکن [3] حیوانیرا فرار مده و ناراحت مساز و در میان آنها صاحبش را ناراحت مکن [4] [ به هنگام گرفتن حق خدا ] : حیوانات را دو قسمت کن و صاحبش را مخیر ساز که یک قسمت را انتخاب کند و در انتخابش به او اعتراض مکن [5] بعد قسمت باقیمانده را دو نیمه کن و ویرا مخیر ساز یکیرا انتخاب کند باز هم به او در این گزینش خرده مگیر [6] به همین گونه تقسیم کن تا آنجا که باقیمانده به اندازه حق خداوند باشد آن را بگیر . [7] [ باز هم مواظب باش ] اگر از این تقسیم پشیمان بود و خواست از نو تقسیم نمائیقبول کن و حیوانات را به هم مخلوط نما و همچون گذشته آنها را تقسیم کن [8] تا حق خداوند باقیبماند و آن را بگیری .[فراموش مکن ] حیوانات پیر و دست و پا شکسته و بیمار و معیوب را به عنوان زکات نپذیر [9] و آنها را به غیر از کسیکه به دینش اطمینان داریو نسبت به اموال مسلمانان دلسوز است مسپار [10] تا آن را به پیشوایمسلمین برساند و در میان آنها تقسیم کند . [11] چوپانیگوسفندان و شتران را جز به شخص خیرخواه و مهربان و امین و حافظ که نه سختگیر است و نه اجحاف گر [12] نه تند می راند و نه حیوانات را خسته میکند مسپار . سپس هر چه جمع آوریکردیفورا به سویما روانه ساز [13] تا آنها را در مصارفیکه خداوند فرمان داده است مصرف کنیم و آنگاه که آن را به دست امین خود برایرساندن به مرکز سپردیبه او سفارش کن که بین شتر و نوزادش جدائینیفکند [14] و شیر آن را ندوشد که به بچه اش زیان وارد شود [15] و در سوارشدن بر شتران عدالت را مراعات کند [16] و نیز مراعات شتر خسته و یا زخمیکه سواری دادن برایش مشکل است بنماید [17] آنها را به غدیر آب ببرد [18] و از کناره های جاده علف دار بدرون جاده بی گیاه منحرف نسازد و ساعاتی استراحتشان بدهد 000 [1] و آنگاه که به آب و علفزار می رسد مهلت دهد آب بنوشند و علف بخورند تا هنگامیکه به ما می رسند به اذن خدا فربه و سر حال باشند [2] نه خسته و کوفته تا آنها را طبق کتاب خدا و سنت پیامبرش تقسیم کنیم . [3] این برنامه باعث بزرگیپاداش و هدایت تو خواهد بود . انشاءالله

نامه شماره بیست و شش

و من عهد له علیه السلام [4] الی بعض عماله و قد بعثه علی الصدقه [5] امره بتقوی الله فی سرائر امره و خفیات عمله ، حیث لا شهید غیره ، و لا وکیل دونه [6] و امره الا یعمل بشی ء من طاعه الله فیما ظهر فیخالف الی غیره فیما اسر ، [7] و من لم یختلف سره و علانیته ، و فعله و مقالته ، فقد ادی الامانه ، و اخلص العباده [8] و امره الا یجبههم و لا یعضههم ، و لا یرغب عنهم تفضلا بالاماره علیهم ، [9] فانهم الاخوان فی الدین ، والاعوان علی استخراج الحقوق [10] و ان لک فی هذه الصدقه نصیبا مفروضا ، و حقا معلوما ، [11] و شرکاء اهل مسکنه ، و ضعفاء ذوی فاقه ، و انا موفوک حقک ، فوفهم حقوقهم ، [12] و الا تفعل فانک من اکثر الناس خصوما یوم القیامه ،[1] و بؤسی لمن خصمه عند الله الفقراء والمساکین و السائلون والمدفوعون والغارمون و ابن السبیل [2] و من استهان بالامانه ، ورتع فی الخیانه ، [3] و لم ینزه نفسه و دینه عنها ، فقد احل بنفسه الذل والخزی فی الدنیا ، [4] و هو فی الاخره اذل و اخزی و ان اعظم الخیانه خیانه الامه ، و افظع الغش غش الائمه ، والسلام

ترجمه

[4] از سفارشهای امام علیه السلام به بعضی از کارمندانی که برای گردآوری زکات می فرستاده است [5] او را به تقوا و ترس از خدا در امور پنهانی و اعمال مخفی فرمان می دهد در آنجا که هیچکس جز خدا شاهد و گواه و احدی غیر از او وکیل نمی باشد [6] و نیز به او فرمان داده عملی را آشکارا از اطاعت های خدا انجام ندهد که در پنهانی خلاف آنرا انجام میدهد [7] [ و باید بداند ] آن کس که پنهانی و آشکارش ، کردار و گفتارش با هم مخالفت نداشته باشد امانت الهی را ادا کرده و عبارت را خالصانه انجام داده است . [8] و به او فرمان داده که با مردم با چهره عبوس روبرو نشود آنها را بهتان نزند و به آنها به حساب برتری جوئی به خاطر اینکه رئیس است بی اعتنائی نکند [9] چه اینکه آنها برادران دینی هستند و کمک کاران در استخراج حقوق [10] [ بدان ] برای تو در این زکات نصیب مشخص و حق معینی است [11] و شریکانی از مستمندان و ضعیفان بینوا داری همانگونه که ما حق تو را می دهیم تو هم باید نسبت به حقوق آنها وفادار باشی[12] اگر چنین نکنیاز مردمی خواهی بود که در رستاخیز بیش از همه دشمن و شکایت کننده داری000 [1] بدا به حال آنکه در پیشگاه خداوند فقرا و مساکین و سائلان و آنها که از حقشان محروم مانده اند و بدهکاران و ورشکستگان و در راه ماندگان خصم و شاکی او باشند . [2] کسیکه امانت را خوار شمارد و دست به خیانت آلاید [3] و خویشتن و دینش را از آن منزه نسازد درهای ذلت و رسوائی را در دنیا به روی خود گشوده [4] و در قیامت خوارتر و رسواتر خواهد بود و بزرگترین خیانت خیانت به ملت است و رسواترین تقلب تقلب به پیشوایان مسلمین والسلام

نامه شماره بیست و هفت

و من عهد له علیه السلام [5] الی محمد بن ابی بکر رضی الله عنه حین قلده مصر : [6] فاخفض لهم جناحک ، و الن لهم جانبک ، وابسط لهم وجهک ، [7] و آس بینهم فی اللحظه و النظره ، حتی لا یطمع العظماء فی حیفک لهم ، [8] و لا ییاس الضعفاء من عدلک علیهم ، [9] فان الله تعالی یسائلکم معشر عباده عن الصغیره من اعمالکم والکبیره ، و الظاهره والمستوره ، [10] فان یعذب فانتم اظلم ، وان یعف فهو اکرم [11] واعلموا عباد الله ان المتقین ذهبوا بعاجل الدنیا وآجل الاخره ، [12] فشارکوا اهل الدنیا فی دنیاهم ، ولم یشارکوا اهل الدنیا فی آخرتهم [13] سکنوا الدنیا بافضل ما سکنت واکلوها بافضل ما اکلت ، [14] فحظوا من الدنیا بما حظی به المترفون ، واخذوا منها ما اخذه الجبابره المتکبرون ، [15] ثم انقلبوا عنها بالزاد المبلغ ، والمتجر الرابح [16] اصابوا لذه زهد الدنیا فی دنیاهم ، وتیقنوا انهم جیران الله غدا آخرتهم [1] لاترد لهم دعوه ، ولا ینقص لهم نصیب من لذه [2] فاحذروا عباد الله الموت وقربه ، واعدوا له عدته [3] فانه یاتی بامر عظیم ، وخطب جلیل ، بخیر لا یکون معه شر ابدا ، [4] او شر لا یکون معه خیر ابدا فمن اقرب الی الجنه من عاملها [5] ومن اقرب الی النار من عاملها وانتم طرداء الموت ، ان اقمتم له اخذکم ، [6] و ان فررتم منه ادرککم ، و هو الزم لکم من ظلکم [7] الموت معقود بنواصیکم ، و الدنیا تطوی من خلفکم [8] فاحذروا نارا قعرها بعید ، و حرها شدید ، و عذابها جدید [9] دار لیس فیها رحمه ، ولاتسمع فیها دعوه ، ولاتفرج فیها کربه [10] و ان استطعتم ان یشتد خوفکم من الله ، و ان یحسن ظنکم به ، فاجمعوا بینهما ، [11] فان العبد انما یکون حسن ظنه بربه علی قدر خوفه من ربه ، [12] و ان احسن الناس ظنا بالله اشدهم خوفا لله [13] و اعلم یا محمد بن ابی بکر انی قد ولیتک اعظم اجنادی فی نفسی اهل مصر ، [14] فانت محقوق ان تخالف علی نفسک و ان تنافح عن دینک ، [15] و لو لم یکن لک الا ساعه من الدهر ، و لاتسخط الله برضی احد من خلقه ، [16] فان فی الله خلقا من غیره و لیس من الله خلف فی غیره [17] صل الصلاه لوقتها المؤقت لها ، و لاتجعل و قتها لفراغ ، [1] و لا تؤخرها عن وقتها لاشتغال و اعلم ان کل شی ء من عملک تبع لصلاتک [2] و منه : فانه لاسواء امام الهدی وامام الردی ، و ولی النبی ، و عدو النبی [3] ولقد قال لی رسول الله صلی الله علیه و آله : [4] [[انی لااخاف علی امتی مؤمنا و لامشرکا ، اما المؤمن فیمنعه الله بایمانه ، [5] و اما المشرک فیقمعه [ الله بشرکه ، و لکنی اخاف علیکم کل [6] منافق الجنان ، عالم اللسان ، یقول ما تعرفون ، و یفعل ما تنکرون ] ]

ترجمه

[5] از عهدنامه های امام علیه السلام به محمدبن ابی بکر هنگامی که ویرا به حکومت مصر منصوب کرد [6] بالهای محبتت را برای آنها بگستر و پهلوی نرمش و ملایمت را بر زمین بگذار چهره خویش را برای آنها گشاده دار [7] و تساوی در بین آنها حتی در نگاههایت را مراعات کن تا بزرگان کشور در حمایت بی دلیل تو طمع نورزند [8] وضعفاء در انجام عدالت از تو مایوس نشوند [9] که خداوند از شما بندگان درباره اعمال کوچک و بزرگ و آشکار و پنهان بازخواست خواهد کرد [10] اگر کیفرتان کند شما استحقاق بیش از آن را دارید و اگر عفوتان کند او کریمتر است . [11] ای بندگان خدا آگاه باشید که پرهیزکاران هم از دنیای زودگذر و هم از سرای آخرت بهره گرفتند [12] با اهل دنیا در دنیایشان شرکت جستند در حالیکه اهل دنیا در آخرت با آنها شرکت نکردند . [13] در دنیا بهترین مسکن [ ساده ترین مسکنها ] را برگزیدند و بهترین خوراکها [ خوراک ساده و حلال ] را تناول کردند [14] [ با همان زندگی ساده و پاک ] همان لذتی را که متنعمان از دنیا بردند نصیبشان شد و هم آنچه جباران مستکبر از آن برگرفتند بهره آنها گشت [ و زندگی ظاهرا محقرشان لذت بخشتر از زندگی پر زرق و برق دنیا پرستان بود ] . [15] از این جهان با زاد و توشه ای وافر و تجارتی پر سود به سوی سفر آخرت شتافتند [16] لذت بی علاقگی به دنیا را در دنیای خویش بردند و یقین کردند 000 که در آخرت همسایگان خدایند : [1] در سرائی که هر چه تقاضا کنند اجابت می شود و هر گونه لذت در اختیار آنان خواهد بود . [2] ای بندگان خدا از مرگ و نزدیک بودنش بترسید آمادگی های لازم را برای آن فراهم سازید [3] که امری عظیم و جریانی پر اهمیت به همراه می آورد یا خیری بهمراه دارد که هرگز آلوده به شر نیست [4] و یا شریکه هیچگاه نیکی با آن نخواهد بود پس چه کسی از عمل کننده برای بهشت به بهشت نزدیکتر است ؟ [5] و کدام کس از عمل کننده برای آتش به آتش و عذاب ؟ شما تبعی دشدگان مرگی د اگر بایستید دستگیرتان خواهد کرد [6] و اگر از آن فرار کنید به شما خواهد رسید مرگ از سایه شما با شما همراه تر است [7] و در پیشانی شما مهر مرگ زده شده . دنیا پشت سر شما درهم می پیچد [8] پس برحذر باشید از آتشی که عمقش زیاد و حرارتش شدید و عذابش تازه است . [9] جایگاهی است که رحمت در آن وجود ندارد و گوش به سخن کسی داده نمی شود و ناراحتیها در آن برطرف نمی گردد [10] اگر می توانید خوفتان از خداوند شدید باشد و در عین حال به خداوند حسن ظن داشته باشید چنین کنید و بین آندو جمع نمائید [11] زیرا بنده راستین حسن ظنش بخداوند به اندازه خوفش از او است [12] و آن کس که بخدا حسن ظن دارد باید بیش از همه از مجازات او ترسان باشد . [ تا تعادل بین خوف و رجا برقرار گردد ] . [13] ای محمدبن ابن بکر بدان که من تو را سرپرست بزرگترین لشکرم یعنی لشکر مصر نمودم . [14] پس بر تو لازم است که با خواسته های دلت مخالفت کنی و از دینت دفاع نمائی[15] گرچه یک ساعت از زندگانیت بیش باقینمانده باشد و هرگز خداوند را به خاطر رضایت احدی از مخلوقش بخشم نیاوری[16] چرا که خداوند جای همه کس را می گیرد و کسی نمی تواند جای خداوند را بگیرد [17] نماز را در اوقات خودش بجای آر نه آنکه به هنگام بیکاری در انجامش تعجیل کنی00 [1] و به هنگام اشتغال به کار آن را تاخیر اندازی. و بدان که تمام اعمالت تابع نمازت خواهند بود [2] قسمتی دیگر از این عهدنامه است : امام هدایت و امام گمراهی و پستی هیچگاه مساوی نیستند همچنین دوستدار پیامبر و دشمن او با هم برابر نخواهند بود . [3] پیامبر به من فرمود : [4] من بر امتم نه از مؤمن می ترسم و نه از مشرک . چرا که مؤمن ایمانش او را بازمی دارد [5] و مشرک را خداوند به وسیله شرکش نابود می سازد . تنها کسانیکه از شر آنها بر شما می ترسم [6] آنها هستند که در دل منافقند و در زبان دانا سخنانی می گویند دل پسند ولی اعمالی دارند زشت و ناپسند

نامه شماره بیست و هشت

و من کتاب له علیه السلام [7] الی معاویه جوابا ، قال الشریف : و هو من محاسن الکتب [8] امابعد، فقداتانی کتابک تذکر فیه اصطفاء الله محمدا صلی الله علیه و آله لدینه [9] و تاییده ایاه بمن ایده من اصحابه ،فلقد خبا لنا الدهر منک عجبا [10] اذ طفقت تخبرنا ببلاء الله تعالی عندنا ، [11] و نعمته علینا فی نبینا ، فکنت فی ذلک کناقل التمر الی هجر ، [12] او داعی مسدده الی النضالف [13] و زعمت ان افضل الناس فی الاسلام فلان و فلان ، فذکرت امرا ان تم اعتز لک نهج البلاغه م 25 ] کله ، [1] و ان نقص لم یلحقک ثلمه و ما انت و الفاضل و المفضول ، و السائس والمسوس [2] و ما للطلقاء و ابناء الطلقاء ، و التمییز بین المهاجرین الاولین ، و ترتیب درجاتهم ، و تعریف طبقاتهم [3] هیهات لقدحن قدح لیس منها ، و طفق یحکم فیها من علیه الحکم لها [4] الا تربع ایها الانسان علی ظلعک ، و تعرف قصور ذرعک ، [5] و تتاخر حیث اخرک القدر فما علیک غلبه المغلوب ، و لا ظفر الظافر [6] و انک لذهاب فی التیه ، رواغ عن القصد [7] الا تری غیر مخبر لک و لکن بنعمه الله احدث انقوما استشهدوا فی سبیل الله تعالی من المهاجرین و الانصار ، [8] و لکل فضل ، حتی اذا استشهد شهیدنا [9] قیل : سید الشهداء ، و خصه رسول الله صلی الله علیه و آله بسبعین تکبیره عند صلاته علیه [10] او لا تری ان قوما قطعت ایدیهم فی سبیل الله و لکل فضل [11] حتی اذا فعل بواحدنا ما فعل بواحدهم ، قیل : [[ الطیار فی الجنه و ذو الجناحین ] [12] و لو لا ما نهی الله عنه من تزکیه المرء نفسه ، لذکر ذاکر فضائل جمه ، [13] تعرفها قلوب المؤمنین ، و لاتمجها آذان السامعین [14] فدع عنک من مالت به الرمیه فانا صنائع ربنا و الناس بعد صنائع لنا [15] لم یمنعنا قدیم عزنا و لاعادی طولنا علی قومک ان خلطناکم بانفسنا ، [1] فنکحنا و انکحنا ، فعل الاکفاء و لستم هناک [2] و انی یکون ذلک و منا النبی و منکم المکذب ، و منا اسد الله و منکم اسد الاحلاف ، [3] و منا سیدا شبابا اهل الجنه و منکم صبیه النار، [4] ومنا خیر نساء العالمین و منکم حماله الحطب فی کثیر مما لنا و علیکم [5] فاسلامنا قد سمع ، و جاهلیتنا لاتدفع و کتاب الله یجمع لنا ما شذ عنا، [6] و هو قوله سبحانه و تعالی [[و اولو الارحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب الله ] ] [7] و قوله تعالی : ان اولی الناس بابراهیم للذین اتبعوه و هذا النبی و الذین آمنوا و الله و لی المؤمنین ] ] [8] فنحن مره اولی بالقرابه ، و تاره اولی بالطاعه و لما احتج المهاجرون علی الانصار یوم السقیفه [9] برسول الله صلی الله علیه و آله [فلجوا ] علیهم ، فان یکن الفلج به فالحق لنا دونکم ، [10] و ان یکن بغیره فالانصار علی دعواهم [11] و زعمت انی لکل الخلفاء حسدت ، و علی کلهم بغیت ، [12] فان یکن ذلک کذلک فلیست الجنایه علیک ، فیکون العذر الیک [13] و تلک شکاه ظاهر عنک عارها [14] و قلت : انی کنت اقاد کما یقاد الجمل المخشوش حتی ابایع ، [1] و لعمر الله لقد اردت ان تذم فمدحت ، و ان تفضح فافتضحت [2] و ما علی المسلم من غضاضه فی ان یکون مظلوما ما لم یکن شاکا فی دینه ، و لامرتابا بیقینه [3] و هذه حجتی الی غیرک قصدها ، و لکنی اطلقت لک منها بقدر ما سنح من ذکرها [4] ثم ذکرت ما کان من امری و امر عثمان ، فلک ان تجاب عن هذه لرحمک منه ، [5] فاینا کان اعدی له ، و اهدی الی مقاتله [6] امن بذل له نصرته فاستقعده و استکفه ، [7] ام من استنصره فتراخی عنه وبث المنون الیه حتی اتی قدره علیه [8] کلا و الله ل [[ قد یعلم الله المعوقین منکم و القائلین لاخوانهم هلم الینا و لایاتون الباس الا قلیلا ] ] [9] و ما کنت لاعتذر من انی کنت انقم علیه احداثا، [10] فان کان الذنب الیه ارشادی و هدایتی له ، فرب ملوم لاذنب له [11] و قد یستفید الظنه المتنصح [12] و ما اردت [[ الا الاصلاح ما استطعت ، و ما توفیقی الا بالله علیه توکلت و الیه انیب ] ] [13] و ذکرت انه لیس لی و لاصحابی عندک الا السیف ، فلقد اضحکت بعد استعبار [1] متی الفیت بنی عبدالمطلب عن الاعداء ناکلین ، و بالسیف مخوفین ? [2] ف لبث قلیلا یلحق الهیجا حمل [3] فسیطلبک من تطلب ، و یقرب منک ما تستبعد ، [4] و انا مرقل نحوک فی جحفل ،من المهاجرین و الانصار ، و التابعین لهم باحسان ، [5] شدید زحامهم ، ساطع قتامهم [ 5 ، متسربلین سرابیل الموت ، [6] احب اللقاء الیهم لقاء ربهم ، و قد صحبتهم ذریه بدریه ، [7] و سیوف هاشمیه ، قد عرفت مواقع نصالها فی اخیک و خالک و جدک و اهلک [[ و ما هی من الظالمین ببعید ] ]

ترجمه

[7] از نامه های امام علیه السلام در پاسخ معاویه شریف رضی می گوید : این از نامه های بسیار جالب است . [8] اما بعد نامه ات رسید در آن یادآور شده ایکه خداوند محمد صلی الله علیه و آله و سلم را برای دینش برگزید [9] و با اصحابش وی را تایید کرد راستی دنیا چه شگفتی هائی دارد [10] تو می خواهی ما را از آنچه خداوند به ما عنایت فرموده آگاه سازی[11] و از نعمت وجود پیغمبر در میان ما به ما خبر دهی تو در این راه به کسی میمانی که زیره به کرمان برد [12] و یا همچون شاگرد تیرانداز که بخواهد به استادش درس تیراندازی دهد . [13] و گمان کرده ایکه برترین اشخاص در اسلام فلان و فلانند مطلبی را یادآور شده ای که اگر راست باشد ابدا مربوط به تو نیست 000 [1] و اگر دروغ باشد کاری به تو ندارد تو را با برتر و غیر برتر و رئیس سیاسی اسلام و زیر دستانش چکار ؟ [2] اسیران آزاد شده کفار جاهلیت و فرزندان شان را با امتیازات بین مهاجران نخستین و ترتیب درجات و تعریف طبقاتشان چه نسبت ؟ [3] هیهات خود را در صفی قرار می دهی که از آن بیگانه ایکار به جائی رسیده که محکومان حاکم شده اند [4] ای انسان چرا سر جایت نمی نشینی؟ و چرا از کوتاهی و ناتوانی خویش آگاه نمی شوی؟ [5] و چرا به جای خودت بازنمی گردی؟ غلبه مغلوب و پیروزی پیروزمند [ در اسلام ] با تو چه ارتباطی دارد ؟ [6] تو همان کسی هستی که همواره در بیابان گمراهی سرگردانی و از راه راست و حد اعتدال منحرفی. [7] مگر نمی بینینه اینکه بخواهم خبرت دهم بلکه به عنوان شکر و سپاسگزاری نعمت خداوند می گویم جمعیتی از مهاجران و انصار در راه خدا شربت شهادت نوشیدند [8] و هر کدام دارای مقام و مرتبتی بودند اما هنگامیکه شهید ما حمزه شربت شهادت نوشید [9] به او گفته شد سیدالشهداء [ آقای شهیدان ] و رسول الله هنگام نماز بر وی [ به جای پنج تکبیر ] هفتاد تکبیر گفت . [10] و نیز مگر نمی دانی گروهی دستشان در میدان جهاد قطع شد که هر کدام مقام و منزلتی دارند [11] ولی هنگامی که این جریان درباره یکی از ما انجام شد لقب طیار به او داده شد آن کس که در آسمان بهشت با دو بال خود پرواز می کند [12] و اگر نه این بود که خداوند نهی کرده که انسان خویشتن را بستاید فضائل فراوانی را بر می شمردم [13] که دلهای آگاه مؤمنان با آن آشنا است و گوشهای شنوندگان از شنیدن آنها تحاشی ندارد 00 [14] به هر حال دست از این سخنها بردار که تو همچون شخصی هستی که تیرش به خطا رفته . ما ساخته و پرورش یافته و رهین منت پروردگار خویش هستیم ولی مردم پرورش یافته و تربیت شده مایند [15] آمیزش و اختلاط ما با شما هرگز عزت و عطاهای ما را بر شما از بین نمی برد 000 [1] ما از طائفه شما همسر گرفتیم و به طائفه شما همسر دادیم همچون اقوام هم طراز در حالیکه شما هرگز در این پایه نبودید [2] و چگونه ممکن است چنین باشد در حالیکه پیغمبر [ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ] از ما است . و تکذیب کننده [ ابوجهل ] از شما اسدالله [ حمزه ] از ما است . و اسدالاحلاف [ یعنی ابوسفیان ] جمع کننده و قسم دهنده احزاب [ برای جنگ با پیامبر ] از شما [3] دو سید و آقای جوانان بهشت [ حسن و حسین ] از مایند و کودکان آتش [ اولاد مروان یا فرزندان عقبه بن ابی معیط ] از شما [4] بهترین زنان جهان [ فاطمه ] از ما است و حماله الحطب [ همسر ابولهب ] از شما و چیزهای فراوان دیگری از این قبیل درباره ما و شما [5] دوران اسلام ما به گوش همه رسیده و کارهای ما در دوران جاهلیت نیز بر کسی مخفی نیست کتاب خدا قرآن آنچه را که برنشمردیم در یک آیه جمع کرده و نشان داده است [6] و آن گفته خداوند است که : خویشاوندان در کتاب الهی نسبت به یکدیگر سزاوارترند . [7] و نیز فرموده است : شایسته ترین مردم به ابراهیم کسانی هستند که از او تبعیت کردند و همچنین این پیامبر و کسانی که ایمان آورده اند و خداوند ولی و سرپرست مؤمنان است . [8] پس ما از یک طرف به وسیله قرابت از دیگران سزاوارتریم و از طرف دیگر در اثر اطاعت آن روز که مهاجرین در سقیفه با انصار گفتگو کردند [9] توانستند با ذکر قرابت و خویشاوندی با پیغمبر بر آنها پیروز شوند اگر این دلیل برتری است پس حق با ما است نه با شما [10] و اگر دلیل دیگری دارد ادعای انصار به جای خود باقی است [11] گمان برده ایکه من بر تمام خلفا حسد ورزیده ام و بر همه آنها طغیان کرده ام [12] اگر چنین باشد جنایتی بر تو نرفته است که از تو عذرخواهی کنم [13] و این به گفته شاعر نقصی است که گرد ننگ آن بر تو نمی نشیند [14] و گفته ای که مرا همچون شتر افسار زدند و کشیدند که بیعت کنم 000 [1] عجبا بخدا سوگند خواسته ای مذمت کنیو ناخودآگاه مدح و ثنا گفته ای خواسته ای رسوا کنی ولی رسوا شده ای. [2] این برای یک مسلمان نقص نیست که مظلوم واقع شود مادام که در دین خود تردید نداشته باشد و در یقین خود شک نکند [3] و این خلاصه حجت و دلیل من است حتی در برابر غیر تو من به همین خلاصه و کوتاهی اکتفا کردم که جای شرحش نیست [4] سپس درباره وضع من با عثمان یادآور شده ای و این جوابش به عهده تو است که از خویشان و بستگانش بودی[5] کدامیک از ما دشمنیش با او شدیدتر بود و راه را برای کشندگانش مهیاتر ساخت ؟ [6] آیا کسیکه به یاریش پرداخت و از او خواست که به جایش بنشیند و دست بکشد ؟ [7] و یا کسیکه [ عثمان ] از او یاری خواست و او تاخیر کرد تا مرگ بر سرش هجوم آورد و زندگیش به سر آمد ؟ [8] نه بخدا سوگند خداوند مانعان از نصرت را خوب می شناسد و هم آنان که به برادران خود می گفتند : به سوی ما آئید و به هنگام ناراحتی جز تعداد کمیبه کمک نمی شتافتند . [9] من نمی گویم : در مورد بدعتهائی که بوجود آورده بود بر او عیب نمی گرفتم می گرفتم و از آن عذرخواهی نمی کنم [10] اگر گناه من هدایت و ارشاد او است بسیارند کسانی که مورد ملامت واقع می شوند و بی گناهند . [11] و به گفته شاعر : گاهی شخص ناصح و خیرخواه از بس اصرار در نصیحت می کند مورد تهمت قرار می گیرد . [12] و من قصدی جز اصلاح تا حد توانائی ندارم و موفقیت من تنها به لطف خدا است و توفیق را جز از خداوند نمی خواهم بر او تو کل کردم و به او بازگشتم [13] و گفته ایکه نزد تو برایمن و اصحابم جز شمشیر چیزی نیست راستی مضحک است 00 [1] کی به یاد داریو چه وقت بوده که فرزندان عبدالمطلب به دشمن پشت کنند و از شمشیر بترسند ؟ [2] پس کمی صبر کن که حریفت به میدان خواهد آمد . [3] بزودی آن کس را که تعقیب می کنی به تعقیب تو برخواهد خواست و آنچه را که از آن فرار می کنیدر نزدیکی خود خواهی یافت [4] و من در میان سپاهی عظیم از مهاجران و انصار و تابعان به سرعت به سوی تو خواهم آمد [5] با کسانی که جمعیتشان به هم فشرده است به هنگام حرکتشان غبار آسمان را تیره و تار می کند لباس شهادت در تن دارند [6] بهترین ملاقات برایشان ملاقات با پروردگارشان است . همراه این لشکر فرزندان بدرند [7] و شمشیرهای هاشمی که می دانیل به تیز آنها چگونه بر پیکر برادر، دائی ، جد و خاندانت قرار گرفت و ما هی من الظالمین ببعید [ و این از ستمگران دور نیست ]

نامه شماره بیست و نه

و من کتاب له علیه السلام [8] الی اهل البصره [9] و قد کان من انتشارحبلکم و شقاقکم ما لم تغبوا عنه ، [10] فعفوت عن مجرمکم و رفعت السیف عن مدبرکم ، و قبلت من مقبلکم [11] فان خطت بکم الامور المردیه ، وسفه الاراء الجائره [12] الی منابذتی و خلافی ، فهانذا قد قربت جیادی ، و رحلت رکابی [13] و لئن الجاتمونی الی المسیر الیکم [1] لاوقعن بکم وقعه لایکون یوم الجمل الیها الا کلعقه لاعق ، [2] مع انی عارف لذی الطاعه منکم فضله ، و لذی النصیحه حقه ، [3] غیر متجاوز متهما الی بری ، و لا ناکثا الی وفی

ترجمه

[8] از نامه های امام علیه السلام به اهل بصره [9] گسستن ریسمان اتحاد و پراکندگی شما طوری بود که خود از آن آگاهید [10] من از مجرم شما گذشتم و شمشیر از فراری شما برداشتم و آنان که به جانب من آمدند پذیرفتم و از تقصیرشان صرف نظر کردم . [11] اگر هم اکنون افکار مهلک و نظریات ضعیف و فاسد [12] شما را به مخالفت و ستیزه با من بکشاند سپاه من آماده و پا در رکابند [13] و اگر مرا مجبور به حرکت سازید 000 [1] حمله ایبه شما بیاورم که جنگ جمل در برابر آن بسیار کوچک باشد [2] با اینکه به فضائل مطیعان شما عارفم و حق ناصحان شما را می شناسم [3] و هرگز به خاطر متهمی به شخص خوبی تجاوز روا نمی دارم و هیچگاه پیمان وفادار را نقض نخواهم کرد .

نامه شماره سی

و من کتاب له علیه السلام [4] الی معاویه [5] فاتق الله فیما لدیک ، و انظر فی حقه علیک ، و ارجع الی معرفه ما لاتعذر بجهالته ، [6] فان للطاعه اعلاما واضحه ، وسبلا نیره ، و محجه نهجه ، و غایه مطلبه [7] یردها الاکیاس ، و یخالفها الانکاس ، [8] من نکب عنها جار عن الحق ، [9] و خبط فی التیه و غیر الله نعمته ، احل به نقمته فنفسک نفسک [10] فقد بین الله لک سبیلک ، و حیث تناهت بک امورک ، [11] فقد اجریت الی غایه خسر ، و محله کفر ، فاان نفسک قد اولجتک شرا ، [12] و اقحمتک غیا و اوردتک المهالک ، و اوعرت علیک المسالک

ترجمه

[4] از نامه های امام علیه السلام به معاویه [5] از خداوند در مورد آنچه دراختیار داری بترس و در حقوق خداوند بر خود نظر کن از معرفت و شناسائی چیزیکه در ندانستن آن معذور نیستی خود داریمکن [6] اطاعت نشانه ها یواضح راههائی نورانی طرق واسع و آشکار و سرانجام خواستنی دارد . [7] هوشمندان در این راه گام می نهند و فرومایگان و نابخردان خویش را از آن منحرف می سازند . [8] کسیکه از آن روی برتابد از حق رو برتافته [9] و در بیابان حیرت و سرگردانی افتاده است . خدا نعمتش را از او می گیرد و بلایش را بر او می فرستد . زنهار زنهار خویشتن را نگاهدار [10] که خداوند راهیرا که باید بروی برایت روشن ساخته از این بترس که زندگیت پایان گیرد [11] در حالیکه بسویعاقبت تلخ و زیانبار و منزلگاه کفر می روی خواسته های دلت تو را در درون شر داخل ساخته [12] و در پرتگاه ضلالت و گمراهی انداخته اند در مهلکه ها ترا وارد نموده و راهها را بر تو سخت فرو بسته اند

  • نگار محمدی

 

نامه شماره یازده

و من وصیة له ع وصى بها جیشا بعثه إلى العدو

فَإِذَا نَزَلْتُمْ بِعَدُوٍّ أَوْ نَزَلَ بِکُمْ فَلْیَکُنْ مُعَسْکَرُکُمْ فِی قُبُلِ اَلْأَشْرَافِ أَوْ سِفَاحِ اَلْجِبَالِ أَوْ أَثْنَاءِ اَلْأَنْهَارِ کَیْمَا یَکُونَ لَکُمْ رِدْءاً وَدُونَکُمْ مَرَدّاً وَلْتَکُنْ مُقَاتَلَتُکُمْ مِنْ وَجْهٍ وَاحِدٍ أَوِاثْنَیْنِ وَ اِجْعَلُوا لَکُمْ رُقَبَاءَ فِی صَیَاصِی الْجِبَالِ وَ مَنَاکِبِ الْهِضَابِ لِئَلاَّ یَأْتِیَکُمُ اَلْعَدُوُّ مِنْ مَکَانِ مَخَافَةٍ أَوْ أَمْنٍ وَاعْلَمُوا أَنَّ مُقَدِّمَةَ الْقَوْمِ عُیُونُهُمْ وَ عُیُونَ اَلْمُقَدِّمَةِ طَلاَئِعُهُمْ وَ إِیَّاکُمْ وَ التَّفَرُّقَ فَإِذَا نَزَلْتُمْ فَانْزِلُواجَمِیعاً وَ إِذَا ارْتَحَلْتُمْ فَارْتَحِلُوا جَمِیعاً وَ إذَاغَشِیَکُمُ اَللَّیْلُ فَاجْعَلُواالرِّمَاحَ کِفَّةً وَ لاَ تَذُوقُواالنَّوْمَ إِلاَّ غِرَاراً أَوْ مَضْمَضَةً.

ترجمه

سفارشى از آن حضرت ( ع ) هنگامى که سپاهى بر سر دشمن مى ‏فرستاد

چون بر دشمن فرود آمدید یا دشمن بر شما فرود آمد ، باید که لشکرگاهتان بر فراز بلندیها یا دامنه کوهها یا در بین رودخانه‏ها باشد تا شما را پناهگاه بود و دشمن را مانع . و باید که جنگتان در یک سو باشد یا دو سو . و دیده‏بانها بر سر کوهها و تپه‏ ها بگمارید تا مباد ، که دشمن از جایى که مى ‏ترسید یا خود را در امان مى ‏دانید ، بناگاه ، بر شما تاخت آورد . بدانید که مقدمه لشکر ، همان چشمان لشکر است ، و چشمان مقدمه ، طلایه‏ داران هستند . از پراکندگى بپرهیزید . چون فرود مى ‏آیید همه فرود آیید ، و چون کوچ مى ‏کنید همه کوچ کنید . هنگامى که شب در رسید ، نیزه‏ها را گرداگرد خود قرار دهید . به خواب مروید یا اندک اندک بخوابید.

 

نامه شماره دوازده

و من وصیة له ع وصى بها معقل بن قیس الریاحی حین أنفذه إلى الشام فی ثلاثة آلاف مقدمة له

اِتَّقِ اَللَّهَ اَلَّذِی لاَ بُدَّ لَکَ مِنْ لِقَائِهِ وَ لاَ مُنْتَهَى لَکَ دُونَهُ وَ لاَ تُقَاتِلَنَّ إِلاَّ مَنْ قَاتَلَکَ وَ سِرِ اَلْبَرْدَیْنِ وَغَوِّرْ بِالنَّاسِ وَرَفِّهْ فِی اَلسَّیْرِ وَلاَ تَسِرْ أَوَّلَ اَللَّیْلِ فَإِنَّ اَللَّهَ جَعَلَهُ سَکَناً وَقَدَّرَهُ مُقَاماً لاَ ظَعْناً فَأَرِحْ فِیهِ بَدَنَکَ وَ رَوِّحْ ظَهْرَکَ فَإِذَا وَقَفْتَ حِینَ یَنْبَطِحُ اَلسَّحَرُ أَوْ حِینَ یَنْفَجِرُ اَلْفَجْرُ فَسِرْ عَلَى بَرَکَةِ اَللَّهِ فَإِذَا لَقِیتَ اَلْعَدُوَّ فَقِفْ مِنْ أَصْحَابِکَ وَسَطاً وَ لاَ تَدْنُ مِنَ اَلْقَوْمِ دُنُوَّ مَنْ یُرِیدُ أَنْ یُنْشِبَ اَلْحَرْبَ وَ لاتَبَاعَدْ عَنْهُمْ تَبَاعُدَ مَنْ یَهَابُ اَلْبَأْسَ حَتَّى یَأْتِیَکَ أَمْرِی وَ لاَ یَحْمِلَنَّکُمُ شَنَآنُهُمْ عَلَى قِتَالِهِمْ قَبْلَ دُعَائِهِمْ وَ اَلْإِعْذَارِ إِلَیْهِمْ.

ترجمه

سفارشى از آن حضرت ( ع ) به معقل بن قیس الریاحى فرمود ، آنگاه که او را به سه‏هزار سپاهى بر مقدمه به شام مى ‏فرستاد .

از خدایى که بناچار ، روزى با او دیدار خواهى کرد و جز درگاه او پایانى ندارى ، بترس . جنگ مکن مگر با آنکه با تو بجنگد . و لشکرت را در ابتدا یا انتهاى روز به حرکت درآور و به هنگام گرماى نیمروز فرود آر . و مرکبها را خسته مدار ، و در آغاز شب ، لشکر را به حرکت در میاور که خداوند شب را براى آسودن قرار داده . و آن را براى درنگ کردن مقرر کرده نه سیر و سفر . به هنگام شب خود و مرکبت را از خستگى برآور . و چون برآسودى ، یا هنگام سحر و یا زمان دمیدن سپیده به برکت خداوندى حرکت کن هرگاه با دشمن رویاروى شدى ، خود در میانه لشکرت قرار گیر و به دشمن چنان نزدیک مشو که پندارد قصد حمله دارى و چندان دور مایست که چون کسى باشى که از جنگ بیمناک است تا فرمان من به تو رسد . کینه آنان تو را وادار نکند که پیش از آنکه به اطاعتشان فراخوانى و حجّت را بر آنان تمام کنى ، جنگ را بیاغازى.

 

نامه شماره سیزده

و من کتاب له ع إلى أمیرین من أمراء جیشه

وَ قَدْ أَمَّرْتُ عَلَیْکُمَا وَ عَلَى مَنْ فِی حَیِّزِکُمَا مَالِکَ بْنَ اَلْحَارِثِ اَلْأَشْتَرَ فَاسْمَعَا لَهُ وَ أَطِیعَا وَ اِجْعَلاَهُ دِرْعاً وَ مِجَنّاً فَإِنَّهُ مِمَّنْ لاَ یُخَافُ وَهْنُهُ وَلاسَقْطَتُهُ وَ لاَ بُطْؤُهُ عَمَّا اَلْإِسْرَاعُ إِلَیْهِ أَحْزَمُ وَ لاَ إِسْرَاعُهُ إِلَى مَا اَلْبُطْءُ عَنْهُ أَمْثَلُ.

ترجمه

از نامه آن حضرت ( ع ) به دو تن از امیران لشکرش

من ، مالک بن الحارث الاشتر را بر شما و همه سپاهیانى که در فرمان شماست امیر کردم . به سخنش گوش دهید و فرمانش برید . او را زره و سپر خود قرار دهید . زیرا مالک کسى است که نه در کار سستى مى ‏کند و نه خطا و نه آنجا که باید درنگ کند ، شتاب مى ‏ورزد و نه آنجا که باید شتاب ورزد ، درنگ مى ‏کند.

 

نامه شماره چهارده

و من وصیة له ع لعسکره قبل لقاء العدو بصفین

لاَ تُقَاتِلُوهُمْ حَتَّى یَبْدَءُوکُمْ فَإِنَّکُمْ بِحَمْدِ اَللَّهِ عَلَى حُجَّةٍ وَ تَرْکُکُمْ إِیَّاهُمْ حَتَّى یَبْدَءُوکُمْ حُجَّةٌ أُخْرَى لَکُمْ عَلَیْهِمْ فَإِذَا کَانَتِ الْهَزِیمَةُ بِإِذْنِ اَللَّهِ فَلاَ تَقْتُلُوا مُدْبِراً وَ لاَ تُصِیبُوا مُعْوِراً وَ لاَ تُجْهِزُوا عَلَى جَرِیحٍ وَلاَ تَهِیجُواالنِّسَاءَ بِأَذًى وَ إِنْ شَتَمْنَ أَعْرَاضَکُمْ وَ سَبَبْنَ أُمَرَاءَکُمْ فَإِنَّهُنَّ ضَعِیفَاتُ الْقُوَى وَالْأَنْفُسِ وَالْعُقُولِ إِنْ کُنَّا لَنُؤْمَرُ بِالْکَفِّ عَنْهُنَّ وَإِنَّهُنَّ لَمُشْرِکَاتٌ وَإِنْ کَانَ الرَّجُلُ لَیَتَنَاوَلُ الْمَرْأَةَ فِی الْجَاهِلِیَّةِ بِالْفَهْرِ أَوِ الْهِرَاوَةِ فَیُعَیَّرُ بِهَا وَعَقِبُهُ مِنْ بَعْدِهِ.

ترجمه

سفارشى از آن حضرت ( ع ) به سپاهش پیش از دیدار با دشمن در صفین .

با آنان مجنگید تا آنان جنگ را بیاغازند . سپاس خدا را ، که حجت با شماست . و اگر واگذارید تا آنان جنگ را آغاز کنند ، این هم حجتى دیگر است به سود شما و زیان ایشان . هرگاه ، به اذن خدا ، روى به هزیمت نهادند ، کسى را که پشت کرده و مى ‏گریزد ، مکشید و آن را که از پاى افتاده است ، آسیب مرسانید و مجروح را زخم مزنید و زنان را میازارید و آنان را به خشم میاورید ، هرچند ، آبروى شما بریزند یا امیرانتان را دشنام دهند . که زنان به جسم ناتوان‏ اند و به نفس و عقل ضعیف . حتى در زمانى که زنان مشرک بودند ، ما را گفته بودند که از آنان دست باز داریم . در زمان جاهلیت ، رسم بر آن بود که اگر مردى با سنگ یا چوبدستى به زنى تعرض مى ‏کرد او را و فرزندانش را ، که پس از او مى ‏آمدند ، عیب مى ‏کردند و سرزنش مى‏نمودند.

 

نامه شماره پانزده

و من دعاء له ع کان ع یقول إذا لقی العدو محاربا

اَللَّهُمَّ إِلَیْکَ أَفْضَتِ الْقُلُوبُ وَمُدَّتِ الْأَعْنَاقُ وَشَخَصَتِ الْأَبْصَارُ وَ نُقِلَتِ الْأَقْدَامُ وَأُنْضِیَتِ الْأَبْدَانُ اَللَّهُمَّ قَدْ صَرَّحَ مَکْنُونُ الشَّنَآنِ وَ جَاشَتْ مَرَاجِلُ الْأَضْغَانِ اَللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکُو إِلَیْکَ غَیْبَةَ نَبِیِّنَا وَ کَثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ تَشَتُّتَ أَهْوَائِنَا رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَیْرُ اَلْفاتِحِینَ.

ترجمه

هنگامى که آن حضرت ( علیه السلام ) به عزم جنگ ، با دشمن روبرو مى ‏شد چنین مى‏ فرمود :

بارخدایا ، دلها به تو نزدیک شده و گردنها به سوى تو کشیده شده و چشمها به درگاه تو خیره و پاها به آستان تو به راه افتاده و بدنها نزار گردیده . بار خدایا ، کینه ‏هاى پنهان آشکار گشته و دیک کینه‏ ها به جوشش آمده . بارخدایا ، به تو شکوه مى ‏کنم ، نبودن پیامبرمان را و فراوانى دشمنانمان را و پراکندگى خواستهایمان را . « اى پروردگار ، ما میان ما و قوم ما بحق راهى بگشا که تو بهترین راهگشایان هستى.

 

نامه شماره شانزده

و کان یقول ع لأصحابه عند الحرب

لاَ تَشْتَدَّنَّ عَلَیْکُمْ فَرَّةٌ بَعْدَهَا کَرَّةٌ،وَلاَ جَوْلَةٌ بَعْدَهَا حَمْلَةٌ،وَ أعْطُوا اَلسُّیُوفَ حُقُوقَهَا، وَ وَطِّئُوا لِلْجُنُوبِ مَصَارِعَهَا،وَاُذْمُرُواأَنْفُسَکُمْ عَلَى اَلطَّعْنِ اَلدَّعْسِیِّ وَالضَّرْبِ الطِّلَحْفِیِّ وَأَمِیتُوا الْأَصْوَاتَ فَإِنَّهُ أَطْرَدُ لِلْفَشَلِ فَوَالَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَءَالنَّسَمَةَ مَا أَسْلَمُواوَ لَکِنِ اِسْتَسْلَمُوا وَأَسَرُّوا اَلْکُفْرَ فَلَمَّا وَجَدُوا أَعْوَاناً عَلَیْهِ أَظْهَرُوهُ.

ترجمه

هنگام جنگ به یاران خود مى ‏فرمود

بر شما گران نیاید ، گریختنى که پس از آن بازگشتنى باشد ، یا واپس نشستنى که از پى آن حمله‏اى بود . حقّ شمشیرهاتان را ادا کنید و پهلوهاى دشمن را بر خاک هلاک آورید . همواره آزمند آن باشید که نیزه‏هایتان تن‏ها را بشکافد و ضربتهایتان سخت و کشنده باشد . آوازها را در سینه ‏ها حبس کنید ، که این سکوت سستى را از مرد جنگجو دور مى ‏کند . سوگند به کسى که دانه را شکافته و جانداران را آفریده ، که اینان اسلام را نپذیرفته‏اند بلکه تسلیم شده ‏اند . و کفر را در دل نهان داشته‏اند و چون یارانى بیابند ، آشکارش سازند.

 

نامه شماره هفده

و من کتاب له ع إلى معاویة جوابا عن کتاب منه إلیه

وَ أَمَّا طَلَبُکَ إِلَیَّ الشَّامَ فَإِنِّی لَمْ أَکُنْ لِأُعْطِیَکَ الْیَوْمَ مَا مَنَعْتُکَ أَمْسِ وَ أَمَّا قَوْلُکَ إِنَّ الْحَرْبَ قَدْ أَکَلَتِ الْعَرَبَ إِلاَّ حُشَاشَاتِ أَنْفُسٍ بَقِیَتْ أَلاَ وَمَنْ أَکَلَهُ اَلْحَقُّ فَإِلَى الْجَنَّةِ وَ مَنْ أَکَلَهُ الْبَاطِلُ فَإِلَى النَّارِ وَ أَمَّا اسْتِوَاؤُنَا فِی الْحَرْبِ وَ الرِّجَالِ فَلَسْتَ بِأَمْضَى عَلَى اَلشَّکِّ مِنِّی عَلَى الْیَقِینِ وَ لَیْسَ أَهْلُ الشَّامِ بِأَحْرَصَ عَلَى الدُّنْیَا مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ عَلَى الْآخِرَةِ وَ أَمَّا قَوْلُکَ إِنَّا بَنُو عَبْدِمَنَافٍ فَکَذَلِکَ نَحْنُ وَلَکِنْ لَیْسَ أُمَیَّةُ کَهَاشِمٍ وَلاَ حَرْبٌ کَعَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ لاَ أَبُو سُفْیَانَ کَأَبِی طَالِبٍ وَلاَ الْمُهَاجِرُ کَالطَّلِیقِ وَلاَ الصَّرِیحُ کَاللَّصِیقِ وَلاَ الْمُحِقُّ کَالْمُبْطِلِ وَلاَ الْمُؤْمِنُ کَالْمُدْغِلِ وَ لَبِئْسَ الْخَلْفُ خَلْفٌ یَتْبَعُ سَلَفاً هَوَى فِی نَارِ جَهَنَّمَ وَ فِی أَیْدِینَا بَعْدُ فَضْلُ النُّبُوَّةِ اَلَّتِی أَذْلَلْنَا بِهَا الْعَزِیزَ وَ نَعَشْنَا بِهَا الذَّلِیلَ وَ لَمَّا أَدْخَلَ اَللَّهُ الْعَرَبَ فِی دِینِهِ أَفْوَاجاً وَ أَسْلَمَتْ لَهُ هَذِهِ الْأُمَّةُ طَوْعاً وَ کَرْهاً کُنْتُمْ مِمَّنْ دَخَلَ فِی الدِّینِ إِمَّا رَغْبَةً وَ إِمَّا رَهْبَةً عَلَى حِینَ فَازَ أَهْلُ اَلسَّبْقِ بِسَبْقِهِمْ وَذَهَبَ اَلْمُهَاجِرُونَ اَلْأَوَّلُونَ بِفَضْلِهِمْ فَلاَ تَجْعَلَنَّ لِلشَّیْطَانِ فِیکَ نَصِیباً وَ لاَ عَلَى نَفْسِکَ سَبِیلاً. وَ اَلسَّلاَمُ

ترجمه

از نامه آن حضرت ( ع ) در پاسخ نامه معاویه

شام را از من مى ‏خواهى و من چیزى را که دیروز از تو منع مى ‏کرده ‏ام امروز به تو نخواهم داد .

امّا اینکه مى‏ گویى که جنگ ، عرب را خرد و تباه کرد و اکنون او را جز نیم نفسى نمانده است ، بدان که هر کس که در راه حق کشته شده به بهشت رفته و هر که در راه باطل جان باخته به جهنم . اما این سخن تو که ما در جنگ و مردان جنگى برابریم ، نه چنین است . تو اهل شکى و من مرد یقینم . و آن قدر که مردم شام به دنیا آزمندند ، بیشتر از آن مردم عراق به آخرت دلبسته ‏اند .

اما این سخنت که گویى ، ما فرزندان عبد مناف هستیم ، آرى ما نیز چنین هستیم ، ولى امیه کجا و هاشم کجا ؟ حرب کجا و عبد المطلب کجا ؟ ابو سفیان کجا و ابو طالب کجا ؟ مهاجر در راه خدا را با آزاد کردها  چه نسبت . و آنکه نسبى صریح و آشکار دارد ، با آنکه خود را به خاندانى بسته است ، هرگز برابر نباشد . آنکه بر حق است همتاى آنکه بر باطل است نبود ، و مؤمن کجا ؟ و دغلکار کجا ؟ و چه بد فرزندى است ، آنکه پیرو پدرانى است که همه در دوزخ سرنگون شده ‏اند . افزون بر اینها ، ما را فضیلت نبوّت است که به نیروى آن عزیزان را ذلیل کردیم و ذلیلان را نیرو و توان بخشیدیم .

هنگامى که خداوند عرب را گروه گروه به دین خود درآورد و این امت برخى برضا اسلام آورد و برخى بکراهت ، شما از آن گروه بودید که اگر اسلام را پذیرفتند یا به سبب رغبت به دنیا بود یا از بیم جان . و این به هنگامى بود که پیشى گرفتگان به سبب پیشى گرفتنشان ، به پیروزى رسیده بودند و مهاجران ، نخستین نصیب خود از فضیلت برده بودند . پس شیطان را از خود بهره‏ مند مساز و او را بر نفس خود مسلط منماى.

 

نامه شماره هجده

و من کتاب له ع إلى عبد الله بن عباس و هو عامله على البصرة

وَاعْلَمْ أَنَّ الْبَصْرَةَ مَهْبِطُ إِبْلِیسَ وَمَغْرِسُ الْفِتَنِ فَحَادِثْ أَهْلَهَا بِالْإِحْسَانِ إِلَیْهِمْ وَ اُحْلُلْ عُقْدَةَ الْخَوْفِ عَنْ قُلُوبِهِمْ وَ قَدْ بَلَغَنِی تَنَمُّرُکَ لِبَنِی تَمِیمٍ وَ غِلْظَتُک عَلَیْهِمْ وَ إِنَّ بَنِی تَمِیمٍ لَمْ یَغِبْ لَهُمْ نَجْمٌ إِلاَّ طَلَعَ لَهُمْ آخَرُ وَ إِنَّهُمْ لَمْ یُسْبَقُوا بِوَغْمٍ فِی جَاهِلِیَّةٍ وَ لاَ إِسْلاَمٍ وَ إِنَّ لَهُمْ بِنَا رَحِماً مَاسَّةً وَ قَرَابَةً خَاصَّةً نَحْنُ مَأْجُورُونَ عَلَى صِلَتِهَا وَ مَأْزُورُونَ عَلَى قَطِیعَتِهَا فَارْبَعْ أَبَا الْعَبَّاسِ رَحِمَکَ اَللَّهُ فِیمَا جَرَى عَلَى لِسَانِکَ وَ یَدِکَ مِنْ خَیْرٍ وَ شَرٍّ فَإِنَّا شَرِیکَانِ فِی ذَلِکَ وَ کُنْ عِنْدَ صَالِحِ ظَنِّی بِکَ وَ لاَ یَفِیلَنَّ رَأْیِی فِیکَ. وَ اَلسَّلاَمُ

ترجمه

از نامه آن حضرت ( ع ) به ابن عباس ، عامل او در بصره بدان ، که بصره جایگاه فرود آمدن ابلیس است و کشتگاه فتنه‏ها و آشوبها . پس ،

مردم آنجا را به نیکى کردن خوشدل نماى و گره وحشت از دلهایشان بگشاى . به من خبر رسیده که با بنى تمیم بدخویى و درشتى کرده ‏اى . از میان بنى تمیم ستاره ‏اى غروب نکرد ، مگر آنکه در میان آنها ستاره دیگرى طلوع نمود . در جاهلیت و اسلام ، در کینه‏ جویى ، کس همانند آنها نبوده است . ایشان را با ما پیوند خویشاوندى و قرابت خاص است ، که اگر آن را مراعات کنیم ، پاداش یابیم و اگر نکنیم ، مرتکب گناه شده‏ ایم . پس اى ابو العباس  خدایت رحمت کناد ، در آنچه از نیکى و بدى بر دست تو جارى مى ‏شود ، مدارا کن ، که ما هر دو در آن شریکیم و چنان باش که گمانم به تو نیکو گردد و اندیشه ام درباره تو بد نگردد.

 

نامه شماره نوزده

و من کتاب له ع إلى بعض عماله

أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ دَهَاقِینَ أَهْلِ بَلَدِکَ شَکَوْا مِنْکَ غِلْظَةً وَ قَسْوَةً وَ احْتِقَاراً وَ جَفْوَةً وَ نَظَرْتُ فَلَمْ أَرَهُمْ أَهْلاً لِأَنْ یُدْنَوْا لِشِرْکِهِمْ وَلاَ أَنْ یُقْصَوْا وَ یُجْفَوْا لِعَهْدِهِمْ فَالْبَسْ لَهُمْ جِلْبَاباً مِنَ اَللِّینِ تَشُوبُهُ بِطَرَفٍ مِنَ اَلشِّدَّةِ وَ دَاوِلْ لَهُمْ بَیْنَ اَلْقَسْوَةِ وَالرَّأْفَةِ وَ اُمْزُجْ لَهُمْ بَیْنَ اَلتَّقْرِیبِ وَالْإِدْنَاءِ وَ الْإِبْعَادِ وَالْإِقْصَاءِ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ.

ترجمه

هنگام جنگ به یاران خود مى ‏فرمود

بر شما گران نیاید ، گریختنى که پس از آن بازگشتنى باشد ، یا واپس نشستنى که از پى آن حمله‏ اى بود . حقّ شمشیرهاتان را ادا کنید و پهلوهاى دشمن را بر خاک هلاک آورید . همواره آزمند آن باشید که نیزه ‏هایتان تن‏ها را بشکافد و ضربت هایتان سخت و کشنده باشد . آوازها را در سینه ‏ها حبس کنید ، که این سکوت سستى را از مرد جنگجو دور مى ‏کند . سوگند به کسى که دانه را شکافته و جانداران را آفریده ، که اینان اسلام را نپذیرفته ‏اند بلکه تسلیم شده‏ اند . و کفر را در دل نهان داشته ‏اند و چون یارانى بیابند ، آشکارش سازند.

 

نامه شماره بیست

و من کتاب له ع إلى زیاد ابن أبیه و هو خلیفة عامله عبد الله بن عباس على البصرة و عبد الله عامل أمیر المؤمنین ع یومئذ علیها و على کور الأهواز و فارس و کرمان و غیرها

وَ إِنِّی أُقْسِمُ بِاللَّهِ قَسَماً صَادِقاً لَئِنْ بَلَغَنِی أَنَّکَ خُنْتَ مِنْ فَیْ‏ءِ الْمُسْلِمِینَ شَیْئاً صَغِیراً أَوْ کَبِیراً لَأَشُدَّنَّ عَلَیْکَ شَدَّةً تَدَعُکَ قَلِیلَ الْوَفْرِ ثَقِیلَ اَلظَّهْرِ ضَئِیلَ الْأَمْرِ. وَ اَلسَّلاَمُ

ترجمه

این نامه را به زیاد بن ابیه نوشته است که از سوى عبد الله بن عباس بر بصره فرمان مى ‏راند و ابن عباس خود از جانب على ( ع ) فرمانروایى اهواز و فارس و کرمان را داشت .

به خدا سوگند مى‏ خورم ، سوگندى راست که اگر به من خبر رسد که در غنایم مسلمانان به اندک یا بسیار خیانت کرده‏ اى ، چنان بر تو سخت گیرم که کم مایه مانى و بار هزینه عیال بر دوشت سنگینى کند و حقیر و خوار شوى . و السلام
  • نگار محمدی

 

نامه شماره یک

و من کتاب له ع إلى أهل الکوفة عند مسیره من المدینة إلى البصرة

مِنْ عَبْدِ اَللَّهِ عَلِیٍّ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ إِلَى أَهْلِ اَلْکُوفَةِ جَبْهَةِ اَلْأَنْصَارِ وَ سَنَامِ اَلْعَرَبِ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی أُخْبِرُکُمْ عَنْ أَمْرِ عُثْمَانَ حَتَّى یَکُونَ سَمْعُهُ کَعِیَانِهِ إِنَّ اَلنَّاسَ طَعَنُوا عَلَیْهِ فَکُنْتُ رَجُلاً مِنَ اَلْمُهَاجِرِینَ أُکْثِرُ اِسْتِعْتَابَهُ وَ أُقِلُّ عِتَابَهُ وَ کَانَ طَلْحَةُ وَ اَلزُّبَیْرُ أَهْوَنُ سَیْرِهِمَا فِیهِ اَلْوَجِیفُ وَ أَرْفَقُ حِدَائِهِمَا اَلْعَنِیفُ وَ کَانَ مِنْ عَائِشَةَ فِیهِ فَلْتَةُ غَضَبٍ فَأُتِیحَ لَهُ قَوْمٌ فَقَتَلُوهُ وَ بَایَعَنِی اَلنَّاسُ غَیْرَ مُسْتَکْرَهِینَ وَ لاَ مُجْبَرِینَ بَلْ طَائِعِینَ مُخَیَّرِین

وَ اِعْلَمُوا أَنَّ دَارَ اَلْهِجْرَةِ قَدْ قَلَعَتْ بِأَهْلِهَا وَ قَلَعُوا بِهَا وَ جَاشَتْ جَیْشَ اَلْمِرْجَلِ وَ قَامَتِ اَلْفِتْنَةُ عَلَى اَلْقُطْبِ فَأَسْرِعُوا إِلَى أَمِیرِکُمْ وَ بَادِرُوا جِهَادَ عَدُوِّکُمْ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَل

ترجمه

نامه‏اى به مردم کوفه هنگام حرکتش از مدینه به بصره

از بنده خدا ، على ، امیر المؤمنین به مردم کوفه که بزرگواران یاران و ارجمندان عرب‏ اند

اما بعد . شما را از کار عثمان خبر مى‏ دهم ، به گونه‏اى که شنیدنش چون دیدن باشد : مردم بر او خرده گرفتند و من که مردى از مهاجران بودم ، همواره خشنودى او را مى‏خواستم و کمتر سرزنش مى ‏کردم . ولى طلحه و زبیر در باره او شیوه دیگر داشتند و آسانترین کارشان ، تاختن بر او بود و نرمترین رفتارشان ، رفتارى ناهموار بود . بناگاه ، عایشه بى‏تأمل بر او خشم گرفت و مردمى بر او شوریدند و کشتندش . آنگاه مردم با من بیعت کردند نه از روى اکراه یا اجبار ، بل به رضا و اختیار

بدانید که سراى هجرت [ مدینه ] مردمش را از خود راند و مردم نیز از آنجا رفتند . ناگاه ، چون دیگى که بر آتش باشد ، جوشیدن گرفت و فتنه سر برداشت . پس به سوى امیرتان بشتابید و اگر خدا خواهد ، براى جهاد با دشمن ، به پیش تازید
 

نامه شماره دو

و من کتاب له ع إلیهم بعد فتح البصرة

وَ جَزَاکُمُ اَللَّهُ مِنْ أَهْلِ مِصْرٍ عَنْ أَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّکُمْ أَحْسَنَ مَا یَجْزِی اَلْعَامِلِینَ بِطَاعَتِهِ وَ اَلشَّاکِرِینَ لِنِعْمَتِهِ فَقَدْ سَمِعْتُمْ وَ أَطَعْتُمْ وَ دُعِیتُمْ فَأَجَبْتُم

ترجمه

نامه‏اى از آن حضرت ( ع ) پس از فتح بصره به مردم کوفه نوشته است

خداوند به شما مردم شهر از جانب خاندان پیامبرتان پاداش نیکو دهد ، همان پاداش که به فرمانبران و سپاسگویان نعمتش مى ‏دهد . شما شنیدید و اطاعت کردید ، فراخوانده شدید و پاسخ دادید
 

نامه شماره سه

و من کتاب له ع لشریح بن الحارث قاضیه

وَ رُوِیَ أَنَّ شُرَیْحَ بْنَ اَلْحَارِثِ قَاضِیَ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ ع اِشْتَرَى عَلَى عَهْدِهِ دَاراً بِثَمَانِینَ دِینَاراً فَبَلَغَهُ ذَلِکَ فَاسْتَدْعَى شُرَیْحاً وَ قَالَ لَهُ بَلَغَنِی أَنَّکَ اِبْتَعْتَ دَاراً بِثَمَانِینَ دِینَاراً وَ کَتَبْتَ لَهَا کِتَاباً وَ أَشْهَدْتَ فِیهِ شُهُوداً فَقَالَ لَهُ شُرَیْحٌ قَدْ کَانَ ذَلِکَ یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ قَالَ فَنَظَرَ إِلَیْهِ نَظَرَ اَلْمُغْضَبِ ثُمَّ قَالَ لَهُ یَا شُرَیْحُ أَمَا إِنَّهُ سَیَأْتِیکَ مَنْ لاَ یَنْظُرُ فِی کِتَابِکَ وَ لاَ یَسْأَلُکَ عَنْ بَیِّنَتِکَ حَتَّى یُخْرِجَکَ مِنْهَا شَاخِصاً وَ یُسْلِمَکَ إِلَى قَبْرِکَ خَالِصاً فَانْظُرْ یَا شُرَیْحُ لاَ تَکُونُ اِبْتَعْتَ هَذِهِ اَلدَّارَ مِنْ غَیْرِ مَالِکَ أَوْ نَقَدْتَ اَلثَّمَنَ مِنْ غَیْرِ حَلاَلِکَ فَإِذَا أَنْتَ قَدْ خَسِرْتَ دَارَ اَلدُّنْیَا وَ دَارَ اَلْآخِرَةِ أَمَا إِنَّکَ لَوْ کُنْتَ أَتَیْتَنِی عِنْدَ شِرَائِکَ مَا اِشْتَرَیْتَ لَکَتَبْتُ لَکَ کِتَاباً عَلَى هَذِهِ اَلنُّسْخَةِ فَلَمْ تَرْغَبْ فِی شِرَاءِ هَذِهِ اَلدَّارِ بِدِرْهَمٍ فَمَا فَوْقُ وَ اَلنُّسْخَةُ هَذِهِ هَذَا مَا اِشْتَرَى عَبْدٌ ذَلِیلٌ مِنْ مَیِّتٍ قَدْ أُزْعِجَ لِلرَّحِیلِ اِشْتَرَى مِنْهُ دَاراً مِنْ دَارِ اَلْغُرُورِ مِنْ جَانِبِ اَلْفَانِینَ وَ خِطَّةِ اَلْهَالِکِینَ وَ تَجْمَعُ هَذِهِ اَلدَّارَ حُدُودٌ أَرْبَعَةٌ اَلْحَدُّ اَلْأَوَّلُ یَنْتَهِی إِلَى دَوَاعِی اَلْآفَاتِ وَ اَلْحَدُّ اَلثَّانِی یَنْتَهِی إِلَى دَوَاعِی اَلْمُصِیبَاتِ وَ اَلْحَدُّ اَلثَّالِثُ یَنْتَهِی إِلَى اَلْهَوَى اَلْمُرْدِی وَ اَلْحَدُّ اَلرَّابِعُ یَنْتَهِی إِلَى اَلشَّیْطَانِ اَلْمُغْوِی وَ فِیهِ یُشْرَعُ بَابُ هَذِهِ اَلدَّارِ اِشْتَرَى هَذَا اَلْمُغْتَرُّ بِالْأَمَلِ مِنْ هَذَا اَلْمُزْعَجِ بِالْأَجَلِ هَذِهِ اَلدَّارَ بِالْخُرُوجِ مِنْ عِزِّ اَلْقَنَاعَةِ وَ اَلدُّخُولِ فِی ذُلِّ اَلطَّلَبِ وَ اَلضَّرَاعَةِ فَمَا أَدْرَکَ هَذَا اَلْمُشْتَرِی فِیمَا اِشْتَرَى مِنْهُ مِنْ دَرَکٍ فَعَلَى مُبَلْبِلِ أَجْسَامِ اَلْمُلُوکِ وَ سَالِبِ نُفُوسِ اَلْجَبَابِرَةِ وَ مُزِیلِ مُلْکِ اَلْفَرَاعِنَةِ مِثْلِ کِسْرَى وَ قَیْصَرَ وَ تُبَّعٍ وَ حِمْیَرَ وَ مَنْ جَمَعَ اَلْمَالَ عَلَى اَلْمَالِ فَأَکْثَرَ وَ مَنْ بَنَى وَ شَیَّدَ وَ زَخْرَفَ وَ نَجَّدَ وَ اِدَّخَرَ وَ اِعْتَقَدَ وَ نَظَرَ بِزَعْمِهِ لِلْوَلَدِ إِشْخَاصُهُمْ جَمِیعاً إِلَى مَوْقِفِ اَلْعَرْضِ وَ اَلْحِسَابِ وَ مَوْضِعِ اَلثَّوَابِ وَ اَلْعِقَابِ إِذَا وَقَعَ اَلْأَمْرُ بِفَصْلِ اَلْقَضَاءِ وَ خَسِرَ هُنالِکَ اَلْمُبْطِلُونَ شَهِدَ عَلَى ذَلِکَ اَلْعَقْلُ إِذَا خَرَجَ مِنْ أَسْرِ اَلْهَوَى وَ سَلِمَ مِنْ عَلاَئِقِ اَلدُّنْیَا

ترجمه

نامه‏اى از آن حضرت ( ع ) به قاضى ‏اش شریح بن الحارث

گویند که شریح بن الحارث قاضى امیر المؤمنین ( ع ) در زمان او خانه ‏اى خرید به هشتاد دینار

این خبر به على ( ع ) رسید . او را فرا خواند . و گفت : شنیده ‏ام خانه‏ اى خریده ‏اى به هشتاد دینار و براى آن قباله نوشته‏ اى و چند تن را هم به شهادت گرفته‏ اى . شریح گفت : چنین است یا امیر المؤمنین . على ( ع ) به خشم در او نظر کرد ، سپس فرمود

اى شریح ، زودا که کسى بر سر تو آید که در قباله ‏ات ننگرد و از شاهدانت نپرسد ، تا از آنجا براندت و بى ‏هیچ مال و خواسته ‏اى به گورت سپارد . پس ، اى شریح ، بنگر ، نکند که این خانه را از دارایى خود نخریده باشى ، یا نقدى که بر شمرده ‏اى از حلال به دست نیامده باشد . که اگر چنین باشد هم در دنیا زیان کرده ‏اى و هم در آخرت 

اما اگر آنگاه که این خانه را مى ‏خریدى نزد من آمده بودى ، برایت قباله ‏اى مى ‏نوشتم به این نسخت و تو حتى یک درهم و چه جاى بیش از آن رغبت نمى‏ کردى که به بهاى این خانه دهى . و نسخه آن قباله چنین است

این خانه ‏اى است که بنده ‏اى ذلیل ، از مرده ‏اى که براى کوچ‏ کردن او را از جاى خود برانگیخته ‏اند ، خریده است . خانه‏اى از سراى فریب در کوى از دست شدگان و محلت به هلاکت رسیدگان . این خانه را چهار حدّ است

حد نخستین ، منتهى مى ‏شود به آنجا که آفات کمین گرفته ‏اند ، و حدّ دوم به آنجا که مصیبتها را سبب است و حدّ سوم به خواهشهاى تباه ‏کننده نفسانى ، و حدّ چهارم به شیطان اغواگر

و در آن از حد چهارم باز مى ‏شود . خریدار که فریب خورده آمال خویش است آن را از فروشنده ‏اى که اجل او را برانگیخته تا براندش ، به بهاى خارج شدن از عزّ قناعت و دخول در ذلّ طلب و خوارى خریده است . در این معامله ضرر و زیان خریدار در آنچه خریده است ، بر عهده کسى است که اندامهاى پادشاهان را ویران سازد و جان از تن جباران بیرون کند و پادشاهى از فرعونان چون شهریاران ایران و قیصرهاى روم و تبّعهاى یمن و حمیرها بستانده است ، و نیز آن کس که دارایى خود را گرد آورد و همواره بر آن در افزود و کاخهاى استوار برآورد و آنها را بیاراست و آرایه‏ها ساخت و اندوخته‏ ها نهاد تا به گمان خود براى فرزند ، مرده ریگى نهد . همه اینان را براى عرضه در پیشگاه حسابگران و آنجا که ثواب و عقاب را معین مى‏ کنند ، حاضر آورد . در آنجا حکم قطعى صادر شود و کار داورى به پایان آید . « در آنجا تبهکاران زیانمند شوند » عقل هر گاه که از اسارت هوس بیرون آید و از علایق دنیوى در امان ماند ، به این رسند گواهى دهد
 

نامه شماره چهار

و من کتاب له ع إلى بعض أمراء جیشه

فَإِنْ عَادُوا إِلَى ظِلِّ اَلطَّاعَةِ فَذَاکَ اَلَّذِی نُحِبُّ وَإِنْ تَوَافَتِ اَلْأُمُورُ بِالْقَوْمِ إِلَى اَلشِّقَاقِ وَ اَلْعِصْیَانِ فَانْهَدْ بِمَنْ أَطَاعَکَ إِلَى مَنْ عَصَاکَ وَاِسْتَغْنِ بِمَنِ اِنْقَادَ مَعَکَ عَمَّنْ تَقَاعَسَ عَنْکَ فَإِنَّ اَلْمُتَکَارِهَ مَغِیبُهُ خَیْرٌ مِنْ مَشْهَدِهِ وَ قُعُودُهُ أَغْنَى مِنْ نُهُوضِه

ترجمه

نامه‏اى از آن حضرت ( ع ) به یکى از فرماندهان سپاهش

اگر در سایه فرمانبردارى باز آیند ، این چیزى است که ما خواستار آنیم و اگر حوادث و پیشامدها ، آنان را به جدایى و نافرمانى کشانید ، باید به یارى کسانى که از تو فرمان مى ‏برند ، به خلاف آنکه فرمانت نمى‏ برند ، برخیزى . و به پایمردى آنکه مطیع توست از آنکه به یاریت برنمى ‏خیزد ، بى ‏نیاز باشى . زیرا ، آنکه به اکراه همراه تو به نبرد مى ‏آید ، غیبت او بهتر از حضور اوست و در خانه نشستنش ، بهتر است از به یارى برخاستنش
 

نامه شماره پنج

و من کتاب له ع إلى أشعث بن قیس عامل أذربیجان

وَ إِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَةٍ وَ لَکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانَةٌ وَ أَنْتَ مُسْتَرْعًى لِمَنْ فَوْقَکَ لَیْسَ لَکَ أَنْ تَفْتَاتَ فِی رَعِیَّةٍ وَ لاَ تُخَاطِرَ إِلاَّ بِوَثِیقَةٍ وَ فِی یَدَیْکَ مَالٌ مِنْ مَالِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِ حَتَّى تُسَلِّمَهُ إِلَیَّ وَ لَعَلِّی أَلاَّ أَکُونَ شَرَّ وُلاَتِکَ لَکَ. وَ اَلسَّلاَم

ترجمه

نامه‏اى از آن حضرت ( ع ) به اشعث بن قیس ، عامل خود در آذربایجان نوشته است

حوزه فرمانرواییت طعمه تو نیست ، بلکه امانتى است بر گردن تو ، و از تو خواسته‏اند که فرمانبردار کسى باشى که فراتر از توست

تو را نرسد که خود هر چه خواهى رعیت را فرمان دهى . یا خود را درگیر کارى بزرگ کنى ، مگر آنکه ، دستورى به تو رسیده باشد . در دستان تو مالى است از اموال خداوند ، عزّ و جلّ ، و تو خزانه ‏دار هستى تا آن را به من تسلیم کنى . امید است که من براى تو بدترین والیان نباشم .

و السلام
 

نامه شماره شش

و من کتاب له ع إلى معاویة

إِنَّهُ بَایَعَنِی اَلْقَوْمُ اَلَّذِینَ بَایَعُوا أَبَا بَکْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ عَلَى مَا بَایَعُوهُمْ عَلَیْهِ فَلَمْ یَکُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ یَخْتَارَ وَلاَ لِلْغَائِبِ أَنْ یَرُدَّ وَ إِنَّمَاالشُّورَى لِلْمُهَاجِرِینَ وَاَلْأَنْصَارِ فَإِنِ اِجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ إِمَاماً کَانَ ذَلِکَ لِلَّهِ رِضًا فَإِنْ خَرَجَ عَنْ أَمْرِهِمْ خَارِجٌ بِطَعْنٍ أَوْ بِدْعَةٍ رَدُّوهُ إِلَى مَا خَرَجَ مِنْهُ فَإِنْ أَبَى قَاتَلُوهُ عَلَى اِتِّبَاعِهِ غَیْرَ سَبِیلِ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ وَلاَّهُ اَللَّهُ مَا تَوَلَّى وَ لَعَمْرِی یَا مُعَاوِیَةُ لَئِنْ نَظَرْتَ بِعَقْلِکَ دُونَ هَوَاکَ لَتَجِدَنِّی أَبْرَأاَلنَّاسِ مِنْ دَمِ عُثْمَانَ وَ لَتَعْلَمَنَّ أَنِّی کُنْتُ فِی عُزْلَةٍ عَنْهُ إِلاَّ أَنْ تَتَجَنَّى فَتَجَنَّ مَا بَدَا لَکَ وَ اَلسَّلاَم

ترجمه

نامه‏اى از آن حضرت ( ع ) به معاویه

این مردمى که با ابو بکر و عمر و عثمان بیعت کرده بودند ، به همان شیوه با من بیعت کردند . پس آن را که حاضر است ، نرسد که دیگرى را اختیار کند و آن را که غایب بوده است نرسد که آنچه حاضران پذیرفته ‏اند نپذیرد . شورا از آن مهاجران و انصار است . اگر آنان بر مردى همرأى شدند و او را امام خواندند ، کارشان براى

خشنودى خدا بوده است ، و اگر کسى از فرمان شورا بیرون آمد و بر آن عیب گرفت یا بدعتى نهاد باید او را به جمعى که از آن بیرون شده است باز آورند . اگر سر بر تافت با او پیکار کنند ، زیرا راهى را برگزیده که خلاف راه مؤمنان است و خدا نیز در گردن او کند ، گناه آنچه را خود متولى آن شده است

اى معاویه ، به جان خودم سوگند ، که اگر به دیده خرد بنگرى ، نه از روى هوا و هوس ، در خواهى یافت که من از هر کس دیگر از کشتن عثمان بیزارتر بودم و من از آن کنارى جسته بودم ، مگر آنکه بخواهى جنایت را به گردن من نهى و چیزى را که بر تو آشکار است پنهان دارى . و السلام
 

نامه شماره هفت

و من کتاب منه ع إلیه أیضا

أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ أَتَتْنِی مِنْکَ مَوْعِظَةٌ مُوَصَّلَةٌ وَ رِسَالَةٌ مُحَبَّرَةٌ نَمَّقْتَهَا بِضَلاَلِکَ وَ أَمْضَیْتَهَا بِسُوءِ رَأْیِکَ وَ کِتَابُ اِمْرِئٍ لَیْسَ لَهُ بَصَرٌ یَهْدِیهِ وَ لاَ قَائِدٌ یُرْشِدُهُ قَدْ دَعَاهُ اَلْهَوَى فَأَجَابَهُ وَ قَادَهُ اَلضَّلاَلُ فَاتَّبَعَهُ فَهَجَرَ لاَغِطاً وَ ضَلَّ خَابِطاً.

وَ مِنْهُ

لِأَنَّهَا بَیْعَةٌ وَاحِدَةٌ لاَ یُثَنَّى فِیهَا اَلنَّظَرُ وَ لاَ یُسْتَأْنَفُ فِیهَا اَلْخِیَارُ اَلْخَارِجُ مِنْهَا طَاعِنٌ وَ اَلْمُرَوِّی فِیهَا مُدَاهِنٌ

ترجمه

نامه‏اى دیگر از آن حضرت ( ع ) به معاویه

اما بعد ، اندرزنامه ‏اى از تو به من رسید با جمله ‏هایى بربافته و عباراتى که به ضلالت خویش آراسته بودى و از روى بداندیشى روانه کرده بودى  این نامه ، نامه کسى است که نه خود دیده بینا دارد تا راه هدایت را به او نشان دهد ، و نه او را رهبرى است که راهش بنماید . هوا و هواس او را فراخوانده و او نیز پاسخش گفته و ضلالت رهنمونش گشته و او نیز متابعتش نموده . هذیانى در هم آمیخته ، گم گشته و به خطا رفته است

و از این نامه است

بیعت کردن فقط یک بار است و دوباره در آن نظر نتوان کرد . گزینش از سر گرفته نشود . هر که از بیعت بیرون رود ، طعن زننده است ، و هر که در پذیرفتنش درنگ کند و دو دلى نشان دهد ، منافق است
 

نامه شماره هشت

و من کتاب له ع إلى جریر بن عبد الله البجلی لما أرسله إلى معاویة

أَمَّا بَعْدُ فَإِذَا أَتَاکَ کِتَابِی فَاحْمِلْ مُعَاوِیَةَ عَلَى اَلْفَصْلِ وَ خُذْهُ بِالْأَمْرِ اَلْجَزْمِ ثُمَّ خَیِّرْهُ بَیْنَ حَرْبٍ مُجْلِیَةٍ أَوْ سِلْمٍ مُخْزِیَةٍ فَإِنِ اِخْتَارَ اَلْحَرْبَ فَانْبِذْ إِلَیْهِ وَ إِنِ اِخْتَارَ اَلسِّلْمَ فَخُذْ بَیْعَتَهُ. وَ اَلسَّلاَمُ

ترجمه

به جریر بن عبد الله البجلى هنگامى که او را نزد معاویه فرستاده بود

اما بعد . چون نامه من به تو رسد ، معاویه را وادار که کارش را با ما یکسره کند و بخواه که به طور جزم تصمیم بگیرد . آنگاه مخیّرش کن میان جنگى که مردم را از خانه‏ هایشان براند یا صلحى که به خوارى بپذیرد . اگر جنگ را اختیار کرد ، همانند خودش عمل کن و اعلان جنگ نماى و اگر صلح را اختیار کرد ، از او بیعت بستان . والسلام
 

نامه شماره نه

و من کتاب له ع إلى معاویة

فَأَرَادَ قَوْمُنَا قَتْلَ نَبِیِّنَا وَاجْتِیَاحَ أَصْلِنَا وَهَمُّوا بِنَا الْهُمُومَ وَ فَعَلُوا بِنَا اَلْأَفَاعِیلَ وَمَنَعُونَا الْعَذْبَ وَأَحْلَسُونَا اَلْخَوْفَ وَاِضْطَرُّونَا إِلَى جَبَلٍ وَعْرٍ وَأَوْقَدُوا لَنَا نَارَ اَلْحَرْبِ فَعَزَمَ اَللَّهُ لَنَا عَلَى اَلذَّبِّ عَنْ حَوْزَتِهِ وَالرَّمْیِ مِنْ وَرَاءِ حُرْمَتِهِ مُؤْمِنُنَا یَبْغِی بِذَلِکَ اَلْأَجْرَ وَ کَافِرُنَا یُحَامِی عَنِ اَلْأَصْلِ وَ مَنْ أَسْلَمَ مِنْ قُرَیْشٍ خِلْوٌ مِمَّا نَحْنُ فِیهِ بِحِلْفٍ یَمْنَعُهُ أَوْ عَشِیرَةٍ تَقُومُ دُونَهُ فَهُوَ مِنَ اَلْقَتْلِ بِمَکَانِ أَمْنٍ وَکَانَ رَسُولُ اَللَّهِ ص إِذَا اِحْمَرَّ الْبَأْسُ وَ أَحْجَمَ اَلنَّاسُ قَدَّمَ أَهْلَ بَیْتِهِ فَوَقَى بِهِمْ أَصْحَابَهُ حَرَّ اَلسُّیُوفِ وَ الْأَسِنَّةِ فَقُتِلَ عُبَیْدَةُ بْنُ الْحَارِثِ یَوْمَ بَدْرٍ وَ قُتِلَ حَمْزَةُ یَوْمَ أُحُدٍ وَ قُتِلَ جَعْفَرٌ یَوْمَ مُؤْتَةَ وَ أَرَادَ مَنْ لَوْ شِئْتُ ذَکَرْتُ اِسْمَهُ مِثْلَ الَّذِی أَرَادُوا مِنَ اَلشَّهَادَةِ وَ لَکِنَّ آجَالَهُمْ عُجِّلَتْ وَ مَنِیَّتَهُ أُجِّلَتْ فَیَا عَجَباً لِلدَّهْرِ إِذْ صِرْتُ یُقْرَنُ بِی مَنْ لَمْ یَسْعَ بِقَدَمِی وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ کَسَابِقَتِی الَّتِی لاَ یُدْلِی أَحَدٌ بِمِثْلِهَا إِلاَّ أَنْ یَدَّعِیَ مُدَّعٍ مَا لاَ أَعْرِفُهُ وَ لاَ أَظُنُّ اَللَّهَ یَعْرِفُهُ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى کُلِّ حَالٍ وَ أَمَّا مَا سَأَلْتَ مِنْ دَفْعِ قَتَلَةِ عُثْمَانَ إِلَیْکَ فَإِنِّی نَظَرْتُ فِی هَذَا اَلْأَمْرِ فَلَمْ أَرَهُ یَسَعُنِی دَفْعُهُمْ إِلَیْکَ وَلاَ إِلَى غَیْرِکَ وَلَعَمْرِی لَئِنْ لَمْ تَنْزِعْ عَنْ غَیِّکَ وَ شِقَاقِکَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ عَنْ قَلِیلٍ یَطْلُبُونَکَ لاَ یُکَلِّفُونَکَ طَلَبَهُمْ فِی بَرٍّ وَ لاَ بَحْرٍ وَلاجَبَلٍ وَلاَ سَهْلٍ إِلاَّ أَنَّهُ طَلَبٌ یَسُوءُکَ وِجْدَانُهُ وَ زَوْرٌ لاَ یَسُرُّکَ لُقْیَانُهُ وَ اَلسَّلاَمُ لِأَهْلِه

ترجمه

از نامه آن حضرت ( ع ) به معاویه

قوم ما [ قریش ] آهنگ کشتن پیامبر ما کردند و خواستند که ریشه ما برکنند . پس درباره ما بارها نشستند و رأى زدند و بسا کارها کردند . از زندگى شیرین منعمان نمودند و با وحشت دست به گریبانمان ساختند . ما را وادار کردند که بر کوهى صعب زیستن گیریم ، سپس ، براى ما آتش جنگ افروختند . ولى خداوند خواسته بود که ما از آیین بر حق او نگهدارى کنیم و نگذاریم که کس به حریم حرمتش دست یازد . در میان ما ، آنان که ایمان آورده بودند ، خواستاران پاداش آن جهانى بودند و آنان که ایمان نیاورده بودند از خاندان و تبار خود حمایت مى‏کردند . از قریشیان هر که ایمان مى ‏آورد از آن آزار که ما گرفتارش بودیم در امان بود . زیرا یا هم سوگندى بود که از او دفاع مى ‏کرد و یا عشیره‏اش به یاریش برمى ‏خاست . به هر حال ، از کشته شدن در امان بود

چون کارزار سخت مى‏ شد و مردم پاى واپس مى ‏نهادند ، رسول الله ( صلى الله علیه و آله ) اهل بیت خود را پیش مى ‏داشت و آنها را سپر اصحاب خود از ضربتهاى سخت شمشیر و نیزه مى ‏نمود . چنانکه عبیدة بن الحارث در روز بدر به شهادت رسید و حمزه  در روز احد ، و جعفر  در جنگ موته . یکى دیگر بود که اگر خواهم نامش را بیاورم . او نیز چون آنان خواستار شهادت مى ‏بود ، ولى مرگ آنها زودتر فرا رسید و مرگ او به تأخیر افتاد . و شگفتا از این روزگار که مرا قرین کسى ساخته که هرگز چون من براى اسلام قدمى برنداشته و او را در دین سابقه‏ اى چون سابقه من نبوده است . سابقه ‏اى که کس را بدان دسترس نیست ، مگر کسى ادعایى کند که من او را نمى‏ شناسم و نپندارم که خدا هم او را بشناسد . در هر حال ، خدا را مى ‏ستایم

و اما از من خواسته بودى که قاتلان عثمان را نزد تو فرستم ، من در این کار اندیشیدم . دیدم براى من میسر نیست که آنها را به تو یا به دیگرى سپارم . به جان خودم سوگند ، که اگر از این گمراهى بازنیایى و از تفرقه و جدایى باز نایستى ، بزودى آنها را خواهى شناخت که تو را مى ‏جویند و تو را به رنج نمى‏افکنند که در بیابان و دریا و کوه و دشت به سراغشان روى . البته تو در پى یافتن چیزى هستى که یافتنش براى تو خوشایند نیست و اینان کسانى هستند که دیدارشان تو را شادمان نخواهد کرد . سلام بر آنکه شایسته سلام باشد
 

نامه شماره ده

و من کتاب له ع إلیه أیضا

وَ کَیْفَ أَنْتَ صَانِعٌ إِذَا تَکَشَّفَتْ عَنْکَ جَلاَبِیبُ مَا أَنْتَ فِیهِ مِنْ دُنْیَا قَدْ تَبَهَّجَتْ بِزِینَتِهَا وَ خَدَعَتْ بِلَذَّتِهَا دَعَتْکَ فَأَجَبْتَهَا وَ قَادَتْکَ فَاتَّبَعْتَهَا وَ أَمَرَتْکَ فَأَطَعْتَهَا وَ إِنَّهُ یُوشِکُ أَنْ یَقِفَکَ وَاقِفٌ عَلَى مَا لاَ یُنْجِیکَ مِنْهُ مِجَنٌّ فَاقْعَسْ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ وَ خُذْ أُهْبَةَ اَلْحِسَابِ وَ شَمِّرْ لِمَا قَدْ نَزَلَ بِکَ وَ لاَ تُمَکِّنِ اَلْغُوَاةَ مِنْ سَمْعِکَ وَ إِلاَّ تَفْعَلْ أُعْلِمْکَ مَا أَغْفَلْتَ مِنْ نَفْسِکَ فَإِنَّکَ مُتْرَفٌ قَدْ أَخَذَ اَلشَّیْطَانُ مِنْکَ مَأْخَذَهُ وَ بَلَغَ فِیکَ أَمَلَهُ وَ جَرَى مِنْکَ مَجْرَى اَلرُّوحِ وَ اَلدَّمِ وَ مَتَى کُنْتُمْ یَا مُعَاوِیَةُ سَاسَةَ اَلرَّعِیَّةِ وَ وُلاَةَ أَمْرِ الْاُمَّةِ بِغَیْرِ قَدَمٍ سَابِقٍ وَ لاَ شَرَفٍ بَاسِقٍ وَ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ لُزُومِ سَوَابِقِ الشَّقَاءِ وَ أُحَذِّرُکَ أَنْ تَکُونَ مُتَمَادِیاً فِی غِرَّةِ اَلْأُمْنِیِّةِ مُخْتَلِفَ اَلْعَلاَنِیَةِ وَ اَلسَّرِیرَةِ وَ قَدْ دَعَوْتَ إِلَى الْحَرْبِ فَدَعِ اَلنَّاسَ جَانِباً وَ اُخْرُجْ إِلَیَّ وَأَعْفِ الْفَرِیقَیْنِ مِنَ الْقِتَالِ لِتَعْلَمَ أَیُّنَا الْمَرِینُ عَلَى قَلْبِهِ وَالْمُغَطَّى عَلَى بَصَرِهِ فَأَنَا أَبُوحَسَنٍ قَاتِلُ جَدِّکَ وَ أَخِیکَ وَ خَالِکَ شَدْخاً یَوْمَ بَدْرٍ وَ ذَلِکَ السَّیْفُ مَعِی وَ بِذَلِکَ الْقَلْبِ أَلْقَى عَدُوِّی مَا اِسْتَبْدَلْتُ دِیناًوَلاَ اِسْتَحْدَثْتُ نَبِیّاً وَإِنِّی لَعَلَى الْمِنْهَاجِ اَلَّذِی تَرَکْتُمُوهُ طَائِعِینَ وَدَخَلْتُمْ فِیهِ مُکْرَهِینَ وَ زَعَمْتَ أَنَّکَ جِئْتَ ثَائِراً بِدَمِ عُثْمَانَ وَلَقَدْ عَلِمْتَ حَیْثُ وَقَعَ دَمُ عُثْمَانَ فَاطْلُبْهُ مِنْ هُنَاکَ إِنْ کُنْتَ طَالِباً فَکَأَنِّی قَدْ رَأَیْتُکَ تَضِجُّ مِنَ الْحَرْبِ إِذَاعَضَّتْکَ ضَجِیجَ الْجِمَالِ بِالْأَثْقَالِ وَ کَأَنِّی بِجَمَاعَتِکَ تَدْعُونِی جَزَعاً مِنَ اَلضَّرْبِ الْمُتَتَابِعِ وَ الْقَضَاءِ الْوَاقِعِ وَ مَصَارِعَ بَعْدَ مَصَارِعَ إِلَى کِتَابِ اَللَّهِ وَ هِیَ کَافِرَةٌ جَاحِدَةٌ أَوْ مُبَایِعَةٌ حَائِدَة

ترجمه

از نامه آن حضرت ( ع ) به معاویه

چه مى ‏کنى اگر این حجابهاى دنیوى ، که خود را در آنها پوشیده ‏اى ، به کنارى روند ؟ دنیایى که آرایه ‏هایش به زیبایى جلوه‏ گرند و خوشیها و لذتهایش فریبنده است . دنیا تو را به خود فراخواند و تو پاسخش دادى ، و تو را در پى خود کشید و از پى او رفتى و فرمانت داد و اطاعتش کردى . چه بسا ، بناگاه ، کسى تو را از رفتن باز دارد ، به گونه ‏اى که هیچ سپرى تو را از آسیب او نره اند . پس عنان بکش و از تاختن

باز ایست ، و براى روز حساب توشه‏اى برگیر ، و براى رویارویى با حادثه‏ اى که در راه است ، دامن بر کمر زن ، و به سخن گمراهان گوش فرامده . و اگر نکنى تو را از چیزى که از آن غافل مانده ‏اى ، مى ‏آگاهانم . تو مردى هستى غرقه در ناز و نعمت . شیطانت به بند کشیده و آرزوى خویش در تو یافته است و اینک در سراسر وجود تو چون روح و خون در جریان است

اى معاویه ، از چه زمان شما زمامداران رعیّت و والیان امر امّت بوده‏ اید و حال آنکه ، نه در دین سابقه‏ اى دیرین دارید و نه در شرف مقامى رفیع . پناه مى ‏بریم به خدا از شقاوتى دامنگیر . و تو را بر حذر مى‏دارم از اینکه ، همچنان ، مفتون آرزوهاى خویش باشى و نهانت چون آشکارت نباشد

مرا به جنگ فراخواندى . مردم را به یکسو نه ، خود به تن خویش به پیکار من آى . دو سپاه را از آن معاف دار تا همگان بدانند که کدامیک از ما قلبش را زنگ گناه تیره کرده است و پرده غفلت بر دیدگانش افتاده

من ابو الحسنم . کشنده نیاى تو و دایى تو و برادر تو  در روز بدر سرشان شکافتم . اکنون همان شمشیر با من است و با همان دل با دشمن روبرو مى‏ شوم . نه دین دیگرى برگزیده ‏ام و نه پیامبرى نو . بر همان راه و روشى هستم که شما به اختیار ترکش کردید و به اکراه در آن داخل شدید

پنداشته‏ اى که براى خونخواهى عثمان آمده ‏اى ، مى ‏دانى که خون عثمان در کجا ریخته شده ، پس آن را از همانجا بطلب ، اگر به خونخواهى او آمده ‏اى . گویى چنان است که مى ‏بینمت که چون جنگ بر تو دندان فرو برد ، مى‏ نالى آنسان ، که شتران گرانبار از سنگینى بار خود مى ‏نالند . و مى ‏بینم که سپاهیانت درگیر و دار ضربتهاى پیاپى و حوادث دردناک و سرنگون شدنها مى ‏نالند و مرا به کتاب خدا مى‏خوانند ، حال آنکه ، مشتى کافرند و منکر یا بیعت کرده و بیعت شکسته


  • نگار محمدی


 رزومه دکتر احمد شفازاده
به نام خداوند روزی ده مهربان
مشخصات فردی :
نام : احمد نام خانوادگی : شفازاده متولد : 4531 تحصیلات : دکتری
رشته دکترای اول: مطالعات و پژوهشهای اسلامی
رشته دکترای دوم: مدرسی معارف اسلامی ) قرآن و متون اسلامی (
رایانامه : ahmad_shafazadeh@yahoo.com
سوابق علمی ، پژوهشی ، فرهنگی وهنری :
-4 قاری و مدرس مسلط قرآن کریم
-2 مداح اهل بیت عصمت و طهارت )س(
-5 عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد جامع کرج.
-1 مدرس دانشگاه تهران در طی سالهای 77 تا کنون.
-3 مدرس دانشگاه هنر تهران از سال 4532
-6 مدرس دانشگاه جامع علمی و کاربردی از سال 4535
-7 مدرس دانشگاه علوم پزشکی استان البرز از سال 4535
-8 مدرس علوم قرآنی ) تجوید ، صوت و لحن و مفاهیم قرآن( دانشکده های کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران
از تاریخ : 4578 ) این کلاس ویژه اعضاء هیات علمی و اساتید برگزار شده است ( / 3 / 7
-3 مدرس دانشگاه آزاد اسلامی واحدهای : )) علوم و تحقیقات ، کرج ، تهران مرکز ، تهران جنوب ، تهران غرب ،
آموزشکده فنی حرفه ای تهران سما ، شهر قدس ، نظر آباد ، آموزشکده عالی سما کرج ، ملارد ((
-41 مدرس دانشگاه پیام نور از سال 31
-41 فارغ التحصیل کارشناسی و کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث با معدل بالای 47 و درجه عالی پایان نامه
-44 دانشجوی دکترای تخصصی ) phd ( دانشگاه امام الاوزاعی کشور لبنان در سال 4583 در رشته مطالعات و پژوهشهای اسلامی
-42 دانشجوی دکترای تخصصی ) ( phd مدرسی معارف اسلامی در دانشگاه دولتی پیام نور در سال 4535 در رشته قرآن و متوون
اسلامی
-45 نویسنده کتاب پژوهشی "حمزه بن حبیب و سبک او در قرائت قرآن" ) 111 صفحه(
-41 مولف کتاب "زمانها و بیانها" ، جلد اول: محرم الحرام ) 231 صفحه(
-43 مولف کتاب "زمانها و بیانها" ، جلد دوم: صفر المظفر ) 231 صفحه(
-46 دارای مجوز تدریس از معاونت امور اساتید نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در درس تفسیر قرآن کریم
-47 دارای مجوز تدریس از معاونت امور اساتید نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در درس تفسیر نهج البلاغه
-48 دارای مجوز تدریس از معاونت امور اساتید نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در درس آیین زندگی
-43 دارای مجوز تدریس از معاونت امور اساتید نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در درس دانش خانواده و جمعیت
-21 دارای مجوز تدریس از پژوهشکده قرآن و عترت
-24 دارای مجوز و ابلاغیه داوری مسابقات قرآن کریم از آموزش و پرورش و دانشگاه آزاد اسلامی و سازمان تبلیاات اسلامی
-22 مقاله در درجه علمی پژوهشی ) – isc ( با عنوان )) غرور ملی و عوامل اجتماعی و فرهنگی موثر بر آن (( با دریافت
تایید نهایی داوران تخصصی و هیئت تحریریه جهت چاپ در )) فصللنامه علملی پژوهشلی راه لرد (( متعلو بوه مرکوز
تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام.
2
2 رزومه دکتر احمد شفازاده
-25 مقاله در درجه علمی پژوهشی ) – isc ( با عنوان )) رابطه بین عوامل محیطلی ملوثر بلر برنامله ررلهی راه لردی
فرهنگی کشور (( با دریافت تایید نهایی داوران تخصصی و هیئت تحریریه جهت چاپ در )) فصلنامه علملی پژوهشلی
راه رد (( متعل به مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام.
-21 مقاله در درجه علمی پژوهشی ) – isc ( با عنوان )) جهانی شدن و حکومل درنلی (( بوا دریافوت تاییود نهوایی داوران
تخصصی و هیئت تحریریه جهت چاپ در )) فصلنامه علمی پژوهشی راه لرد (( متعلو بوه مرکوز تحقیقوات اسوتراتژیک
مجمع تشخیص مصلحت نظام.
-23 مقاله در درجه علمی پژوهشی ) – isc ( با عنوان )) مدررر رفتار سازمانی در سازمان های رسانه ای (( بوا دریافوت
تایید نهایی داوران تخصصی و هیئت تحریریه جهت چاپ در )) فصللنامه علملی پژوهشلی راه لرد (( متعلو بوه مرکوز
تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام.
-26 مقاله در درجه علمی پژوهشی ) – isc ( با عنوان )) نقش فرهنگ در سیاس خارجی ارران (( با دریافت تاییود نهوایی
داوران تخصصی و هیئت تحریریه جهوت چواپ در )) فصللنامه علملی پژوهشلی راه لرد (( متعلو بوه مرکوز تحقیقوات
استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام.
-27 مقاله در درجه علمی پژوهشی ) – isc ( با عنوان )) درن و درنداری و کنترل اجتماعی و فرهنگی موثر بر آن (( با
دریافت تایید نهایی داوران تخصصی و هیئت تحریریه جهت چاپ در )) فصلنامه علملی پژوهشلی راه لرد (( متعلو بوه
مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام.
-28 مقاله در درجه علمی پژوهشی) – isc ( با عنوان )) انقلاب اسلامی و جهانی شدن (( با دریافت تایید نهایی داوران
تخصصی و هیئت تحریریه وچاپ در تابستان 4532 شماره 67 )) نشرره علمی پژوهشی راه رد (( متعل به مرکز تحقیقات
استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام.
-23 پذیرفته شدن مقاله با عنوان )) راهبردهای مدیریت در اندیشه های امیر المومنین حضرت علی علیه السلام (( در اولین همایش
. ملی نهج البلاغه با محور اخلاق اجتماعی در پائیز 35
-51 چاپ مقاله در فصلنامه پژوهشی خبری گروه معارف اسولامی دانشوگاه آزاد اسولامی واحود کورج بوا عنووان )) نگلاهی بله –
زندگی رکی از هف قاری معروف صدر اسلام ((.
-54 کسب رتبه اول پنجمین جشنواره سراسری قرآن و عترت بخش اساتید دانشگاه در رشته قرائت قرآن
-52 کسب رتبه دوم پنجمین جشنواره سراسری قرآن و عترت بخش اساتید دانشگاه در رشته حفظ و ترجمه زیارت عاشورا
-55 حائز رتبه در نهمین جشنواره سراسری قرآن و عترت بخش اساتید دانشگاه
-51 حوائز رتبوه دوم رشوته ترتیول مرحلوه نیموه نهوایی ) منطقوه ( رشوته ترتیول دهموین جشونواره سراسوری قورآن و عتورت بخلش
اساتیددانشگاهها
-53 کسب رتبه اول بخش اساتید دانشگاه در رشته قرائت قرآن )ترتیل( در منطقه 42 کشوری سال 4583
-56 کسب رتبه اول در پانزدهمین دوره مسابقات سراسری قرآن و عترت اساتید در رشته قرائت به روش ترتیل در سال 4531
-57 احراز رتبه سوم رشته ترتیل مسابقات قرآنی کانون بسیج اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج در سال 31
-58 داور مسابقات مختلف قرآنی در نهادهای دولتی و غیر دولتی همچون : سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، سوازمان م لوی جوانوان ،
سازمان تبلیاات اسلامی ، اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی کرج ، اداره اوقاف و امور خیریه و موسسات آموزش عالی ، آموزش و
پرورش و ....
-53 مدرس نمونه دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج در سال 4586
-11 - مدیر جامعه قرآنیان کرج در سال 83 86
3
3 رزومه دکتر احمد شفازاده
-14 مدرس و سخنران سمینارهای اخلاق اسلامی در شرکت ملی پالایش و پخش فراورده های نفتی در سال 4587 در پالایشگاه هوا
و مراکز: ))آبادان ، اهواز ، بوشهر ، بندر عباس ، اراک ، کرمانشاه ، شیراز ، اصفهان ، تبریز ((
-12 مدرس سمینارهای آموزش اخلاق اسلامی در شرکت ملی گاز ایران از سال 4583 )) استان تهران ، سمنان ، لرستان و ...((
-15 آموزش علوم دینی و اخلاق اسلامی در زندان شهید کچویی کرج ) ویژه زنودانیان ( )اعوزام از طورف سوازمان تبلیاوات اسولامی بوه
عنوان مبلغ(
-11 بنیانگذار و موسس تعداد زیادی از جلسات و کلاسها و موسسات آموزش قرآن کریم در استان البرز
-13 برگزیده شدن به عنوان جوان موف از سوی شبکه یک تلویزیون جمهوری اسلامی ایران در سال 4576 در برنامه سیمای خانواده
-16 مدرس قرآن در ماههای رمضان المبارک در شرکت نفت پارس در سالهای 73 و 76
-17 مجری محافل انس با قرآن کریم از سال 4571 که تا کنون ادامه دارد
-18 داور هشتمین دوره مسابقات قرآن لشگر 41 نیرو مخصوص سید الشهدا )ع(
-13 همکاری موف ومورد رضایت مستمر با نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه در جهت برپایی مسابقات فرهنگی و اجراء
در جشن ازدواج دانشجویی و سایر مراسمها و تدریس قرآن مجید
-31 مجری چندین دوره جشن ازدواج فرزندان شاهد مربوط به بنیاد شهید غرب استان تهران .
-34 مجری برنامه ها و مراسمهای متعدد کمیته امداد امام خمینی ) ره ( .
-32 مجری سمینارها و کنفرانسهای متعدد نهادهای دولتی و غیر دولتی همچون وزارت نفت ، صنعت و معدن و تجارت ، فرهنوگ و
ارشاد اسلامی ، ارتباطات ، نیروی انتظامی ، ارتش ، سپاه ، حوزه علمیه قم ، دانشگاه ها و شهرداریها ، گروه خودرو سازی سایپا
و مراکز دیگر که تعدادشان بسیار بوده است .
-35 مسئول پایگاه های بسیج دانش آموزی در طی سالهای 76 تا 81
-31 مسئول پایگاه فرهنگی تبلیای بیت القرآن )آموزشگاه بحرالعلوم ( از طرف سازمان تبلیاات اسلامی استان تهران در سال 4573
-33 مسئول پایگاه فرهنگی تبلیای دارالقرآن الکریم )کوی شهید صدوقی کرج( از طرف سازمان تبلیاوات اسولامی اسوتان تهوران در
سال 4573
-36 مسئول پایگاه فرهنگی تبلیای بیت القرآن فردیس )شعبه ظفر ( از طرف سازمان تبلیاات اسلامی استان تهران در سال 4576
-37 مسئول بوستان نماز بیت القرآن )آموزشگاه فرزانگان ( از طرف سازمان تبلیاات اسلامی استان تهران طی سالهای 77 تا 73
-38 مسئول طرح اوقات فراغت سازمان تبلیاات اسلامی در سال 4581 )پایگاه فاریاب هدایت (
-33 مسئول طرح اوقات فراغت سازمان تبلیاات اسلامی در سال 4584 )پایگاه فرزانگان (
-61 - بازیکن تیم منتخب فوتبال دبیرستان پسرانه شهید ثمری شهریار در طی سالهای 4571 4575
-64 بازیکن تیم فوتبال نفت تهران در مقطع سنی نوجوانان.) تیم قهرمان کشور (
-62 بازیکن تیم فوتبال بانک سپه در مقطع سنی نوجوانان .
-65 دعوت به اردوی انتخابی تیم ملی فوتبال نوجوانان ایران توسط پرویز ابوطالب سر مربی وقت تیم ملوی نوجوانوان ایوران در سوال
. 4574
-61 بازیکن تیم فوتبال چمران فردیس کرج در رده جوانان .) تیم برتر منطقه (
-63 بازیکن تیم فوتبال فتح تهران در مقطع جوانان .
-66 بازیکن تیم فوتبال راه آهن ) لوکوموتیو ( در مقطع جوانان .
-67 چاپ چندین مقاله در نشریات دانشگاهی .
-68 گذراندن دوره کار آموزی مسائل پرورشی آموزش و پرورش
-63 دریافت شمارگان زیادی الواح تقدیر از نهادهای دولتی و غیر دولتی در جهت نشر و اعتلای فرهنگ اسلامی
4
4 رزومه دکتر احمد شفازاده
-71 مجری اختتامیه مسابقات سراسری قرآن و عترت )) اساتید ، دانشجویان و کارکنان دانشگاه (( مرحله کشوری در سال 83 یاسوج
نورسنده ، مجری ،کارشناس وکارشناس مجری صدا و سیمای جمهوری اسلامی ارران از سال 3131 تا کنون
-74 ش که قرآن : روز آرزوها ، مشکات ، وقت بیداری ، سر سحر ، سو راج ) ویوژه دهوه آخور صو فر از حورم حضورت رضوا علیوه
السلام( ، صلای صلاه ، بهارانه ، یکروز نورانی ، قرآن مشاوره زندگی ، نور هدایت ، سیمای نور ، محافل قرآنی ، مسابقه نجم ،
ویژه برنامه 22 بهمن سال 4583 ، ویژه کنفرانس بین المللی وحدت اسلامی ، ویژه نمایشگاه بین المللو ی قورآن کوریم طوی سوه
دوره ، ویژه برنامه اربعین حسینی سال 4583 ، ویژه برنامه عید سعید غدیرخم سال 4583 ، ویژه برنامه تحویول سوال 4531 ، برناموه
، 51 قسمتی بیدار دلان غریب ،ویژه برنامه زنده گردهمایی ائمه جمعه سراسر کشور سال 4583 جشن بندگی ) ویژه شب و روز
عید سعید فطر سال 4531 ( ، ویژه برنامه 22 بهمن سوال 4531 ، بواران ) ویوژه برناموه تحویول سوال 4534 ، ویوژه برناموه ولادت
حضرت عباس)ع( ، ویژه برنامه ولادت امام سجاد)ع( (، ویژه برنامه ولادت امام زمان )عج( در مسجد مقدس جمکران در سال
4534 ، ویژه برنامه پنجاه و چهارمین مسابقات بین المللی قرآن کریم در کشور مالزی ، ویژه برنامه روز جهانی قدس سال 4534
،ویژه برنامه عطش ) تاسوعا و عاشورای 34 (، حلقه های توسل ) ویژه 45 رجب سال 4532 بوه صوورت زنوده از حورم علوی بون
، موسی الرضا علیه السلام (، نیم قرن حماسه ) ویژه 43 خرداد 4532 (، ویژه برنامه 22 بهمن 3131
نشانی ) شبهای رمضان در مصلی ( ، ویژه عید سعید فطر ، ویژه برنامه شبهای قدر سال 31 ) لیله القدر ( ، بینات، طلیعه.
-72 ش که رک : ویژه برنامه ولادت امام رضا )ع(
-75 ش که دو : و اما بعد ، روز از نو ، تصویر زندگی ، ویژه برنامه تحویل سال 4587 ، روضه رضوان ، عصر خانواده ) ویژه برناموه
) روز معلم 4532
-71 ش که سه : کرسیهای آزاد اندیشی
-73 . ش که چهار : ویژه برنامه بیست و نهمین دوره مسابقات بین المللی قرآن کریم در برج میلاد تهران سال 4534
. ویژه برنامه سی امین دوره مسابقات بین المللی قرآن کریم در سالن اجلاس سران کشورهای اسلامی سال 4532
-76 ش که آموزش : برنامه کیمیا
-77 ش که تهران : تا نیایش ، ویژه برنامه هفته بسیج ، ویژه برنامه بیست و نهمین دوره مسابقات بین المللی قرآن کریم در برج میلاد
) تهران، نامه عشاق ) ویژه 28 و 51 صفر 4532 ( و ) اربعین و 28 و 23 و 51 صفر 4535 ، انسان 231 ساله
-78 ، ) ش که بین المللی جام جم : نسیم حیات ، روشنا ، اجابت ، تازه تر از باران )ویژه ولادت حضرت علی )ع( سوال 4531
تا سپیده سلام ، نشانی بهشت ، چندین ویژه برنامه ، معراج عش ، ...
-73 ش که برون مرزی سحر : کارشناس برنامه های متعدد.
-81 کارشناس مذهبی ش که رادروری ال رز) کرج(
-84 گوینده و کارشناس مجری رادرو قرآن
-82 رادرو جوان : مجری کارشناس برنامه زنده منطقه اختصاصی . کارشناس تلفنی برنامه هوای متعودد دیگر ماننود ) جووان ایرانوی
سلام ، سبقت آزاد و ... ( ، کارشناس حضوری برنامه زنده یادمان
) ) ویژه 41 خرداد 4532
-85 رادرو دانش : کارشناس برنامه رهیافت در سال 4532 ، کارشناس برنامه صهبای نسیم.
-81 رادرو نمارش : کارشناس برنامه )) لحظه های با تو بودن (( از رمضان 4535 به بعد هر روز
-83 رادرو خانواده : کارشناس برنامه )) سپهر (( ازمرداد ماه 4535
-86 رادرو فصلی : کارشناس برنامه )) ارماان آفتاب (( از شهریور 4535
-87 . رادرو فرهنگ : کارشناس مجری برنامه )) درنگ (( پائیز 4535
5
5 رزومه دکتر احمد شفازاده
-88 رادرو اقتصاد : کارشناس مجری برنامه )) در انتظار باران (( طی سالهای 31 و 33
-83 دریافت لوح سپاس از سیزدهمین جشنواره بین المللی رادیو و پنجمین اجلاس جهانی صدا به عنوان کارشناس .
-31 نویسنده ، مجری و تهیه کننده برنامه تلویزیونی کتابشناسی نهضت عاشورا ) شبکه جهانی قرآن و معارف سیما (
-34 نویسنده ، مجری و تهیه کننده بیش از 21 برنامه از سفر معنوی حج تمتع سال 88 و پخش از شبکه های یک ، سه ، قرآن و جوام
جم
-32 شش بار تشرف به سرزمین وحی جهت ساخت برنامه های تلویزیونی ) اعزام از طرف امور حج و زیارت سازمان صدا وسیما (
-35 دریافت لوح با عنوان )) تجلیل از خادمان قرآن کریم (( از طرف اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی اسوتان گلسوتان ، اداره کول
اوقاف و امور خیریه استان گلستان ، اداره کل تبلیاات اسلامی استان گلستان ، صدا و سیمای مرکز گلستان ، موسسه یاران قرآن
و حدیث .
-31 گذراندن دوره خدمت شریف سربازی در دفتر نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها
-33 بیش از ده سال سابقه تود ریس در مودارس کشوور در مقواطع تحصویلی : پویش دبسوتان ، ابتودایی ، راهنموایی ، متوسوطه و پویش
دانشگاهی
-36 مبتکر طرح آموزش روخوانی و تجوید قرآن کریم و اخلاق اسلامی به صورت فایلهای صووتی و تصوویری جوذاب در قالوب )
ppt )
-37 برگزار کننده و مجری مراسمها و همایشهای مذهبی
-38 مدرس تفسیر و قرائت قرآن جمعیت قرآنی پزشکان عمومی ،متخصص و فوق تخصص شهر کرج ) هر ماه به صورت سویار برگوزار
می گردد(.
-33 . مدرس دوره آموزش قرآن به مدت 46 ساعت ورژه کارکنان دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج در تابستان 4531
-411 مدرس دوره )) قرائت و مفاهیم قرآن کریم (( به مدت 46 سواعت ورلژه کارکنلان سلازمان مرکلهی دانشلگاه آزاد
. اسلامی در آبانماه 4531
-414 . مدرس کارگاه آموزشی ورژه اساتید قرآن آموزشکده عالی تهران سما ) طرح قدس ( در آبانماه 4531
-412 . مدرس کارگاه آموزشی قرآن کریم ورژه کارکنان و دانشجوران آموزشکده عالی تهران سما در بهمن ماه 4531
-415 مدرس دوره )) روخوانی قرآن به لهجه فصیح عربی و الفاظ صحیح نماز (( به مودت 46 سواعت ورلژه کارکنلان سلازمان
. مرکهی دانشگاه آزاد اسلامی در بهمن 4531
-411 مسئول فرهنگی هتلهای مدینه و مکه بعثه مقام معظم رهبری ) پذیرش از سال 4534 بدون رابطه استخدامی ( 1
-413 . برگزیده شدن به عنوان استاد نمونه دانشگاه )واحد تهران سما ( در سال 4534
-416 مجری مراسمهای بعثه مقام معظم رهبری در حرمین شریفین .
-417 پیمانکار سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران مدیریت منطقه 6 در برگزاری برنامه )) بر آسوتان جانوان (( رمضوان المبوارک
. 4155 مصادف با مرداد ماه 4534
-418 مجری و مداح رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در کشور مالزی ) برنامه های رمضوان المبوارک 4155 ه ق مصوادف بوا
مرداد ماه 4534 به مدت شش شب (
-413 . کسب رتبه اول مسابقات قرآن و عترت ) بخش اساتید ( واحد تهران مرکزی در رشته قرائت قرآن ) ترتیل ( در آبان 4534
-441 . مدرس دوره ضمن خدمت کارکنان سازمان مرکزی دانشگاه آزاد اسلامی در آذر ماه 4534
-444 . پیمانکار سازمان ملی استاندارد در برگزاری مراسمها و همایشها در سال 4534
-442 عضو شورای علمی مرکز تحقیقات علوم انسانی و اسلامی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج.
6
6 رزومه دکتر احمد شفازاده
-445 مدرس کارگاه )) اخلاق حرفه ای و اداری در اسلام (( دوره های ضمن خدمت کارکنان دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج در
. تابستان 4535
-441 مدرس کارگاه )) روخوانی قرآن کریم با لهجه فصیح عربی و الفاظ صحیح نماز (( دوره های ضمن خدمت کارکنان دانشوگاه
. آزاد اسلامی واحد کرج در تابستان 4535
-443 دارای گواهینامه علمی آموزشی ))روش تدریس(( ازدانشگاه معارف اسلامی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها
و دانشگاه معارف اسلامی قم.
-446 دارای گواهینامه ))طرح درس(( از معاونت امور اساتید نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها و دانشگاه معارف
اسلامی قم.
-447 دارای گواهینامه علمی آموزشی دانش افزایی استادان ))ارائه دروس معارف به شیوه نیاز محور(( از معاونت آموزشی و
پژوهشی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها.
-448 دارای گواهینامه کارگاه دانش افزایی استادان ))اخلاق حرفه ای و اندیشه سیاسی (( از نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در
. دانشگاه در سال 4532
-443 دارای گواهینامه کارگاه دانش افزایی استادان))اخلاق حرفه ای و معرفت شناسی(( از نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در
. دانشگاه در سال 4535
-421 دارای گواهینامه کارگاه )) انسان شناسی دینی و معنای آن (( از مرکز مطالعات و آموزش نیروی انسانی دانشگاه آزاد اسلامی
. واحد کرج در زمستان 4532
-424 دارای گواهینامه نشست هم اندیشی استادان با موضوع ))شیوه های آموزش در قرآن (( از دفتر نهاد نمایندگی مقام معظم
. رهبری دانشگاه هنر در آذر 4532
-422 دارای گواهی تدریس دوره )) آموزش مهارتهای قرائت قرآن کریم (( دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی ایران
. معاونت غذا و دارو در تابستان 4588
-425 – . دارای گواهی پایان دوره کارگاه فرهنگی معرفتی اساتید با موضوع قرائت و تفسیر قرآن در تیرماه 4531
-421 دارای گواهی شرکت در کنگره ملی مشاوره ، خانواده و توانمند سازی اقشار آسیب پذیر جامعه.
-423 دارای حکم به عنوان داور مقالات علمی در همایش ملی )) سبک زندگی حضرت معصومه سلام الله علیها (( از معاونت
فرهنگی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج.
-426 . معرفی شده به عنوان پزوهشگر برتر گروه معارف اسلامی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج در سال 4535
-427 . رتبه اول مسابقات قرآن و عترت دانشگاه آزاد اسلامی بخش اساتید در رشته قرائت قرآن کریم در استان البرز سال 4535
-428 . رتبه اول مسابقات قرآن و عترت دانشگاه آزاد اسلامی بخش اساتید در رشته قرائت قرآن کریم در استان البرز سال 4531
-423 - استاد نمونه دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج در سال 31 33
-451 . رتبه اول مسابقات قرآن و عترت دانشگاه آزاد اسلامی بخش اساتید در رشته قرائت قرآن کریم در استان البرز سال 4533
-454 . رتبه اول مسابقات قرآن و عترت دانشگاه آزاد اسلامی بخش اساتید در رشته قرائت قرآن کریم در استان البرز سال 4536
-452 - استاد نمونه دانشگاه علمی و کاربردی استان البرز در سال 33 36
-455 خادمیار آستان قدس رضوی
تذکر : آنچه که ملاحظه فرمودرد ، چکیده سوابق ارنجانب تا اردر هش ماه 3136 می باشد .
هذا من فضل ربی
احمد شفازاده

  • نگار محمدی




مدت زمان: 6 دقیقه 39 ثانیه
  • نگار محمدی