برگی درخشان از کتاب نهج البلاغه

قال على علیه ‏السلام : کُلُّ وِعاءٍ یَضیقُ بِما جُعِلَ فیهِ إِلاّ وِعاءُ العِلمِ فَإِنَّهُ یَتَّسِعُ بِهِ؛ فضاى هر ظرفى در اثر محتواى خود تنگ‏تر مى‏ شود مگر ظرف دانش که با تحصیل علوم، فضاى آن بازتر مى‏ گردد.

برگی درخشان از کتاب نهج البلاغه

قال على علیه ‏السلام : کُلُّ وِعاءٍ یَضیقُ بِما جُعِلَ فیهِ إِلاّ وِعاءُ العِلمِ فَإِنَّهُ یَتَّسِعُ بِهِ؛ فضاى هر ظرفى در اثر محتواى خود تنگ‏تر مى‏ شود مگر ظرف دانش که با تحصیل علوم، فضاى آن بازتر مى‏ گردد.

مشخصات بلاگ

سلام
نگار سلطان محمدی هستم دانشجوی کارشناسی مهندسی عمران دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج
هدف از ایجاد این وبلاگ صحبت های استاد بزرگوارم جناب آقای دکتر احمد شفازاده بود در درس تفسیر موضوعی نهج البلاغه که تصمیم گرفتم بخشی از احادیث و خطبه ها و ... کتاب ارزشمند نهج البلاغه که در همه مراحل زندگی بهترین راهنمای بشریت است را برای تعدادی از شماها به اشتراک بزارم.
امیدوارم استفاده ای هرچند کوچک از این کار بنده حقیر را ببرید.


بایگانی
نویسندگان

متن کامل نهج البلاغه نامه 21 تا 30

سه شنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۲۷ ب.ظ

 

نامه شماره بیست و یک

و من کتاب له علیه السلام [4] الی زیاد ایضا[5] فدع الاسراف مقتصدا ، واذکر فی الیوم غدا ، [6] و امسک من المال بقدر ضرورتک ، و قدم الفضل لیوم حاجتک [7] اترجو ان یعطیک الله اجر المتواضعین و انت عنده من المتکبرین [8] و تطمع و انت متمرع فی النعیم ، تمنعه الضعیف والارمله ان یوجب لک ثواب المتصدقین ? [9] و انما المرء مجزی بما اسلف وقادم علی ما قدم ، والسلام

ترجمه

[4] نیز از نامه های امام علیه السلام به زیاد [5] اسراف را کنار بگذار و میانه روی را پیشه کن از امروز به فکر فردا باش [6] و از اموال دنیا به مقدار ضرورت برای خویش نگاه دار و زیادی را برای روز نیازت از پیش بفرست [ و برای قیامت ذخیره کن ] . [7] آیا امید داری خداوند ثواب متواضعان را به تو دهد در حالیکه در پیشگاهش از متکبران باشی؟ [8] و آیا طمع داریکه ثواب انفاق کنندگان را به تو عنایت کند در صورتی که در زندگی پر نعمت و ناز قرار داری؟ و مستمندان و بیوه زنان را از آن منع میکنی؟ [9] بدان انسان با آنچه از پیش فرستاده پاداش داده می شود و به آنچه قبلا برای خود نزد خدا ذخیره کرده وارد می گردد . والسلام

نامه شماره بیست و دو

22 و من کتاب له علیه السلام [1] الی عبد الله بن العباس رحمه الله تعالی ، و کان عبد الله یقول :[[ما انفعت بکلام بعد کلام رسول الله صلی الله علیه و آله ، کانتفاعی بهذا الکلام ] ] [2] اما بعد ، فان المرء قد یسره درک ما لم یکن لیفوته و یسوؤه فوت ما لم یکن لیدرکه ، [3] فلیکن سرورک بما نلت من آخرتک [4] و لیکن اسفک علی ما فاتک منها ، و ما نلت من دنیاک فلا تکثر به فرحا ، [5] و ما فاتک منها فلا تاس علیه جزعا ، ولیکن همک فیما بعد الموت

ترجمه

[1] از نامه های امام علیه السلام : به عبداله بن عباس .عبداله ابن عباس همواره می گفت : پس از سخنان پیامبر اسلام ( ص ) هیچ سخنی را به اندازه این سخن سودمند نیافتم [2] اما بعد انسان گاهی مسرور می شود به خاطر رسیدن به چیزیکه هرگز از دستش نمی رفت . و گاهی ناراحت می شود به خاطر از دست دادن چیزیکه هرگز به آن نمی رسید [3] خوشحالی تو باید از چیزی باشد که در طریق آخرت نائل شده ای[4] و تاسف تو باید از اموری باشد که مربوط به آخرت است و از دست داده ای. به آنچه از دنیا می رسی آنقدر خوشحال مباش [5] و آنچه را که از دنیا از دست می دهی بر آن تاسف مخور و جزع مکن همتت در آن باشد که پس از مرگ به آن خواهی رسید

نامه شماره بیست و سه

23 و من کلام له علیه السلام [6] قاله قبل موته علی سبیل الوصیه لما ضربه ابن ملجم لعنه الله : [7] وصیتی لکم : ان لا تشرکوا بالله شیئا ، و محمد صلی الله علیه و آله فلا تضیعوا سنته [8] اقیموا هذین العمودین ، و اوقدوا هذین المصباحین ، و خلاکم ذم [9] انا بالامس صاحبکم ، والیوم عبره لکم ، و غدا مفارقکم [10] ان ابق فانا ولی دمی ، و ان افن فالفناء میعادی ، و ان اعف فالعفو لی قربه ،[11] و هو لکم حسنه ، فاعفوا : [[ الا تحبون ان یغفر الله لکم ] ] [12] و الله ما فجانی من الموت وارد کرهته ، و لا طالع انکرته ، [1] و ما کنت الا کقارب ورد ، و طالب وجد ، [[ و ما عند الله خیر للابرار ] ] [2] قال السید الشریف رضی الله عنه : اقول : [[ و قد مضی بعض هذا الکلام فیما تقدم من الخطب ، الا ان فیه ها هنا زیاده اوجبت تکریره ] ]

ترجمه

[6] از سخنان امام علیه السلام هنگامی که ابن ملجم ویرا ضربت زدسخنان ذیل را پیش از مرگش به عنوان وصیت فرمود : [7] وصیت من به شما این است که بخدا شرک نورزید و سنت محمد ( ص ) را ضایع مگردانید [8] این دو ستون دین را استوار برپا دارید و این دو چراغ را روشن نگهدارید و دیگر از هیچ ملامت و مذمتی نترسید . [9] من دیروز همچون شما بودم امروز باعث عبرت شما و فردا از شما جدا خواهم شد [10] اگر زنده بمانم خود ولی خون خویشم و اگر بمیرم مرگ میعاد و قرارگاه من است . اگر عفو کنم عفو برای من موجب تقرب به خدا است [11] و برای شما نیکی و حسنه است بنا براین عفو کنید آیا دوست ندارید خدا شما را مشمول عفو و آمرزش خویش قرار دهد ؟[12] به خدا سوگند چیزی از نشانه های مرگ ناگهان به من روی نیاورده که من از آن ناخشنود باشم و طلایه ای از آن آشکار نشده که من آن را زشت بشمارم . [1] من نسبت به مرگ همچون کسی هستم که شب هنگام در جستجوی آب باشد و ناگهان به آن برسد و یا همچون کسی که گمشده خویش را پیدا کند و آنچه نزد خدا است برای نیکان بهتر است . [2] سیدرضی می گوید . قسمتی از این سخن در گذشته در ضمن خطبه ها [ کلام 149 ] گذشت ولی به خاطر اضافه ای که در اینجا بود آن را تکرار کردیم .

نامه شماره بیست و چهار

و من وصیه له علیه السلام [3] بما یعمل فی امواله ، کتبها بعد منصرفه من صفین : [4] هذا ما امر به عبدالله علی بن ابی طالب امیر المؤمنین فی ماله ، ابتغاء وجه الله ، [5] لیولجه به الجنه ، و یعطیه به الامنه [6] منها : فانه یقوم بذلک الحسن بن علی یاکل منه بالمعروف ، [7] و ینفق منه بالمعروف ، فان حدث بحسن حدث و حسین حی ، [8] قام بالامر بعده ، و اصدره مصدره [9] و ان لابنی فاطمه من صدقه علی مثل الذی لبنی علی ، [10] و انی انما جعلت القیام بذلک الی ابنی فاطمه ابتغاء وجه الله ، [11] و قربه الی رسول الله صلی الله علیه و آله ، و تکریما لحرمته ، و تشریفا لوصلته [12] و یشترط علی الذی یجعله الیه ان یترک المال علی اصوله ، [13] و ینفق من ثمره حیث امر به وهدی له و الا یبیع من اولاد نخیل [14] هذه القری ودیه حتی تشکل ارضها غراسا [1] و من کان من امامی اللاتی اطوف علیهن لها و لد ، او هی حامل ، [2] فتمسک علی ولدها و هی من حظه ، فان مات ولدها و هی حیه فهی عتیقه ، [3] قد افرج عنها الرق ، و حررها العتق [4] قال الشریف : قوله علیه السلام فی هذه الوصیه : [[ و الا یبیع من نخلها ودیه ] ] ، الودیه : و جمعها ودی و قوله علیه السلام : [[ حتی تشکل ارضها غراسا ] ] هو من افصح الکلام ، و المراد به ان الارض یکثر فیها غراس النخل حتی یراها الناظر علی غیر تلک الصفه التی عرفها بها فیشکل علیه امرها و یحسبها غیرها

ترجمه

[3] از وصیتهای امام علیه السلام در مورد مصرف اموالش بعد از وفات او است این وصیت را پس از بازگشت از صفین مرقوم فرموده است : [4] این دستوری است که بنده خدا علی ابن ابیطالب امیرمؤمنان در مورد چگونگی تصرف در اموالش به خاطر خشنودی خدا داده است [5] تا از این طریق خداوند وی را قرین رحمت و دمساز بهشت سازد و امنیت و آرامش در سرای دیگر به او عنایت کند 000 [6] از آن جمله است : سرپرستی آن به عهده حسن بن علی است که به طور شایسته از آن مصرف کند [7] و به طور شایسته از آن انفاق نماید . اگر برای حسن پیش آمدی کند و حسین زنده است [8] او سرپرستی آن را به عهده بگیرد و به جای وی وظیفه را انجام دهد . [9] پسران فاطمه همان مقدار سهم از این مال دارند که پسران علی[ ع ] [10] و اینکه سرپرستی آن را به پسران فاطمه واگذاردم به خاطر خدا [11] و به خاطر تقرب به رسول الله ( ص ) و بزرگداشت حرمت او و احترام پیوند خویشاوندیش می باشد [12] و با کسیکه این اموال در دست او است شرط می کنم که اصل مال را حفظ کند [13] و تنها از میوه و درآمدش در آن راهیکه به او دستور داده ام انفاق نماید و از نهالهای نخل چیزی نفروشد [14] تا همه این سرزمین یک پارچه زیر پوشش نخل قرار گیرد و آباد شود . [1] و هر کدام از کنیزانم که با او هم بستر شده ام و صاحب فرزند یا حامله است [2] از فروش او بخاطر سهم فرزندش خودداریشود و اگر کودکش مرد و او زنده است آزاد باشد [3] بند بردگی از گردنش برداشته و جزو آزادشدگان قرار گیرد . [4] سیدرضی می گوید : در سخن امام [ ع ] و الا یبیج من نخلها ودیه ودیه به معنی نهال نخل و جمع آن ودی[ بر وزن علی] می باشد و جمله دیگر امام که حتی تشکل ارضها غراسا فصیحترین سخن است و منظور این است که زمین پر از نخل شود که جز نخل چیز دیگری به چشم نیاید .

نامه شماره بیست و پنج

و من وصیه له علیه السلام [5] کان یکتبها ان یستعمله علی الصدقات قال الشریف : و انما ذکرنا هنا جملا لیعلم بها انه علیه السلام کان یقیم عماد الحق ، و یشرع امثله العدل ، فی صغیر الامور و کبیرها و دقیقها و جلیلها [6] انطلق علی تقوی الله وحده لا شریک له ، و لا تروعن مسلما [7] و لا تجتازن علیه کارها ، و لا تاخذن منه اکثر من حق الله فی ماله ، [8] فاذا قدمت علی الحی فانزل بمائهم من غیر ان تخالط ابیاتهم ، [9] ثم امض الیهم بالسکینه والوقار ، حتی تقوم بینهم فتسلم علیهم ، [10] و لا تخدج بالتحیه لهم ، ثم تقول : عباد الله ، ارسلنی الیکم ولی الله و خلیفته ، [11] لاخذ منکم حق الله فی اموالکم ، فهل لله فی اموالکم من حق فتؤدوه الی ولیه [12] فان قال قائل : لا فلا تراجعه ، [13] و ان انعم لک منعم فانطلق معه من غیر ان تخیفه او توعده او تعسفه او ترهقه [1] فخذ ما اعطاک من ذهب او فضه ، فان کان له ماشیه او ابل فلا تدخلها الا باذنه [2] فان اکثرها له ، فاذا اتیتها فلا تدخل علیها دخول متسلط علیه و لا عنیف به [3] و لا تنفرن بهیمه و لا تفزعنها ، و لا تسوءن صاحبها فیها ، [4] واصدع المال صدعین ثم خیره ، فاذا اختار فلا تعرضن لما اختاره [5] ثم اصدع الباقی صدعین ، ثم خیره ، فاذا اختار فلا تعرضن لما اختاره [6] فلا تزال کذلک حتی یبقی ما فیه وفاء لحق الله فی ماله ، فاقبض حق الله منه [7] فان استقالک فاقله ، ثم اخلطهما ثم اصنع مثل الذی صنعت اولا [8] حتی تاخذ حق الله فی ماله و لا تاخذن عودا و لا هرمه و لا مکسوره و لا مهلوسه ، و ذات عوار ، [9] و لا تامنن علیها الا من تثق بدینه ، رافقا بمال المسلمین [10] حتی یوصله الی ولیهم فیقسمه بینهم ، [11] و لا توکل بها الا ناصحا شفیقا و امینا حفیظا ، غیر معنف و لا مجحف ، [12] و لا ملغب و لا متعب ثم احدر الینا ما اجتمع عندک [13] نصیره حیث امر الله به ، فاذا اخذها امینک فاوعز الیه الا یحول بین ناقه و بین فصیلها ، [14] و لا یمصر لبنها فیضر ذلک بولدها ، [15] و لا یجهدنها رکوبا ، ولیعدل بین صواحباتها فی ذلک و بینها ، [16] و لیرفه علی اللاغب ، ولیستان بالنقب و الضالع [17] ولیوردها ما تمر به من الغدر ، [18] و لا یعدل بها عن نبت الارض الی جواد الطرق ، ولیروحها فی الساعات ، [1] ولیمهلها عند النطاف والاعشاب حتی تاتینا باذن الله بدنا منقیات ، [2] غیر متعبات و لا مجهودات ، لنقسمها علی کتاب الله و سنه نبیه صلی الله علیه و آله [3] فان ذلک اعظم لاجرک ، و اقرب لرشدک ، ان شاء الله

ترجمه

[5] از سفارشهای امام علیه السلام به افرادی که مامور جمع آوری زکات ازطرف او می شدند . شریف رضیمی گوید : ما قسمتی از این وصیت را در اینجا آوردیم تا معلوم گردد امام [ ع ] همواره ارکان حق را بپامی داشت و فرمان به عدل را صادر می کرد در کارهای کوچک یا بزرگ پرارزش یا کم ارزش . [6] با تقوا و احساس مسک ولیت در برابر خداوند یکتا و بی شریک حرکت کن و در این راه هیچ مسلمانی را مترسان [7] و بر سرزمین او ناخشنود مگذر بیش از آنچه از حق خداوند در اموالش است از او مگیر [8] پس آنگاه که به آبادی قبائل رسیدی در کنار آب فرود آیو داخل خانه هاشان مشو [9] سپس با آرامش و وقار به سوی آنان برو تا در میان آنها قرار گیری به آنها سلام کن [10] و از اظهار تحیت بخل مورز پس از آن به آنان می گوئی ای بندگان خدا مرا ولی خدا و خلیفه اش به سوی شما فرستاده [11] تا حق خدا را که در اموالتان است بگیرم آیا در اموال شما حقی از خدا هست که آنرا به نماینده اش بپردازید ؟ [12] اگر کسی گفت نه دیگر به او مراجعه مکن [13] و اگر کسی پاسخ داد بلی همراهش برو اما نه اینکه او را بترسانییا تهدید کنی. یا او را به کار مشکلیمکلف سازی[1] هر چه از طلا یا نقره به تو داد بستان و اگر دارایگوسفند یا شتر بود بدون اذن او داخل آن مشو [2] زیرا بیشتر آنها از آن او است و آنگاه که داخل شدی همچون شخص مسلط و سختگیر رفتار مکن [3] حیوانیرا فرار مده و ناراحت مساز و در میان آنها صاحبش را ناراحت مکن [4] [ به هنگام گرفتن حق خدا ] : حیوانات را دو قسمت کن و صاحبش را مخیر ساز که یک قسمت را انتخاب کند و در انتخابش به او اعتراض مکن [5] بعد قسمت باقیمانده را دو نیمه کن و ویرا مخیر ساز یکیرا انتخاب کند باز هم به او در این گزینش خرده مگیر [6] به همین گونه تقسیم کن تا آنجا که باقیمانده به اندازه حق خداوند باشد آن را بگیر . [7] [ باز هم مواظب باش ] اگر از این تقسیم پشیمان بود و خواست از نو تقسیم نمائیقبول کن و حیوانات را به هم مخلوط نما و همچون گذشته آنها را تقسیم کن [8] تا حق خداوند باقیبماند و آن را بگیری .[فراموش مکن ] حیوانات پیر و دست و پا شکسته و بیمار و معیوب را به عنوان زکات نپذیر [9] و آنها را به غیر از کسیکه به دینش اطمینان داریو نسبت به اموال مسلمانان دلسوز است مسپار [10] تا آن را به پیشوایمسلمین برساند و در میان آنها تقسیم کند . [11] چوپانیگوسفندان و شتران را جز به شخص خیرخواه و مهربان و امین و حافظ که نه سختگیر است و نه اجحاف گر [12] نه تند می راند و نه حیوانات را خسته میکند مسپار . سپس هر چه جمع آوریکردیفورا به سویما روانه ساز [13] تا آنها را در مصارفیکه خداوند فرمان داده است مصرف کنیم و آنگاه که آن را به دست امین خود برایرساندن به مرکز سپردیبه او سفارش کن که بین شتر و نوزادش جدائینیفکند [14] و شیر آن را ندوشد که به بچه اش زیان وارد شود [15] و در سوارشدن بر شتران عدالت را مراعات کند [16] و نیز مراعات شتر خسته و یا زخمیکه سواری دادن برایش مشکل است بنماید [17] آنها را به غدیر آب ببرد [18] و از کناره های جاده علف دار بدرون جاده بی گیاه منحرف نسازد و ساعاتی استراحتشان بدهد 000 [1] و آنگاه که به آب و علفزار می رسد مهلت دهد آب بنوشند و علف بخورند تا هنگامیکه به ما می رسند به اذن خدا فربه و سر حال باشند [2] نه خسته و کوفته تا آنها را طبق کتاب خدا و سنت پیامبرش تقسیم کنیم . [3] این برنامه باعث بزرگیپاداش و هدایت تو خواهد بود . انشاءالله

نامه شماره بیست و شش

و من عهد له علیه السلام [4] الی بعض عماله و قد بعثه علی الصدقه [5] امره بتقوی الله فی سرائر امره و خفیات عمله ، حیث لا شهید غیره ، و لا وکیل دونه [6] و امره الا یعمل بشی ء من طاعه الله فیما ظهر فیخالف الی غیره فیما اسر ، [7] و من لم یختلف سره و علانیته ، و فعله و مقالته ، فقد ادی الامانه ، و اخلص العباده [8] و امره الا یجبههم و لا یعضههم ، و لا یرغب عنهم تفضلا بالاماره علیهم ، [9] فانهم الاخوان فی الدین ، والاعوان علی استخراج الحقوق [10] و ان لک فی هذه الصدقه نصیبا مفروضا ، و حقا معلوما ، [11] و شرکاء اهل مسکنه ، و ضعفاء ذوی فاقه ، و انا موفوک حقک ، فوفهم حقوقهم ، [12] و الا تفعل فانک من اکثر الناس خصوما یوم القیامه ،[1] و بؤسی لمن خصمه عند الله الفقراء والمساکین و السائلون والمدفوعون والغارمون و ابن السبیل [2] و من استهان بالامانه ، ورتع فی الخیانه ، [3] و لم ینزه نفسه و دینه عنها ، فقد احل بنفسه الذل والخزی فی الدنیا ، [4] و هو فی الاخره اذل و اخزی و ان اعظم الخیانه خیانه الامه ، و افظع الغش غش الائمه ، والسلام

ترجمه

[4] از سفارشهای امام علیه السلام به بعضی از کارمندانی که برای گردآوری زکات می فرستاده است [5] او را به تقوا و ترس از خدا در امور پنهانی و اعمال مخفی فرمان می دهد در آنجا که هیچکس جز خدا شاهد و گواه و احدی غیر از او وکیل نمی باشد [6] و نیز به او فرمان داده عملی را آشکارا از اطاعت های خدا انجام ندهد که در پنهانی خلاف آنرا انجام میدهد [7] [ و باید بداند ] آن کس که پنهانی و آشکارش ، کردار و گفتارش با هم مخالفت نداشته باشد امانت الهی را ادا کرده و عبارت را خالصانه انجام داده است . [8] و به او فرمان داده که با مردم با چهره عبوس روبرو نشود آنها را بهتان نزند و به آنها به حساب برتری جوئی به خاطر اینکه رئیس است بی اعتنائی نکند [9] چه اینکه آنها برادران دینی هستند و کمک کاران در استخراج حقوق [10] [ بدان ] برای تو در این زکات نصیب مشخص و حق معینی است [11] و شریکانی از مستمندان و ضعیفان بینوا داری همانگونه که ما حق تو را می دهیم تو هم باید نسبت به حقوق آنها وفادار باشی[12] اگر چنین نکنیاز مردمی خواهی بود که در رستاخیز بیش از همه دشمن و شکایت کننده داری000 [1] بدا به حال آنکه در پیشگاه خداوند فقرا و مساکین و سائلان و آنها که از حقشان محروم مانده اند و بدهکاران و ورشکستگان و در راه ماندگان خصم و شاکی او باشند . [2] کسیکه امانت را خوار شمارد و دست به خیانت آلاید [3] و خویشتن و دینش را از آن منزه نسازد درهای ذلت و رسوائی را در دنیا به روی خود گشوده [4] و در قیامت خوارتر و رسواتر خواهد بود و بزرگترین خیانت خیانت به ملت است و رسواترین تقلب تقلب به پیشوایان مسلمین والسلام

نامه شماره بیست و هفت

و من عهد له علیه السلام [5] الی محمد بن ابی بکر رضی الله عنه حین قلده مصر : [6] فاخفض لهم جناحک ، و الن لهم جانبک ، وابسط لهم وجهک ، [7] و آس بینهم فی اللحظه و النظره ، حتی لا یطمع العظماء فی حیفک لهم ، [8] و لا ییاس الضعفاء من عدلک علیهم ، [9] فان الله تعالی یسائلکم معشر عباده عن الصغیره من اعمالکم والکبیره ، و الظاهره والمستوره ، [10] فان یعذب فانتم اظلم ، وان یعف فهو اکرم [11] واعلموا عباد الله ان المتقین ذهبوا بعاجل الدنیا وآجل الاخره ، [12] فشارکوا اهل الدنیا فی دنیاهم ، ولم یشارکوا اهل الدنیا فی آخرتهم [13] سکنوا الدنیا بافضل ما سکنت واکلوها بافضل ما اکلت ، [14] فحظوا من الدنیا بما حظی به المترفون ، واخذوا منها ما اخذه الجبابره المتکبرون ، [15] ثم انقلبوا عنها بالزاد المبلغ ، والمتجر الرابح [16] اصابوا لذه زهد الدنیا فی دنیاهم ، وتیقنوا انهم جیران الله غدا آخرتهم [1] لاترد لهم دعوه ، ولا ینقص لهم نصیب من لذه [2] فاحذروا عباد الله الموت وقربه ، واعدوا له عدته [3] فانه یاتی بامر عظیم ، وخطب جلیل ، بخیر لا یکون معه شر ابدا ، [4] او شر لا یکون معه خیر ابدا فمن اقرب الی الجنه من عاملها [5] ومن اقرب الی النار من عاملها وانتم طرداء الموت ، ان اقمتم له اخذکم ، [6] و ان فررتم منه ادرککم ، و هو الزم لکم من ظلکم [7] الموت معقود بنواصیکم ، و الدنیا تطوی من خلفکم [8] فاحذروا نارا قعرها بعید ، و حرها شدید ، و عذابها جدید [9] دار لیس فیها رحمه ، ولاتسمع فیها دعوه ، ولاتفرج فیها کربه [10] و ان استطعتم ان یشتد خوفکم من الله ، و ان یحسن ظنکم به ، فاجمعوا بینهما ، [11] فان العبد انما یکون حسن ظنه بربه علی قدر خوفه من ربه ، [12] و ان احسن الناس ظنا بالله اشدهم خوفا لله [13] و اعلم یا محمد بن ابی بکر انی قد ولیتک اعظم اجنادی فی نفسی اهل مصر ، [14] فانت محقوق ان تخالف علی نفسک و ان تنافح عن دینک ، [15] و لو لم یکن لک الا ساعه من الدهر ، و لاتسخط الله برضی احد من خلقه ، [16] فان فی الله خلقا من غیره و لیس من الله خلف فی غیره [17] صل الصلاه لوقتها المؤقت لها ، و لاتجعل و قتها لفراغ ، [1] و لا تؤخرها عن وقتها لاشتغال و اعلم ان کل شی ء من عملک تبع لصلاتک [2] و منه : فانه لاسواء امام الهدی وامام الردی ، و ولی النبی ، و عدو النبی [3] ولقد قال لی رسول الله صلی الله علیه و آله : [4] [[انی لااخاف علی امتی مؤمنا و لامشرکا ، اما المؤمن فیمنعه الله بایمانه ، [5] و اما المشرک فیقمعه [ الله بشرکه ، و لکنی اخاف علیکم کل [6] منافق الجنان ، عالم اللسان ، یقول ما تعرفون ، و یفعل ما تنکرون ] ]

ترجمه

[5] از عهدنامه های امام علیه السلام به محمدبن ابی بکر هنگامی که ویرا به حکومت مصر منصوب کرد [6] بالهای محبتت را برای آنها بگستر و پهلوی نرمش و ملایمت را بر زمین بگذار چهره خویش را برای آنها گشاده دار [7] و تساوی در بین آنها حتی در نگاههایت را مراعات کن تا بزرگان کشور در حمایت بی دلیل تو طمع نورزند [8] وضعفاء در انجام عدالت از تو مایوس نشوند [9] که خداوند از شما بندگان درباره اعمال کوچک و بزرگ و آشکار و پنهان بازخواست خواهد کرد [10] اگر کیفرتان کند شما استحقاق بیش از آن را دارید و اگر عفوتان کند او کریمتر است . [11] ای بندگان خدا آگاه باشید که پرهیزکاران هم از دنیای زودگذر و هم از سرای آخرت بهره گرفتند [12] با اهل دنیا در دنیایشان شرکت جستند در حالیکه اهل دنیا در آخرت با آنها شرکت نکردند . [13] در دنیا بهترین مسکن [ ساده ترین مسکنها ] را برگزیدند و بهترین خوراکها [ خوراک ساده و حلال ] را تناول کردند [14] [ با همان زندگی ساده و پاک ] همان لذتی را که متنعمان از دنیا بردند نصیبشان شد و هم آنچه جباران مستکبر از آن برگرفتند بهره آنها گشت [ و زندگی ظاهرا محقرشان لذت بخشتر از زندگی پر زرق و برق دنیا پرستان بود ] . [15] از این جهان با زاد و توشه ای وافر و تجارتی پر سود به سوی سفر آخرت شتافتند [16] لذت بی علاقگی به دنیا را در دنیای خویش بردند و یقین کردند 000 که در آخرت همسایگان خدایند : [1] در سرائی که هر چه تقاضا کنند اجابت می شود و هر گونه لذت در اختیار آنان خواهد بود . [2] ای بندگان خدا از مرگ و نزدیک بودنش بترسید آمادگی های لازم را برای آن فراهم سازید [3] که امری عظیم و جریانی پر اهمیت به همراه می آورد یا خیری بهمراه دارد که هرگز آلوده به شر نیست [4] و یا شریکه هیچگاه نیکی با آن نخواهد بود پس چه کسی از عمل کننده برای بهشت به بهشت نزدیکتر است ؟ [5] و کدام کس از عمل کننده برای آتش به آتش و عذاب ؟ شما تبعی دشدگان مرگی د اگر بایستید دستگیرتان خواهد کرد [6] و اگر از آن فرار کنید به شما خواهد رسید مرگ از سایه شما با شما همراه تر است [7] و در پیشانی شما مهر مرگ زده شده . دنیا پشت سر شما درهم می پیچد [8] پس برحذر باشید از آتشی که عمقش زیاد و حرارتش شدید و عذابش تازه است . [9] جایگاهی است که رحمت در آن وجود ندارد و گوش به سخن کسی داده نمی شود و ناراحتیها در آن برطرف نمی گردد [10] اگر می توانید خوفتان از خداوند شدید باشد و در عین حال به خداوند حسن ظن داشته باشید چنین کنید و بین آندو جمع نمائید [11] زیرا بنده راستین حسن ظنش بخداوند به اندازه خوفش از او است [12] و آن کس که بخدا حسن ظن دارد باید بیش از همه از مجازات او ترسان باشد . [ تا تعادل بین خوف و رجا برقرار گردد ] . [13] ای محمدبن ابن بکر بدان که من تو را سرپرست بزرگترین لشکرم یعنی لشکر مصر نمودم . [14] پس بر تو لازم است که با خواسته های دلت مخالفت کنی و از دینت دفاع نمائی[15] گرچه یک ساعت از زندگانیت بیش باقینمانده باشد و هرگز خداوند را به خاطر رضایت احدی از مخلوقش بخشم نیاوری[16] چرا که خداوند جای همه کس را می گیرد و کسی نمی تواند جای خداوند را بگیرد [17] نماز را در اوقات خودش بجای آر نه آنکه به هنگام بیکاری در انجامش تعجیل کنی00 [1] و به هنگام اشتغال به کار آن را تاخیر اندازی. و بدان که تمام اعمالت تابع نمازت خواهند بود [2] قسمتی دیگر از این عهدنامه است : امام هدایت و امام گمراهی و پستی هیچگاه مساوی نیستند همچنین دوستدار پیامبر و دشمن او با هم برابر نخواهند بود . [3] پیامبر به من فرمود : [4] من بر امتم نه از مؤمن می ترسم و نه از مشرک . چرا که مؤمن ایمانش او را بازمی دارد [5] و مشرک را خداوند به وسیله شرکش نابود می سازد . تنها کسانیکه از شر آنها بر شما می ترسم [6] آنها هستند که در دل منافقند و در زبان دانا سخنانی می گویند دل پسند ولی اعمالی دارند زشت و ناپسند

نامه شماره بیست و هشت

و من کتاب له علیه السلام [7] الی معاویه جوابا ، قال الشریف : و هو من محاسن الکتب [8] امابعد، فقداتانی کتابک تذکر فیه اصطفاء الله محمدا صلی الله علیه و آله لدینه [9] و تاییده ایاه بمن ایده من اصحابه ،فلقد خبا لنا الدهر منک عجبا [10] اذ طفقت تخبرنا ببلاء الله تعالی عندنا ، [11] و نعمته علینا فی نبینا ، فکنت فی ذلک کناقل التمر الی هجر ، [12] او داعی مسدده الی النضالف [13] و زعمت ان افضل الناس فی الاسلام فلان و فلان ، فذکرت امرا ان تم اعتز لک نهج البلاغه م 25 ] کله ، [1] و ان نقص لم یلحقک ثلمه و ما انت و الفاضل و المفضول ، و السائس والمسوس [2] و ما للطلقاء و ابناء الطلقاء ، و التمییز بین المهاجرین الاولین ، و ترتیب درجاتهم ، و تعریف طبقاتهم [3] هیهات لقدحن قدح لیس منها ، و طفق یحکم فیها من علیه الحکم لها [4] الا تربع ایها الانسان علی ظلعک ، و تعرف قصور ذرعک ، [5] و تتاخر حیث اخرک القدر فما علیک غلبه المغلوب ، و لا ظفر الظافر [6] و انک لذهاب فی التیه ، رواغ عن القصد [7] الا تری غیر مخبر لک و لکن بنعمه الله احدث انقوما استشهدوا فی سبیل الله تعالی من المهاجرین و الانصار ، [8] و لکل فضل ، حتی اذا استشهد شهیدنا [9] قیل : سید الشهداء ، و خصه رسول الله صلی الله علیه و آله بسبعین تکبیره عند صلاته علیه [10] او لا تری ان قوما قطعت ایدیهم فی سبیل الله و لکل فضل [11] حتی اذا فعل بواحدنا ما فعل بواحدهم ، قیل : [[ الطیار فی الجنه و ذو الجناحین ] [12] و لو لا ما نهی الله عنه من تزکیه المرء نفسه ، لذکر ذاکر فضائل جمه ، [13] تعرفها قلوب المؤمنین ، و لاتمجها آذان السامعین [14] فدع عنک من مالت به الرمیه فانا صنائع ربنا و الناس بعد صنائع لنا [15] لم یمنعنا قدیم عزنا و لاعادی طولنا علی قومک ان خلطناکم بانفسنا ، [1] فنکحنا و انکحنا ، فعل الاکفاء و لستم هناک [2] و انی یکون ذلک و منا النبی و منکم المکذب ، و منا اسد الله و منکم اسد الاحلاف ، [3] و منا سیدا شبابا اهل الجنه و منکم صبیه النار، [4] ومنا خیر نساء العالمین و منکم حماله الحطب فی کثیر مما لنا و علیکم [5] فاسلامنا قد سمع ، و جاهلیتنا لاتدفع و کتاب الله یجمع لنا ما شذ عنا، [6] و هو قوله سبحانه و تعالی [[و اولو الارحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب الله ] ] [7] و قوله تعالی : ان اولی الناس بابراهیم للذین اتبعوه و هذا النبی و الذین آمنوا و الله و لی المؤمنین ] ] [8] فنحن مره اولی بالقرابه ، و تاره اولی بالطاعه و لما احتج المهاجرون علی الانصار یوم السقیفه [9] برسول الله صلی الله علیه و آله [فلجوا ] علیهم ، فان یکن الفلج به فالحق لنا دونکم ، [10] و ان یکن بغیره فالانصار علی دعواهم [11] و زعمت انی لکل الخلفاء حسدت ، و علی کلهم بغیت ، [12] فان یکن ذلک کذلک فلیست الجنایه علیک ، فیکون العذر الیک [13] و تلک شکاه ظاهر عنک عارها [14] و قلت : انی کنت اقاد کما یقاد الجمل المخشوش حتی ابایع ، [1] و لعمر الله لقد اردت ان تذم فمدحت ، و ان تفضح فافتضحت [2] و ما علی المسلم من غضاضه فی ان یکون مظلوما ما لم یکن شاکا فی دینه ، و لامرتابا بیقینه [3] و هذه حجتی الی غیرک قصدها ، و لکنی اطلقت لک منها بقدر ما سنح من ذکرها [4] ثم ذکرت ما کان من امری و امر عثمان ، فلک ان تجاب عن هذه لرحمک منه ، [5] فاینا کان اعدی له ، و اهدی الی مقاتله [6] امن بذل له نصرته فاستقعده و استکفه ، [7] ام من استنصره فتراخی عنه وبث المنون الیه حتی اتی قدره علیه [8] کلا و الله ل [[ قد یعلم الله المعوقین منکم و القائلین لاخوانهم هلم الینا و لایاتون الباس الا قلیلا ] ] [9] و ما کنت لاعتذر من انی کنت انقم علیه احداثا، [10] فان کان الذنب الیه ارشادی و هدایتی له ، فرب ملوم لاذنب له [11] و قد یستفید الظنه المتنصح [12] و ما اردت [[ الا الاصلاح ما استطعت ، و ما توفیقی الا بالله علیه توکلت و الیه انیب ] ] [13] و ذکرت انه لیس لی و لاصحابی عندک الا السیف ، فلقد اضحکت بعد استعبار [1] متی الفیت بنی عبدالمطلب عن الاعداء ناکلین ، و بالسیف مخوفین ? [2] ف لبث قلیلا یلحق الهیجا حمل [3] فسیطلبک من تطلب ، و یقرب منک ما تستبعد ، [4] و انا مرقل نحوک فی جحفل ،من المهاجرین و الانصار ، و التابعین لهم باحسان ، [5] شدید زحامهم ، ساطع قتامهم [ 5 ، متسربلین سرابیل الموت ، [6] احب اللقاء الیهم لقاء ربهم ، و قد صحبتهم ذریه بدریه ، [7] و سیوف هاشمیه ، قد عرفت مواقع نصالها فی اخیک و خالک و جدک و اهلک [[ و ما هی من الظالمین ببعید ] ]

ترجمه

[7] از نامه های امام علیه السلام در پاسخ معاویه شریف رضی می گوید : این از نامه های بسیار جالب است . [8] اما بعد نامه ات رسید در آن یادآور شده ایکه خداوند محمد صلی الله علیه و آله و سلم را برای دینش برگزید [9] و با اصحابش وی را تایید کرد راستی دنیا چه شگفتی هائی دارد [10] تو می خواهی ما را از آنچه خداوند به ما عنایت فرموده آگاه سازی[11] و از نعمت وجود پیغمبر در میان ما به ما خبر دهی تو در این راه به کسی میمانی که زیره به کرمان برد [12] و یا همچون شاگرد تیرانداز که بخواهد به استادش درس تیراندازی دهد . [13] و گمان کرده ایکه برترین اشخاص در اسلام فلان و فلانند مطلبی را یادآور شده ای که اگر راست باشد ابدا مربوط به تو نیست 000 [1] و اگر دروغ باشد کاری به تو ندارد تو را با برتر و غیر برتر و رئیس سیاسی اسلام و زیر دستانش چکار ؟ [2] اسیران آزاد شده کفار جاهلیت و فرزندان شان را با امتیازات بین مهاجران نخستین و ترتیب درجات و تعریف طبقاتشان چه نسبت ؟ [3] هیهات خود را در صفی قرار می دهی که از آن بیگانه ایکار به جائی رسیده که محکومان حاکم شده اند [4] ای انسان چرا سر جایت نمی نشینی؟ و چرا از کوتاهی و ناتوانی خویش آگاه نمی شوی؟ [5] و چرا به جای خودت بازنمی گردی؟ غلبه مغلوب و پیروزی پیروزمند [ در اسلام ] با تو چه ارتباطی دارد ؟ [6] تو همان کسی هستی که همواره در بیابان گمراهی سرگردانی و از راه راست و حد اعتدال منحرفی. [7] مگر نمی بینینه اینکه بخواهم خبرت دهم بلکه به عنوان شکر و سپاسگزاری نعمت خداوند می گویم جمعیتی از مهاجران و انصار در راه خدا شربت شهادت نوشیدند [8] و هر کدام دارای مقام و مرتبتی بودند اما هنگامیکه شهید ما حمزه شربت شهادت نوشید [9] به او گفته شد سیدالشهداء [ آقای شهیدان ] و رسول الله هنگام نماز بر وی [ به جای پنج تکبیر ] هفتاد تکبیر گفت . [10] و نیز مگر نمی دانی گروهی دستشان در میدان جهاد قطع شد که هر کدام مقام و منزلتی دارند [11] ولی هنگامی که این جریان درباره یکی از ما انجام شد لقب طیار به او داده شد آن کس که در آسمان بهشت با دو بال خود پرواز می کند [12] و اگر نه این بود که خداوند نهی کرده که انسان خویشتن را بستاید فضائل فراوانی را بر می شمردم [13] که دلهای آگاه مؤمنان با آن آشنا است و گوشهای شنوندگان از شنیدن آنها تحاشی ندارد 00 [14] به هر حال دست از این سخنها بردار که تو همچون شخصی هستی که تیرش به خطا رفته . ما ساخته و پرورش یافته و رهین منت پروردگار خویش هستیم ولی مردم پرورش یافته و تربیت شده مایند [15] آمیزش و اختلاط ما با شما هرگز عزت و عطاهای ما را بر شما از بین نمی برد 000 [1] ما از طائفه شما همسر گرفتیم و به طائفه شما همسر دادیم همچون اقوام هم طراز در حالیکه شما هرگز در این پایه نبودید [2] و چگونه ممکن است چنین باشد در حالیکه پیغمبر [ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ] از ما است . و تکذیب کننده [ ابوجهل ] از شما اسدالله [ حمزه ] از ما است . و اسدالاحلاف [ یعنی ابوسفیان ] جمع کننده و قسم دهنده احزاب [ برای جنگ با پیامبر ] از شما [3] دو سید و آقای جوانان بهشت [ حسن و حسین ] از مایند و کودکان آتش [ اولاد مروان یا فرزندان عقبه بن ابی معیط ] از شما [4] بهترین زنان جهان [ فاطمه ] از ما است و حماله الحطب [ همسر ابولهب ] از شما و چیزهای فراوان دیگری از این قبیل درباره ما و شما [5] دوران اسلام ما به گوش همه رسیده و کارهای ما در دوران جاهلیت نیز بر کسی مخفی نیست کتاب خدا قرآن آنچه را که برنشمردیم در یک آیه جمع کرده و نشان داده است [6] و آن گفته خداوند است که : خویشاوندان در کتاب الهی نسبت به یکدیگر سزاوارترند . [7] و نیز فرموده است : شایسته ترین مردم به ابراهیم کسانی هستند که از او تبعیت کردند و همچنین این پیامبر و کسانی که ایمان آورده اند و خداوند ولی و سرپرست مؤمنان است . [8] پس ما از یک طرف به وسیله قرابت از دیگران سزاوارتریم و از طرف دیگر در اثر اطاعت آن روز که مهاجرین در سقیفه با انصار گفتگو کردند [9] توانستند با ذکر قرابت و خویشاوندی با پیغمبر بر آنها پیروز شوند اگر این دلیل برتری است پس حق با ما است نه با شما [10] و اگر دلیل دیگری دارد ادعای انصار به جای خود باقی است [11] گمان برده ایکه من بر تمام خلفا حسد ورزیده ام و بر همه آنها طغیان کرده ام [12] اگر چنین باشد جنایتی بر تو نرفته است که از تو عذرخواهی کنم [13] و این به گفته شاعر نقصی است که گرد ننگ آن بر تو نمی نشیند [14] و گفته ای که مرا همچون شتر افسار زدند و کشیدند که بیعت کنم 000 [1] عجبا بخدا سوگند خواسته ای مذمت کنیو ناخودآگاه مدح و ثنا گفته ای خواسته ای رسوا کنی ولی رسوا شده ای. [2] این برای یک مسلمان نقص نیست که مظلوم واقع شود مادام که در دین خود تردید نداشته باشد و در یقین خود شک نکند [3] و این خلاصه حجت و دلیل من است حتی در برابر غیر تو من به همین خلاصه و کوتاهی اکتفا کردم که جای شرحش نیست [4] سپس درباره وضع من با عثمان یادآور شده ای و این جوابش به عهده تو است که از خویشان و بستگانش بودی[5] کدامیک از ما دشمنیش با او شدیدتر بود و راه را برای کشندگانش مهیاتر ساخت ؟ [6] آیا کسیکه به یاریش پرداخت و از او خواست که به جایش بنشیند و دست بکشد ؟ [7] و یا کسیکه [ عثمان ] از او یاری خواست و او تاخیر کرد تا مرگ بر سرش هجوم آورد و زندگیش به سر آمد ؟ [8] نه بخدا سوگند خداوند مانعان از نصرت را خوب می شناسد و هم آنان که به برادران خود می گفتند : به سوی ما آئید و به هنگام ناراحتی جز تعداد کمیبه کمک نمی شتافتند . [9] من نمی گویم : در مورد بدعتهائی که بوجود آورده بود بر او عیب نمی گرفتم می گرفتم و از آن عذرخواهی نمی کنم [10] اگر گناه من هدایت و ارشاد او است بسیارند کسانی که مورد ملامت واقع می شوند و بی گناهند . [11] و به گفته شاعر : گاهی شخص ناصح و خیرخواه از بس اصرار در نصیحت می کند مورد تهمت قرار می گیرد . [12] و من قصدی جز اصلاح تا حد توانائی ندارم و موفقیت من تنها به لطف خدا است و توفیق را جز از خداوند نمی خواهم بر او تو کل کردم و به او بازگشتم [13] و گفته ایکه نزد تو برایمن و اصحابم جز شمشیر چیزی نیست راستی مضحک است 00 [1] کی به یاد داریو چه وقت بوده که فرزندان عبدالمطلب به دشمن پشت کنند و از شمشیر بترسند ؟ [2] پس کمی صبر کن که حریفت به میدان خواهد آمد . [3] بزودی آن کس را که تعقیب می کنی به تعقیب تو برخواهد خواست و آنچه را که از آن فرار می کنیدر نزدیکی خود خواهی یافت [4] و من در میان سپاهی عظیم از مهاجران و انصار و تابعان به سرعت به سوی تو خواهم آمد [5] با کسانی که جمعیتشان به هم فشرده است به هنگام حرکتشان غبار آسمان را تیره و تار می کند لباس شهادت در تن دارند [6] بهترین ملاقات برایشان ملاقات با پروردگارشان است . همراه این لشکر فرزندان بدرند [7] و شمشیرهای هاشمی که می دانیل به تیز آنها چگونه بر پیکر برادر، دائی ، جد و خاندانت قرار گرفت و ما هی من الظالمین ببعید [ و این از ستمگران دور نیست ]

نامه شماره بیست و نه

و من کتاب له علیه السلام [8] الی اهل البصره [9] و قد کان من انتشارحبلکم و شقاقکم ما لم تغبوا عنه ، [10] فعفوت عن مجرمکم و رفعت السیف عن مدبرکم ، و قبلت من مقبلکم [11] فان خطت بکم الامور المردیه ، وسفه الاراء الجائره [12] الی منابذتی و خلافی ، فهانذا قد قربت جیادی ، و رحلت رکابی [13] و لئن الجاتمونی الی المسیر الیکم [1] لاوقعن بکم وقعه لایکون یوم الجمل الیها الا کلعقه لاعق ، [2] مع انی عارف لذی الطاعه منکم فضله ، و لذی النصیحه حقه ، [3] غیر متجاوز متهما الی بری ، و لا ناکثا الی وفی

ترجمه

[8] از نامه های امام علیه السلام به اهل بصره [9] گسستن ریسمان اتحاد و پراکندگی شما طوری بود که خود از آن آگاهید [10] من از مجرم شما گذشتم و شمشیر از فراری شما برداشتم و آنان که به جانب من آمدند پذیرفتم و از تقصیرشان صرف نظر کردم . [11] اگر هم اکنون افکار مهلک و نظریات ضعیف و فاسد [12] شما را به مخالفت و ستیزه با من بکشاند سپاه من آماده و پا در رکابند [13] و اگر مرا مجبور به حرکت سازید 000 [1] حمله ایبه شما بیاورم که جنگ جمل در برابر آن بسیار کوچک باشد [2] با اینکه به فضائل مطیعان شما عارفم و حق ناصحان شما را می شناسم [3] و هرگز به خاطر متهمی به شخص خوبی تجاوز روا نمی دارم و هیچگاه پیمان وفادار را نقض نخواهم کرد .

نامه شماره سی

و من کتاب له علیه السلام [4] الی معاویه [5] فاتق الله فیما لدیک ، و انظر فی حقه علیک ، و ارجع الی معرفه ما لاتعذر بجهالته ، [6] فان للطاعه اعلاما واضحه ، وسبلا نیره ، و محجه نهجه ، و غایه مطلبه [7] یردها الاکیاس ، و یخالفها الانکاس ، [8] من نکب عنها جار عن الحق ، [9] و خبط فی التیه و غیر الله نعمته ، احل به نقمته فنفسک نفسک [10] فقد بین الله لک سبیلک ، و حیث تناهت بک امورک ، [11] فقد اجریت الی غایه خسر ، و محله کفر ، فاان نفسک قد اولجتک شرا ، [12] و اقحمتک غیا و اوردتک المهالک ، و اوعرت علیک المسالک

ترجمه

[4] از نامه های امام علیه السلام به معاویه [5] از خداوند در مورد آنچه دراختیار داری بترس و در حقوق خداوند بر خود نظر کن از معرفت و شناسائی چیزیکه در ندانستن آن معذور نیستی خود داریمکن [6] اطاعت نشانه ها یواضح راههائی نورانی طرق واسع و آشکار و سرانجام خواستنی دارد . [7] هوشمندان در این راه گام می نهند و فرومایگان و نابخردان خویش را از آن منحرف می سازند . [8] کسیکه از آن روی برتابد از حق رو برتافته [9] و در بیابان حیرت و سرگردانی افتاده است . خدا نعمتش را از او می گیرد و بلایش را بر او می فرستد . زنهار زنهار خویشتن را نگاهدار [10] که خداوند راهیرا که باید بروی برایت روشن ساخته از این بترس که زندگیت پایان گیرد [11] در حالیکه بسویعاقبت تلخ و زیانبار و منزلگاه کفر می روی خواسته های دلت تو را در درون شر داخل ساخته [12] و در پرتگاه ضلالت و گمراهی انداخته اند در مهلکه ها ترا وارد نموده و راهها را بر تو سخت فرو بسته اند

  • نگار محمدی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی