برگی درخشان از کتاب نهج البلاغه

قال على علیه ‏السلام : کُلُّ وِعاءٍ یَضیقُ بِما جُعِلَ فیهِ إِلاّ وِعاءُ العِلمِ فَإِنَّهُ یَتَّسِعُ بِهِ؛ فضاى هر ظرفى در اثر محتواى خود تنگ‏تر مى‏ شود مگر ظرف دانش که با تحصیل علوم، فضاى آن بازتر مى‏ گردد.

برگی درخشان از کتاب نهج البلاغه

قال على علیه ‏السلام : کُلُّ وِعاءٍ یَضیقُ بِما جُعِلَ فیهِ إِلاّ وِعاءُ العِلمِ فَإِنَّهُ یَتَّسِعُ بِهِ؛ فضاى هر ظرفى در اثر محتواى خود تنگ‏تر مى‏ شود مگر ظرف دانش که با تحصیل علوم، فضاى آن بازتر مى‏ گردد.

مشخصات بلاگ

سلام
نگار سلطان محمدی هستم دانشجوی کارشناسی مهندسی عمران دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج
هدف از ایجاد این وبلاگ صحبت های استاد بزرگوارم جناب آقای دکتر احمد شفازاده بود در درس تفسیر موضوعی نهج البلاغه که تصمیم گرفتم بخشی از احادیث و خطبه ها و ... کتاب ارزشمند نهج البلاغه که در همه مراحل زندگی بهترین راهنمای بشریت است را برای تعدادی از شماها به اشتراک بزارم.
امیدوارم استفاده ای هرچند کوچک از این کار بنده حقیر را ببرید.


بایگانی
نویسندگان

متن کامل نهج البلاغه نامه 41 تا 50

سه شنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۲۸ ب.ظ
 

 

نامه شماره 41

و من کتاب له علیه السلام [7] الی بعض عماله [8] اما بعد ، فانی کنت اشرکتک فی امانتی ، و جعلتک شعاری و بطانتی ، [9] و لم یکن رجل من اهلی اوثق منک فی نفسی لمواساتی و موازرتی و اداء الامانه الی ، [10] فلما رایت الزمان علی ابن عمک قد کلب [1] و العدو قد حرب ، و امانه الناس قد خزیت ، [2] و هذه الامه قد فنکت و شغرت ، قلبت لابن عمک ظهر المجن [3] ففارقته مع المفارقین ، و خذلته مع الخاذلین ، و خنته مع الخائنین ، [4] فلا ابن عمک آسیت ، و لا الامانه ادیت [5] و کانک لم تکن الله ترید بجهادک ، و کانک لم تکن علی بینه من ربک ، [6] و کانک انما کنت تکید هذه الامه عن دنیاهم ، و تنوی غرتهم عن فیئهم ، [7] فلما امکنتک الشده فی خیاته الامه اسرعت الکره ، و عاجلت الوثبه ، [8] و اختطفت ما قدرت علیه من اموالهم المصونه لاراملهم و ایتامهم اختطاف [9] الذئب الازل دامیه المعزی الکسیره ، [10] فحملته الی الحجاز رحیب الصدر بحمله ، غیر متاثم من اخذه [11] کانک لا ابا لغیرک حدرت الی اهلک تراثک من ابیک و امک [12] فسبحان الله اما تؤمن بالمعاد ? [13] او ما تخاف نقاش الحساب ایها المعدود کان عندنا من اولی الالباب ، [14] کیف تسیغ شرابا و طعاما ، و انت تعلم انک تاکل حراما ، و تشرب حراما ، [15] و تبتاع الاماء و تنکح النساء من اموال الیتامی و المساکین و المؤمنین و المجاهدین ، [16] الذین افاء الله علیهم هذه الاموال ، و احرز بهم هذه البلاد [17] فاتق الله و اردد الی هؤلاء القوم اموالهم ، فانک لم تفعل ثم امکننی الله منک لاعذرن الی الله فیک ، [18] و لا ضربنک بسیفی الذی ما ضربت به احدا الا دخل النار [1] و والله لو ان الحسن و الحسین فعلا مثل الذی فعلت ما کانت لهما عندی هواده ، [2] و لا ظفرا منی باراده ، حتی آخذ الحق منهما ، و ازیح الباطل عن مظلمتهما ، [3] و اقسم بالله رب العالمین ما یسرنی ان ما اخذته من اموالهم حلال لی ، اترکه میراثا لمن بعدی ، [4] فضح رویدا ، فکانک قد بلغت المدی ، و دفنت تحت الثری ، [5] و عرضت علیک اعمالک بالمحل الذی ینادی الظالم فیه بالحسره ، [6] و یتمنی المضیع فیه الرجعه ، [[ و لات حین مناص ] ]

ترجمه

[7] از نامه های امام علیه السلام به یکی از فرماندارانش [8] اما بعد من تو را شریک در امانتم [ حکومت و زمامداری] قرار دادم . و تو را صاحب اسرار خود ساختم . [9] من از میان خاندان و خویشاون دانم مطمئن تر از تو نیافتم به خاطر مواسات یاری و اداء امانتی که در تو سراغ داشتم [10] اما تو همین که دیدی زمان بر پسر عمت سخت گرفته [1] و دشمن در نبرد محکم ایستاده امانت در میان مردم خوار و بی مقدار شده [2] و این امت اختیار را از دست داده و حمایت کننده اینمی یابد . عهد و پیمانت را نسبت به پسر عمت دگرگون ساختی[3] و همراه دیگران مفارقت جستی با کسانی که دست از یاریش کشیدند همصدا شدی. و با خائنان نسبت به او خیانت ورزیدی[4] نه پسر عمت را یاری کردی و نه حق امانت را ادا نمودی. گویا تو جهاد خود را به خاطر خدا انجام نداده ای[5] گویا حجت و بینه ای از طرف پروردگارت دریافت نداشته ای[6] و گویا تو با این امت برای تجاوز و غصب دنیایشان حیله و نیرنگ به کار می بردی و مقصدت این بود که اینها را بفریبی و غنائمشان را در اختیار گیری[7] پس آنگاه که امکان تشدید خیانت به امت را پیدا کردی تسریع نمودی با عجله به جان بیت المال آنها افتادی[8] و آنچه در قدرت داشتی از اموالشان که برای زنان بیوه و ایتامشان نگهداری می شد ربودی[9] همانند گرگ گرسنه ایکه گوسفند زخمی و استخوان شکسته ای را برباید [10] سپس آنرا به سوی حجاز با سینه ای گشاده و دل خوش حمل نمودی بی آنکه در این کار احساس گناه کنی[11] بی پدر باد دشمنت گویا میراث پدر و مادرت را بسرعت به خانه خود حمل می کردی [12] سبحان الله آیا به معاد ایمان نداری؟[13] از بررسی دقیق حساب در روز قیامت نمی ترسی؟ ای کسی که در پیش ما از خردمندان بشمار می آمدی [14] چگونه خوردنی و آشامیدنی را در دهان فرو می بری در حالیکه می دانی حرام می خوری و حرام می آشامی ؟ [15] چگونه با اموال ایتام و مساکین و مؤمنان و مجاهدان راه خدا کنیز می خری و زنان را به همسری می گیری؟ [16] [ در حالیکه می دانی] این اموال را خداوند به آنان اختصاص داده و به وسیله آن مجاهدین بلاد اسلام را نگهداری و حفظ می نماید [17] از خدا بترس و اموال اینها را به سویشان بازگردان که اگر این کار را نکنی و خداوند به من امکان دهد وظیفه ام را در برابر خدا درباره تو انجام خواهم داد [18] و با این شمشیرم که هیچکس را با آن نزدم مگر اینکه داخل دوزخ شد بر تو خواهم زد 000 [1] به خدا سوگند اگر حسن و حسین این کار را کرده بودند هیچ پشتی بانی و هوا خواهی از ناحیه من دریافت نمی کردند . [2] و در اراده من اثر نمی گذاردند تا آنگاه که حق را از آنها بستانم و ستمهای ناروائی را که انجام داده اند دور سازم [3] به خداوندی که پروردگار جهانیان است سوگند اگر [ فرضا ] آنچه تو گرفته ای برای من حلال بود خوشایندم نبود که آنرا میراث برای بازماندگانم بگذارم . [4] بنابراین دست نگهدار و اندیشه نما فکر کن به مرحله آخر زندگی رسیده ای در زیر خاکها پنهان شده ای[5] و اعمالت به تو عرضه شده در جائی که ستمگر با صدای بلند ندای حسرت را می دهد [6] و کسیکه عمر خود را ضایع ساخته درخواست بازگشت می کند ولی راه فرار و چاره مسدود است

نامه شماره42

و من کتاب له علیه السلام [7] الی عمر بن ابی سلمه المخزومی ، و کان عامله علی البحرین ، فعزله ، واستعمل نعمان بن عجلان الزرقی مکانه [8] اما بعد ، فانی قد و لیت نعمان بن عجلان الزرقی علی البحرین ، [9] و نزعت یدک بلا ذم لک ، و لا تثریب علیک ، فلقد احسنت الولایه ، [10] و ادیت الامانه ، فاقبل غیر ظنین ، و لا ملوم ، و لا متهم ، و لا ماثوم ، [11] فلقد اردت المسیر الی ظلمه اهل الشام [12] و احببت ان تشهد معی ، فانک ممن استظهر به علی جهاد العدو ، و اقامه عمود الدین ، ان شاء الله

ترجمه

[7] از نامه های امام علیه السلام به عمربن ابوسلمه مخزومی فرماندار بحرین که بدین وسیله او را برکنار و نعمان بن عجلان زرقی را به جایش منصوب فرمود . [8] اما بعد من نعمان ابن عجلان زرقی را فرماندار بحرین قرار دادم [9] و اختیار تو را از فرمانداری آنجا برگرفتم بدون اینکه این کار برای تو مذمت و یا ملامت در برداشته باشد چرا که تو زمامداری را به نیکی انجام دادی[10] و حق امانت را اداء نمودی . بنابراین بسوی ما حرکت کن بی آنکه مورد سوءظن یا ملامت یا متهم و یا گناهکار باشی[11] زیرا من تصمیم گرفته ام به سوی ستمگران اهل شام حرکت کنم [12] و دوست دارم تو با من باشی چرا که تو از کسانی هستی که من در جهاد با دشمن و برپاداشتن ستونهای دین از آنها استعانت می جویم انشاءالله

نامه شماره43

و من کتاب له علیه السلام [1] الی مصقله بن هبیره الشیبانی ، و هو عامله علی اردشیر خره [2] بلغنی عنک امر ان کنت فعلته فقد اسخطت الهک ، و عصیت امامک : [3] انک تقسم فی ء المسلمین الذی حازته رماحهم و خیولهم ، [4] و اریقت علیه دماؤهم ، فیمن اعتامک من اعراب قومک [5] فو الذی فلق الحبه ، و برا النسمه ،لئن کان ذلک حقا لتجدن لک علی هوانا ، [6] و لتخفن عندی میزانا ، فلا تستهن بحق ربک ، [7] و لا تصلح دنیاک بمحق دینک ، فتکون من الاخسرین اعمالا [8] الا و ان حق من قبلک و قبلنا من المسلمین فی قسمه هذا الفی ء سواء : یردون عندی علیه ، و یصدرون عنه

ترجمه

[1] از نامه های امام علیه السلام به مصقله ابن هبیره شیبانی فرماندار اردشیرخره [ یکی از شهرهای فارس ] [2] به من درباره تو گزارشی رسیده که اگر درست باشد و این کار را انجام داده باشی پروردگارت را به خشم آورده و امامت را عصیان کرده ای: [3] [ گزارشی رسیده ] که تو غنائم مربوط به مسلمانان که به وسیله اسلحه و اسبهایشان به دست آمده [4] و خونهایشان در این راه ریخته شده در بین افرادی از بادیه نشینان قبیله ات که خود برگزیده ای تقسیم میکنی . [5] سوگند به کسیکه دانه را در زیر خاک شکافت و روح انسانی را آفرید اگر این گزارش درست باشد تو در نزد من خوار خواهی شد [6] و ارزش و مقدارت کم خواهد بود حق پروردگارت را سبک مشمار [7] و دنیایت را با نابودیدینت اصلاح مکن که از زیانکارترین افراد خواهی بود [8] آگاه باش حق مسلمانانی که نزد من و یا پیش تو هستند در تقسیم این اموال مساوی است باید همه آنها به نزد من آیند و سهمیه خود را از من بگیرند

نامه شماره44

و من کتاب له علیه السلام [9] الی زیاد بن ابیه ، و قد بلغه ان معاویه کتب الیه یرید خدیعته باستلحاقه [10] و قد عرفت ان معاویه کتب الیک یستزل لبک ، [11] و یستفل غربک ، فاحذره ، فانما هو الشیطان : یاتی المرء [1] من بین یدیه و من خلفه ، و عن یمینه و عن شماله ، لیقتحم غفلته ، و یستلب غرته [2] و قد کان من ابی سفیان فی زمن عمر بن الخطاب فلته من حدیث النفس ، و نزغه من نزعات الشیطان : [3] لا یثبت بها نسب و لا یستحق بها ارث ، [4] و المتعلق بها کالواغل المدفع ، و النوط المذبذب [5] فلما قرا زیاد الکتاب قال : شهد بها و رب الکعبه ، و لم تزل فی نفسه حتی ادعاه معاویه [6] قال الرضی : قوله علیه السلام [[ الواغل ] ] : هو الذی یهجم علی الشرب لیشرب معهم ، و لیس منهم ، فلا یزال مدفعا محاجزا و [[ النوط المذ بذب ] ] : هو ما یناط برحل الراکب من قعب او قدح او ما اشبه ذلک ، فهو ابدا یتقلقل اذا حث ظهره و استعجل سیره

ترجمه

[9] از نامه های امام علیه السلام به زیادابن ابیه و این هنگامی بود که به او گزارش رسید معاویه می خواهد با ملحق ساختن زیاد به فرزندان ابوسفیان ویرا بفریبد [ چون در نسب زیاد سخن بود ] [10] من اطلاع یافتم که معاویه نامه ای برایت نوشته تا عقلت را بدزدد [11] و عزم و تصمیمت را درهم بشکند از او برحذر باش که شیطان است . از هر طرف به سراغ انسان می آید 000 :[1] از پیش رو پشت سر از راست و چپ می آید تا در حال غفلت او را تسلیم خود سازد و درک و شعورش را بدزدد . [2] [ آری] ابوسفیان در زمان عمرابن خطاب سخنی بدون اندیشه از پیش خود و با تحرکات شیطان می گفت [3] ولی این سخن آنقدر بی پایه است که نه با آن نسب ثابت می شود و نه استحقاق میراث می آورد . [4] کسیکه به چنین سخنی متسمک شود همچون شتر بیگانه ایاست که در جمع شتران یک گله وارد شود و بخواهد از آبخورگاه آب بنوشد که بالاخره همه آن را کنار می زنند و از آب خوردن منعش می نمایند و یا همانند ظرفی است که به بار مرکبی بیاویزند که با حرکت مرکب همواره در تزلزل و اضطراب است . [5] هنگامی که زیاد این نامه را مطالعه کرد گفت به پروردگار کعبه سوگند که امام [ ع ] با این نوشته شهادت بر این مطلب [ که در دل من بوده ] داده است و این همچنان در قلبش بود تا زمانیکه او را دعوت به ملحق شدن نمود . [6] شریف رضیمی گوید . واغل حیوانی است که برای نوشیدن هجوم می آورد ولی جزو این گله از شتران نیست . و همواره دیگر شتران آن را عقب می رانند . و نوطالمذبذب ظرفی است که در کنار مرکب می آویزند . همواره در حرکت است و از این طرف به آن طرف می افتد . و هر گاه مرکب پشتش را حرکت دهد و یا در راه رفتن عجله کند می لرزد .

نامه شماره45

و من کتاب له علیه السلام [7] الی عثمان بن حنیف الانصاری و کان عامله علی البصره و قد بلغه انه دعی الی و لیمه قوم من اهلها ، فمضی الیها قوله : [8] اما بعد ، یابن حنیف : فقد بلغنی ان رجلا من فتیه اهل البصره دعاک الی مادبه [9] فاسرعت الیها تستطاب لک الالوان ، و تنقل الیک الجفان [10] و ما ظننت انک تجیب الی طعام قوم ، عائلهم مجفو و غنیهم مدعو [11] فانظر الی ما تقضمه من هذا المقضم ، [1] فما اشتبه علیک علمه فالفظه ، و ما ایقنت بطیب وجوهه فنل منه [2] الا و ان لکل ماموم اماما ، یقتدی به و یستضی ء بنور علمه ، [3] الا و ان امامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه ، و من طعمه بقرصیه [4] الا و انکم لا تقدرون علی ذلک ، ولکن اعینونی بورع و اجتهاد ، و عفه و سداد [5] فوالله ما کنزت من دنیاکم تبرا و لا ادخرت من غنائمهاوفرا ، [6] و لا اعددت لبالی ثوبی طمرا ، و لا حزت من ارضها شبرا ، [7] و لا اخذت منه الا کقوت اتان دبره ، [8] و لهی فی عینی اوهی و اهون من عفصه مقره [9] بلی کانت فی ایدینا فدک من کل ما اظلته السماء ، فشحت علیها نفوس قوم [10] و سخت عنهانفوس قوم آخرین ، و نعم الحکم الله [11] و ما اصنع بفدک و غیر فدک ، و النفس مظانها فی غد جدث ، [12] تنقطع فی ظلمته آثارها ، و تغیب اخبارها ، و حفره لو زید فی فسحتها ، [13] و اوسعت یدا حافرها ، لاضغطها الحجر و المدر [14] و سد فرجها التراب المتراکم ، و انما هی نفسی اروضها بالتقوی [15] لتاتی آمنه یوم الخوف الاکبر ، و تثبت علی جوانب المزلق [16] و لو شئت لاهتدیت الطریق ، الی مصفی هذا [ نهج البلاغه م 27 ] العسل ، [1] و لباب هذا القمح ، و نسائج هذا القز و لکن هیهات ان یغلبنی هوای ، [2] و یقودنی جشعی الی تخیر الاطعمه و لعل بالحجاز او الیمامه من لا طمع له فی القرص ، [3] و لا عهد له بالشبع او ابیت مبطانا و حولی بطون غرثی و اکباد حری ، [4] او اکون کما قال القائل : [5] و حسبک داء ان تبیت ببطنه و حولک اکباد تحن الی القد [6] ااقنع من نفسی بان یقال : هذا امیر المؤمنین ، و لا اشارکهم فی مکاره الدهر ، [7] او اکون اسوه لهم فی جشوبه العیش فما خلقت لیشغلنی اکل الطیبات ، [8] کالبهیمه المربوطه ، همها علفها ، او المرسله شغلها تقممها تکترش من اعلافها ، [9] و تلهو عما یراد بها ، او اترک سدی ، او اهمل عابثا ، او اجز حبل الضلاله ، [10] او اعتسف طریق المتاهه و کانی بقائلکم یقول : [11] [[ اذا کان هذا قوت ابن ابی طالب ، فقد قعد به الضعف عن قتال الاقران ، و منازله الشجعان ] ] [12] الا و ان الشجره البریه اصلب عودا، و الرواتع الخضره ارق جلودا، [13] و النابتات العذیه اقوی و قودا ، و ابطا خمودا [14] و انا من رسول الله کالضوء من الضوء و الذارع من العضد [15] و الله لو تظاهرت العرب علی قتالی لما و لیت عنها ، و لو امکنت الفرص من رقابها لسارعت الیها [1] و ساجهد فی ان اطهر الارض من هذا الشخص المعکوس ، و الجسم المرکوس ، [2] حتی تخرج المدره من بین حب الحصید [3] و من هذا الکتاب ، و هو آخره : [5] الیک عنی یا دنیا ، فحبلک علی غاربک ، قد انسللت من مخالبک ، [5] و افلت من حبائلک ، و اجتنبت الذهاب فی مداحضک [6] این القرون الذین غررتهم بمداعبک این الامم الذین فتنتهم بزخارفک [7] فها هم رهائن القبور ، و مضامین اللحود [8] و الله لو کنت شخصا مرئیا ، و قالبا حسیا ، لا قمت علیک حدود الله فی عباد غررتهم بالامانی ، [9] و امم القیتهم فی المهاوی ، و ملوک اسلمتهم الی التلف ، و اوردتهم موارد البلاء ، اذ لا ورد و صدر [10] هیهات من وطی ء دحضک زلق ، و من رکب لججک غرق ، [11] و من ازور عن حبائلک وفق ، و السالم منک لا یبالی ان ضاق به مناخه ، و الدنیا عنده کیوم حان انسلاخه [12] اعزبی عنی فو الله لا ازل لک فتستذلینی ، ولا اسلس لک فتقودینی [13] و ایم الله یمینا استثنی فیها بمشیئه الله لاروضن نفسی ریاضه تهش معها الی القرص اذا قدرت علیه مطعوما ، [14] و تقنع بالملح مادوما ، و لادعن مقلتی کعین ماء ، نصب معینها ، [1] مستفرغه دموعها اتمتلی ء السائمه من رعیها فتبرک ? و تشبع الربیضه من عشبها فتربض ? [2] و یاکل علی من زاده فیهجع قرت اذا عینه اذا اقتدی بعد السنین المتطاوله بالبهیمه الهامله ، و السائمه المرعیه [3] طوبی لنفس ادت الی ربها فرضها ، و عرکت بجنبها بؤسها ، [4] و هجرت فی اللیل غمضها ، حتی اذا غلب الکری علیها افترشت ارضها ، و توسدت کفها ، [5] فی معشر اسهر عیونهم خوف معادهم ، [6] و تجافت عن مضاجعهم جنوبهم ، [7] و همهمت بذکر ربهم شفاهم ، و تقشعت بطول استغفارهم ذنوبهم ، [8] [[ اولئک حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون ] ] [9] فاتق الله یابن حنیف ، و لتکفف اقراصک ، لیکون من النار خلاصک

ترجمه

[7] از نامه های امام علیه السلام به عثمان بن حنیف انصاری فرمانداربصره پس از آن که به حضرت گزارش داده شد که یکی از ثروتمندان بصره وی را به میهمانی دعوت کرده و او پذیرفته است . [8] اما بعد ای پسر حنیف به من گزارش داده شده که مردی از متمکنان اهل بصره تو را به خوان میهمانیش دعوت کرده [9] و تو به سرعت به سوی آن شتافته ایدر حالیکه طعامهای رنگارنگ و ظرفهای بزرگ غذا یکی بعد از دیگری پیش تو قرار داده می شد . [10] من گمان نمی کردم تو دعوت جمعیتی را قبول کنی که نیازمندانشان ممنوع و ثروتمندانشان دعوت شوند . [11] به آنچه می خوری بنگر [ آیا حلال است یا حرام ؟ ] . [1] آنگاه آنچه حلال بودنش برای تو مشتبه بود از دهان بینداز و آنچه را یقین به پاکیزگی و حلیتش داری تناول کن [2] آگاه باش هر مامومی امام و پیشوائیدارد که باید به او اقتدا کند . و از نور دانشش بهره گیرد [3] بدان امام شما از دنیایش به همین دو جامه کهنه و از غذاها به دو قرص نان اکتفا کرده است [4] آگاه باش شما توانائی آنرا ندارید که چنین باشید اما مرا با ورع تلاش عفت پاکی و پیمودن راه صحیح یاری دهید [5] بخدا سوگند من از دنیای شما طلا و نقره ای نیندوخته ام و از غنائم و ثروتهای آن مالی ذخیره نکرده ام [6] و برای این لباس کهنه ام بدلی مهیا نساخته ام و از زمین آن حتییک وجب در اختیار نگرفته ام . [7] و از این دنیا بیش از خوراک مختصر و ناچیزی برنگرفته ام [8] این دنیا در چشم من بی ارزشتر و خوارتر از دانه تلخی است که بر شاخه درخت بلوطی بروید . [9] آری از میان آنچه آسمان بر آن سایه افکنده تنها فدک در اختیار ما بود که آن هم گروهی بر آن بخل و حسادت ورزیدند [10] و گروه دیگری آن را سخاوتمندانه رها کردند [ و از دست ما خارج گردید ] و بهترین حاکم خدا است . [11] مرا با فدک و غیر فدک چکار ؟ در حالی که جایگاه فردای هر کس قبر او است [12] که در تاریکی آن آثارش محو و اخبارش ناپدید می شود . قبر حفره ای است که هر چه بر وسعت آن افزوده شود [13] و دست حفرکننده بازتر باشد سرانجام سنگ و کلوخ آنرا پر می کند[14] و جاهای خالی آنرا خاکهایانباشته مسدود می نماید من نفس سرکش را با تقوا تمرین می دهم و رام می سازم [15] تا در آن روز بزرگ و خوفناک با ایمنی وارد صحنه قیامت شود در آنجا که همه می لغزند او ثابت و بی تزلزل بماند . [16] [ فکر نکن من قادر به تحصیل لذتهای دنیا نیستم بخدا سوگند ] اگر می خواستم می توانستم از عسل مصفا 000 [1] و مغز این گندم و بافته های این ابریشم برای خود خوراک و لباس تهیه کنم . اما هیهات که هوا و هوس بر من غلبه کند [2] و حرص و طمع مرا وادار کند تا طعامهای لذیذ را برگزینم . در حالیکه ممکن است در سرزمین حجاز یا یمامه کسی باشد که حتیامید به دست آوردن یک قرص نان نداشته باشد [3] و نه هرگز شکمی سیر خورده باشد آیا من با شکمی سیر بخوابم در حالیکه در اطرافم شکمهای گرسنه و کبدهای سوزانی باشند ؟ [4] و آیا آنچنان باشم که آن شاعر گفته است [5] این درد تو را بس که شب با شکم سیر بخوابیدر حالیکه در اطراف تو شکمهائی گرسنه و به پشت چسبیده باشند [6] آیا به همین قناعت کنم که گفته شود :من امیر مؤمنانم ؟ اما با آنان در سختیهای روزگار شرکت نکنم ؟ [7] و پیشوا و مقتدایشان در تلخی های زندگی نباشم ؟ من آفریده نشدم که خوردن خوراکیهای پاکیزه مرا به خود مشغول دارد [8] همچون حیوان پرواری که تمام همش علف است و یا همچون حیوان رها شده ای که شغلش چریدن و خوردن و پرکردن شکم می باشد . [9] و از سرنوشتی که در انتظار او است بی خبر است آیا بیهوده یا مهمل و عبث آفریده شده ام ؟ آیا باید سررشته دار ریسمان گمراهی باشیم ؟ [10] و یا در طریق سرگردانی قدم گذارم ؟ گویا می بینم گوینده ای از شما می گوید : [11] هر گاه این [ دو قرص نان ] قوت و خوراک فرزند ابوطالب است باید هم اکنون نیرویش به سستی گرائیده باشد و از مبارزات با همتایان و نبرد با شجاعان بازماند . [12] آگاه باشید درختان بیابانی چوبشان محکم تر است اما درختان سرسبز که همواره در کنار آب قرار دارند پوستشان نازکتر [ و کم دوام ترند ] [13] درختانی که در بیابان روئیده و جز با آب باران سیراب نمی گردند آتششان شعله ورتر و پردوام تر است [14] و من نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همچون روشنی که از روشنائی دیگر گرفته شده باشد و همچون ذراع نسبت به بازو هستم [ بنابراین روش او را از دست نمی دهم ] . [15] بخدا سوگند اگر عرب برای نبرد با من پشت به پشت یکدیگر بدهند من به این نبرد پشت نمی کنم و اگر فرصت دست دهد که بتوانم آنرا مهار کنم به سرعت به سوی آنان خواهم شتافت .[1] و بزودی تلاش خواهم کرد 000 که زمین را از این شخص وارونه و این جسم کج اندیش [ معاویه ] پاک سازم [2] تا سنگ و شن از میان دانه ها خارج شود [3] بخش دیگری از این نامه که در پایان آن آمده : [4] ای دنیا از من دور شو افسارت را بر گردنت انداختم تو را رها کردم من از چنگال تو رهائی یافته [5] و از دامهای تو رسته ام و از لغزشگاههایت دوری گزیده ام . [6] کجایند پیشینیانی که با شوخی هایت آنها را مغرور ساختی؟ کجا هستند ملتهائی که با زینتها و زخارف خود آنها را فریفتی؟ [7] هان آنها گروگان گورستانها و درون لحدها شده اند [8] [ ای دنیا ] سوگند بخدا اگر تو شخصی دیدنی و قالبی حسی بودی حدود خداوند را در مورد بندگانی که آنها را با آرزوها فریب داده ایبر تو جاریمی ساختم . [9] و کیفر پروردگار را در مورد ملتهائی که آنها را به هلاکت افکندی و قدرتمندانی که آنها را تسلیم مرگ و نابودی نمودی و هدف انواع بلاها قرار دادیدر آنجا که نه راه پس داشته و نه راه پیش درباره ات به مرحله اجرا می گذاردم . [10] هیهات کسیکه در لغزشگاههای تو قدم گذارد سقوط می کند . کسیکه بر امواج بلاهای تو سوار گردد غرق می شود . [11] [ اما ] کسیکه از دامهای تو خود را بر کنار دارد پیروز می گردد . آنکه از دست تو سالم رسته از این هیچ ناراحت نیست که معیشت او به تنگی گرائیده چرا که دنیا در نظر او همچون روزی است که زمان زوال و پایان گرفتنش فرارسیده . [12] از من دور شو سوگند بخدا من رام تو نخواهم شد تا مرا خوار سازی و زمام اختیارم را به دست تو نخواهم سپرد که به هر کجا خواهی ببری[13] بخدا سوگند سوگندی که تنها مشیت خداوند را از آن استثناء می کنم آنچنان نفس خویش را به ریاضت وادارم که به یک قرص نان هر گاه به آن دست یابم کاملا متمایل شود [14] و به نمک به جای خورش قناعت نماید و آنقدر از چشمهایم اشک بریزم که همچون چشمه ای خشکیده [1] دیگر اشگم جاری نگردد . آیا همانگونه که گوسفندان در بیابان شکم را پر می کنند و می خوابند و یا دسته دیگری از آنها در آغلها از علف سیر می شوند و استراحت می کنند [2] علی [علیه السلام ] هم باید از این زاد و توشه بخورد و به استراحت پردازد ؟ در این صورت چشمش روشن باد که پس از سالها عمر به چهارپایان رهاشده و گوسفندانی که در بیابان می چرند اقتدا کرده است [3] خوشا بحال آن کس که وظیفه واجبش را نسبت به پروردگارش ادا کرده سختی و مشکلات را تحمل نموده [4] خواب را در شب کنار گذارده تا آنگاه که بر او غلبه کند روی زمین دراز بکشد و دست زیر سر بگذارد و استراحت کند [5] در میان گروهی باشد که از خوف معاد چشم هایشان خواب ندارد [6] پهلوهای شان برای استراحت در خوابگاهشان قرار نگرفته [7] همواره لبهایشان به ذکر پروردگار در حرکت است گناهانشان براثر استغفار از بین رفته [8] آنها حزب الله اند آگاه باشید که حزب الله رستگارانند [9] بنابراین ای پسر حنیف از خدا بترس و به همان قرص هاینان اکتفا کن تا خلاصی تو از آتش جهنم امکان پذیر گردد .

نامه شماره46

و من کتاب له علیه السلام [10] الی بعض عماله [11] اما بعد ، فانک ممن استظهر به علی اقامه الدین ، واقمع به نخوه الاثیم ، [12] و اسد به لهاه الثغر المخوف [13] فاستعن بالله علی ما اهمک ، و اخلط الشده بضغث من اللین ، [1] و ارفق ما کان الرفق ارفق ، و اعتزم بالشده حین لا تغنی عنک الا الشده ، [2] و اخفض للرعیه جناحک ، و ابسط لهم وجهک ، و الن لهم جانبک ، [3] و آس بینهم فی اللحظه و النظره ، و الاشاره و التحیه ، [4] حتی لا یطمع العظماء فی حیفک ، و لا ییاس الضعفاء من عدلک ، و السلام

ترجمه

[10] از نامه های امام علیه السلام به بعضی از فرماندارانش [11] اما بعد تواز کسانی هستیکه من برای به پاداشتن دین از آنها کمک می گیرم سرکشی و تکبر گناهکاران را به وسیله آنان در هم می کوبم [12] و مرزهائیرا که در معرض خطر قرار دارد به وسیله آنها حفظ می کنم [13] بنابراین تو در مورد آنچه برایت مهم است از خدا استعانت جوی و شدت و سختگیری را با کمی نرمش درهم آمیز 000 [1] در آنجا که مدارا کردن بهتر است مدارا کن اما آنجائی که جز با شدت عمل کار از پیش نمی رود شدت را به کار بند . [2] پر و بالت را برای مردم بگستر و با چهره گشاده با آنان روبرو شو نرمش را نسبت به آنها نصب العین خود گردان [3] و در نگاه اشاره و تحیت و درود میان آنها مساوات را رعایت کن [4] تا زورمندان در تبعیض طمع نورزند و ضعیفان از عدالت تو مایوس نگردند والسلام .

نامه شماره47

و من وصیه له علیه السلام [5] للحسن و الحسین علیهما السلام لما ضربه ابن ملجم لعنه الله [6] اوصیکمابتقوی الله ، و الا تبغیا الدنیا و ان بغتکما ، و لا تاسفا علی شی ء منها زوی عنکما ، [7] و قولا بالحق ، و اعملا للاجر ، و کونا للظالم خصما ، و للمظلوم عونا [8] اوصیکما ، و جمیع و لدی و اهلی و من بلغه کتابی ، بتقوی الله ، و نظم امرکم ، و صلاح ذات بینکم ، [9] فانی سمعت جدکما صلی الله علیه و آله و سلم یقول : [[ صلاح ذات البین افضل من عامه الصلاه و الصیام ] ] [10] الله الله فی الایتام ، فلا تغبوا افواههم ، و لا یضیعوا بحضرتکم [1] و الله الله فی جیرانکم ، فانهم وصیه نبیکم ما زال یوصی بهم ، حتی ظننا انه سیورثهم [2] و الله الله فی القرآن ، لا یسبقکم بالعمل به غیرکم [3] و الله الله فی الصلاه ، فانها عمود دینکم [4] و الله الله فی بیت ربکم ، لا تخلوه ما بقیتم ، فانه ان ترک لم تناظروا [5] و الله الله فی الجهاد باموالکم و انفسکم و السنتکم فی سبیل الله [6] و علیکم بالتواصل و التباذل ، و ایاکم و التدابر و التقاطع [7] لا تترکوا الا مر بالمعروف و النهی عن المنکر فیولی علیکم شرارکم [8] ثم تدعون فلا یستجاب لکم ثم قال : [9] یا بنی عبد المطلب ، لا الفینکم تخوضون دماء المسلمین خوضا ، [10] تقولون : [[ قتل امیر المؤمنین ] ] الا لا تقتلن بی الا قاتلی [11] انظروا اذا انا مت من ضربته هذه ، فاضربوه ضربه بضربه ، و لا تمثلوا بالرجل ، [12] فانی سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول : [[ ایاکم و المثله و لو بالکلب العقور ] ]

ترجمه

[5] از وصایای امام علیه السلام به حسن و حسین علیه السلام هنگامی که [ابن ملجم ] لعنه الله آن حضرت را ضربت زد . [6] شما را به تقوا و پرهیزکاری و ترس از خداوند سفارش می کنم در پی دنیا پرستی نباشید گر چه به سراغ شما آید . بر آنچه از دنیا از دست می دهید تاسف مخورید [7] سخن حق بگوئید و برای اجر و پاداش [ الهی] کار کنید . دشمن سرسخت ظالم و یاور و همکار مظلوم باشید [8] من شما و تمام فرزندان و خاندانم و کسانی را که این وصیت نامه ام به آنها می رسد به تقوا و ترس از خداوند نظم امور خود و اصلاح ذات البین سفارش می کنم [9] زیرا که من از جد شما صلی الله علیه و آله شنیدم می فرمود : اصلاح بین مردم از نماز و روزه برتر است . [10] خدا را خدا را در مورد یتیمان نکند آنها گاهی سیر و گاهی گرسنه بمانند نکند آنها در حضور شما در اثر عدم رسیدگی از بین بروند [1] خدا را خدا را که در مورد همسایگان خود خوش رفتاری کنید چرا که آنان مورد توصیه و سفارش پیامبر شما هستند . وی همواره نسبت به همسایگان سفارش می فرمود تا آنجا که ما گمان بردیم به زودی سهمیه ای از ارث برایشان قرار خواهد داد [2] خدا را خدا را در توجه به قرآن نکند دیگران در عمل به آن از شما پیشی گیرند . [3] خدا را خدا را در مورد نماز چرا که ستون دین شما است . [4] خدا را خدا را در مورد خانه پروردگارتان تا آن هنگام که هستید آنرا خالی نگذارید که اگر خالی گذارده شود مهلت داده نمی شوید [ و بلای الهی شما را فرا خواهد گرفت ] . [5] خدا را خدا را در مورد جهاد با اموال جانها و زبانهای خویش در راه خدا [ که باید همه اینها را در این راه به کار گیرید ] [6] و بر شما لازم است پیوندهای دوستی و محبت را محکم دارید و بذل و بخشش را فراموش نکنید و از پشت کردن به هم و قطع رابطه برحذر باشید . [7] امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید که اشرار بر شما مسلط می شوند [8] سپس هر چه دعا کنید مستجاب نمی گردد . سپس فرمود : [9] ای نوادگان عبدالمطلب نکند شما بعد از شهادت من دست خود را از آستین بیرون آورده و در خون مسلمانان فرو برید [10] و بگوئید امیرمؤمنان کشته شد [ و این بهانه ای برای خونریزی شود ] . آگاه باشید به خاطر من تنها قاتلم را باید بکشید . [11] بنگرید هر گاه من از این ضربت جهان را بدرود گفتم او را تنها یک ضربت بزنید تا ضربتی در برابر ضربتی باشد این مرد را مثله نکنید [ گوش و بینیو اعضاء او را نبرید ] [12] که من از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم می فرمود : از مثله کردن بپرهیزید گر چه نسبت به سگ گزنده باشد

نامه شماره48

و من کتاب له علیه السلام [1] الی معاویه [2] و ان البغی و الزور یوتغان المرء فی دینه و دنیاه ، [3] و یبدیان خلله عند من یعیبه ، وقد علمت انک غیر مدرک ما قضی فواته ، [4] و قد رام اقوام امرا بغیر الحق فتالوا علی الله فاکذبهم ، [5] فاحذر یوما یغتبط فیه من احمد عاقبه عمله ، [6] و یندم من امکن الشیطان من قیاده فلم یجاذبه [7] و قد دعوتنا الی حکم القرآن و لست من اهله ، و لسنا ایاک اجبنا ، [8] و لکنا اجبنا القرآن فی حکمه ، و السلام

ترجمه

[1] از نامه های امام علیه السلام به معاویه [2] ظلم و ستم و کارهای خلاف حق انسان را در دین و دنیایش به هلاکت می اندازد . [3] و نقائص و عیوب او را نزد عیب جویان آشکار می سازد من می دانم که آنچه از دست رفته به دست نتوانی آورد . [4] گروهی در مطالبه امریبه ناحق برخاسته اند و در این راه سوگند یاد کرده اند خداوند هم این سوگندشان را تکذیب کرده است . [5] [ ای معاویه ] از روزی برحذر باش که افرادی که کارهای پسندیده انجام داده اند خوشحالند [6] و تاسف می خورند چرا کم عمل کرده اند و کسانی که شیطان را زمامدار خود قرار داده اند سخت پشیمان می گردند . [7] تو ما را به حکم قرآن دعوت کردیدر حالی که خود اهل قرآن نیستی و ما هم پاسخ مثبت به تو ندادیم . [8] بلکه به قرآن پاسخ دادیم و حکمش را پذیرفتیم و به آن تن در دادیم . والسلام

نامه شماره 49

و من کتاب له علیه السلام [9] الی معاویه ایضا[10] اما بعد ، فان الدنیا مشغله عن غیرها ، و لم یصب صاحبها منها شیئا الا فتحت له حرصا علیها ، [11] و لهجا بها ، ولن یستغنی صاحبها بما نال فیها عما لم یبلغه منها ، [12] و من وراء ذلک فراق ما جمع ، و نقض ما ابرم و لو اعتبرت بما مضی حفظت ما بقی ، و السلام

ترجمه

[9] از نامه های امام علیه السلام به معاویه [10] اما بعد دنیا انسان رابه خود مشغول و از غیر خود بیگانه می سازد . دنیا پرستان به چیزی از دنیا نمی رسند مگر اینکه دری از حرص به رویشان گشوده می شود . [11] و آتش عشق آنان تندتر می گردد . کسیکه به دنیا برسد هرگز به آنچه دارد قانع نیست . [12] و به دنبال آن فراق و جدائی و پنبه کردن بافته ها است و اگر از آنچه گذشته است عبرت گیری آنچه را باقی است حفظ خواهی کرد . والسلام

نامه شماره 50

و من کتاب له علیه السلام [1] الی امرائه علی الجیش [2] من عبد الله علی بن ابی طالب امیر المؤمنین الی اصحاب المسالح [3] اما بعد ، فان حقا علی الوالی الا یغیره علی رعیته فضل ناله ، و لا طول خص به ، [4] و ان یزیده ما قسم الله له من نعمه دنوا من عباده ، و عطفا علی اخوانه [5] الا و ان لکم عندی الا احتجز دونکم سراالا فی حرب ، [6] و لا اطوی دونکم امرا الا فی حکم ، و لا اوخر لکم حقا عن محله ، [7] و لا اقف به دون مقطعه ، و ان تکونوا عندی فی الحق سواء، [8] فاذا فعلت ذلک وجبت لله علیکم النعمه ، ولی علیکم الطاعه ، [9] و الا تنکصوا عن دعوه ، و لا تفرطوا فی صلاح و ان تخوضوا الغمرات الی الحق ، [10] فان انتم لم تستقیموا لی علی ذلک لم یکن احد اهون علی ممن اعوج منکم ، [11] ثم اعظم له العقوبه ، و لا یجد عندی فیها رخصه ، [12] فخذوا هذا من امرائکم ، و اعطوهم من انفسکم ما یصلح الله به امرکم و السلام

ترجمه

[1] از نامه های امام علیه السلام به سران سپاهش [2] از جانب بنده خداعلی بن ابیطالب امیرمؤمنان [علیه السلام ] به نیروهای مسلح و نگهدارنده مرزها [3] اما بعد حقی که بر والی و زمامدار انجام آن لازم است این است : فضل و برتری که به او رسیده و مقام خاصی که به او داده شده نباید او را نسبت به رعیت دگرگون کند[4] و این نعمتی که خداوند به او ارزانی داشته باید هر چه بیشتر او را به بندگان خدا نزدیک و نسبت به برادرانش رئوف و مهربان سازد . [5] آگاه باشید حق شما بر من این است که جز اسرار جنگی هیچ سری را از شما پنهان نسازم [6] و در اموری که پیش می آید جز حکم الهی کاری بدون مشورت شما انجام ندهم . هیچ حقیرا از شما به تاخیر نیندازم [7] بلکه آنرا در وقت و سررسیدن آن پرداخت کنم . [ و نیز حق شما بر من این است که ] همه شما در پیشگاه من مساوی باشید . [8] آنگاه که این وظائف را انجام دادم و نعمت خداوند بر شما مسلم و حق اطاعت من بر شما لازم گردید [9] موظفید که از فرمان من سرپیچی نکنید در کارهائی که انجام آنها به صلاح و مصلحت است سستی و تفریط روا مدارید و در دریاهای شدائد بخاطر حق فرو روید . [10] اگر این وظائف را نسبت به من انجام ندهید آن کس که راه کج برود از همه نزد من خوارتر است . [11] سپس او را به سختی کیفر می کنم و هیچ راه فراری نزد من نخواهد داشت . [12] این فرمان را از امرای خود بپذیرید و آمادگی خود را در راه اصلاح امورتان در اخت
  • نگار محمدی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی