متن کامل نهج البلاغه نامه 71 تا 79
|
|
|
---|
نامه شماره71 |
و من کتاب له علیه السلام [11] الی المنذر بن الجارود العبدی ، و قدخان فی بعض ما ولاه من اعماله [12] اما بعد ، فان صلاح ابیک غرنی منک ، و ظننت انک تتبع هدیه ، [1] و تسلک سبیله ، فاذا انت فیما رقی الی عنک لا تدع لهواک انقیادا ، [2] و لا تبقی لاخرتک عتادا تعمر دنیاک بخراب آخرتک ، [3] و تصل عشیر تک بقطیعه دینک و لئن کان ما بلغنی عنک حقا ، [4] لجمل اهلک و شسع نعلک خیر منک ، و من کان بصفتک فلیس باهل ان یسد به ثغر ، [5] او ینفذ به امر ، او یعلی له قدر ، او یشرک فی امانه ، [6] او یؤمن علی جبایه ، فاقبل الی حین یصل الیک کتابی هذا ، ان شاء الله [7] قال الرضی : و المنذر بن الجارود هذا هو الذی قال فیه امیر المؤمنین علیه السلام : انه لنظار فی عطفیه مختال فی بردیه تفتال فی شراکیه
ترجمه
[11] از نامه های امام علیه السلام به منذربن جارود عبدی که در کارفرمانداری خویش خیانت کرده بود . [12] اما بعد شایستگی پدرت مرا نسبت به تو گرفتار خوشبینی ساخت و گمان کردم تو هم پیرو هدایت او هستی000 [1] و از راه او می روی. ناگهان به من خبر دادند که تو در پیروی از هوا و هوس فروگذار نمی کنی[2] و برای آخرتت چیزی باقی نگذاشته ای. دنیایت را با ویرانی آخرت آباد می سازی. [3] و پیوندت را با خویشاوندانت به قیمت قطع دینت برقرار می کنی. اگر آنچه از تو به من رسیده درست باشد [4] شتر [ بارکش ] خانواده ات و بند کفشت از تو بهتر است و کسی که همچون تو باشد نه شایستگی این را دارد که حفظ مرزی را به او بسپارند [5] و نه کاری به وسیله او اجرا شود یا قدرش را بالا برند و یا در امانتی شریکش سازند [6] و یا در جمع آوری حقوق بیت المال به او اعتماد کنند به مجرد رسیدن این نامه به سوی من حرکت کن انشاءالله . [7] شریف رضی می گوید : منذر این جارود همان کسی است که امیرمؤمنان علیه السلام درباره اش فرمود : او آدم متکبری است پی در پی به این طرف و آن طرفش می نگرد همچون متکبران گام برمی دارد و مواظب است بر کفشش گرد و غبار ننشیند
نامه شماره72 |
و من کتاب له علیه السلام [8] الی عبد الله بن العباس [9] اما بعد ، فانک لست بسابق اجلک ، و لا مرزوق ما لیس لک ، [10] و اعلم بان الدهر یومان : یوم لک ویوم علیک ،و ان الدنیا دار دول ، [11] فما کان منها لک اتاک علی ضعفک ، و ما کان منها علیک لم تدفعه بقوتک
ترجمه
[8] از نامه های امام علیه السلام به عبدالله بن عباس .[9] اما بعد تو براجل و سرآمدت پیشینمی گیری و از آنچه روزی تو نیست قسمت تو نمی گردد . [10] بدان دنیا دو روز است روزی به سود تو و روزی به زیانت دنیا خانه متغیر و پر تحولیاست . [11] آنچه از منافع قسمت توست به سراغ تو می آید هر چند ضعیف باشی. و آنچه هم بر زیان توست گریبانت را می گیرد هر چند قوی باشی و قدرت دفع آن را نخواهی داشت
نامه شماره73 |
و من کتاب له علیه السلام [1] الی معاویه [2] اما بعد ، فانی علی التردد فی جوابک ، و الاستماع الی کتابک ، [3] لموهن رایی ، و مخطی ء فراستی و انک اذ تحاولنی الامور [4] و تراجعنی السطور کالمستثقل النائم تکذبه احلامه ، [5] و المتحیر القائم یبهظه مقامه ، لا یدری اله ما یاتی ام علیه ، [6] و لست به ، غیر انه بک شبیه و اقسم بالله انه لولا بعض الاستبقاء ، [7] لوصلت الیک منی قوارع ، تقرع العظم ، و تهلس اللحم [8] و اعلم ان الشیطان قد ثبطک عن ان تراجع احسن امورک ، [9] و تاذن لمقال نصیحتک ، و السلام لاهله
ترجمه
[1] از نامه های امام علیه السلام به معاویه [2] اما بعد من در اینکه مکرر گوش به نامه های تو فراداده و پاسخ نوشته ام [3] خود را تخطئه و سرزنش می نمایم . در آن هنگام که تو از من خواسته هائی[ همچون حکومت شام ] داری[4] و مرتبا نامه نگاری می کنی به کسی می مانی که به خواب سنگینی فرو رفته و خوابهای دروغی نش او را تکذیب می کنند [5] و یا همچون کسی که مقام بر دوشش سنگینی می نماید و نمی داند که آینده به سود اوست یا به زیانش . [6] گر چه تو آن شخص نیستی اما شبیه او هستی. به خدا سوگند اگر نبود علاقه به باقی ماندن مؤمنان پاک دل [7] ضربه کوبنده ای از من به تو می رسید که استخوانت را خرد و گوشتت را آب کند [8] بدان که شیطان تو را از اینکه به کارهای خوب بپردازی بازداشته [9] [ و نمی گذارد ] به اندرزها گوش فرادهی. سلام بر آنها که شایسته سلامند
نامه شماره74 |
و من حلف له علیه السلام [10] کتبه بین ربیعه و الیمن ، و نقل من خط هشام بن الکلبی [11] هذا ما اجتمع علیه اهل الیمن حاضرها و بادیها ، و ربیعه حاضرها ، [12] انهم علی کتاب الله یدعون الیه ، و یامرون به ، [13] و یجیبون من دعا الیه و امر به ، لا یشترون به ثمنا ، و لا یرضون به بدلا ، [1] و انهم ید واحده علی من خالف ذلک و ترکه ، انصار بعضهم لبعض : [2] دعوتهم واحده ، لا ینقضون عهدهم لمعتبه عات ، [3] و لا لغضب غاضب ، و لا لاستذلال قوم قوما ، و لا لمسبه قوم قوما [4] علی ذلک شاهدهم و غائبهم ، و سفیههم و عالمهم ، و حلیمهم و جاهلهم [5] ثم ان علیهم بذلک عهد الله و میثاقه [[ ان عهد الله کان مسؤولا ] ] [6] و کتب : علی بن ابی طالب
ترجمه
[10] از عهدنامه هائی است که امام علیه السلام برای قبیله ربیعه وی من تنظیم فرموده و از خط هشام کلبی نقل شده است . [11] این پیمانی است که اهل یمن شهریان و بیابان نشینهای آنها و ربیعه اعم از شهرنشین و بیابانی بر آن اتفاق کرده اند . [12] که قانون قرآن را پایبند باشند و به سوی آن دعوت کنند و به آن امر نمایند .[13] و هر کس آنها را به قرآن دعوت نمود به او پاسخ مثبت دهند آنرا به هیچ بهائی نفروشند و چیزی را به جای آن نپذیرند 000 [1] و متحد باشند بر ضد کسیکه آنرا ترک کند و به مخالفت با آن برخیزد . و یاور یکدیگر باشند : [2] همه یکصدا هرگز پیمان خویش را بخاطر گله بعضی[3] و یا خشم کسی و یا خوارشمردن و یا دشنام دادن بیکدیگر نشکنند [4] بر این عهد و پیمان حاضران و غایبان دانایان و غیر دانایان بردباران و نابردباران آنها پایبندند و به آن احترام می گذارند . [5] آنها با این پیمان در برابر خداوند متعهد و مسک ولند ان عهد الله کان مسؤلا : [ پیمان الهی مورد بازخواست قرار خواهد گرفت ] [6] این عهدنامه را علی بن ابیطالب نوشته است
نامه شماره75 |
و من کتاب له علیه السلام [7] الی معاویه فی اول ما بویع له ذکره الواقدی فی کتاب [[ الجمل ] ] [8] من عبد الله علی امیر المؤمنین الی معاویه بن ابی سفیان : [9] اما بعد ، فقد علمت اعذاری فیکم ، و اعراضی عنکم ، [10] حتی کان ما لا بد منه دفع له ، و والحدیث طویل ، و الکلام کثیر ، [11] و قدادبر ما ادبر ، و اقبل ما اقبل .[12] فبایع من قبلک ، و اقبل الی فی وفد من اصحابک و السلام
ترجمه
[7] از نامه های امام علیه السلام که در آغاز بیعت به معاویه نوشته .این نامه را واقدی درکتاب الجمل آورده است . [8] از بنده خدا امیرمؤمنان به معاویه فرزند ابوسفیان : [9] اما بعد از اتمام حجتم درباره شما و اعراضم از شما به خوبی آگاهی داری. [10] تا آنچه شدنی بود واقع شد و چاره ایجز این نبود . این داستان سر دراز دارد و سخن فراوان است . [11] گذشته گذشت و آینده روی آورده است . [ سخن درباره اینها را فعلا بگذار ] [12] اکنون تو ماموریاز تمام کسانیکه در آنجا هستند بیعت بگیری و با گروهی از یارانت به سوی من بشتاب . والسلام
نامه شماره76 |
و من وصیه له علیه السلام [1] لعبد الله بن العباس ، عند استخلافه ایاه علی البصره [2] سع الناس بوجهک و مجلسک و حکمک ، و ایاک و الغضب فانه طیره من الشیطان [3] و اعلم ان ما قربک من الله یباعدوک من النار ، [4] و ما با عدک من الله یقربک من النار
ترجمه
[1] از سفارشهای امام علیه السلام به عبدالله ابن عباس هنگامی که وی را به فرمانداری بصره منصوب فرمود . [2] با چهره ای باز در مجلس خود با مردم روبرو شو و با حکم و قضاوت [ عادلانه ] آنها را بنگر از خشم و غضب سخت دوریکن که انگیزه ایاست از شیطان . [3] بدان آنچه تو را به خدا نزدیک می سازد از دوزخ دور می کند [4] و آنچه تو را از خدا دور می کند به آتش نزدیک می نماید .
نامه شماره77 |
و من وصیه له علیه السلام [5] لعبد الله بن العباس ، لما بعثه للاحتجاج علی الخوارج [6] لا تخاصمهم بالقرآن ، فان القرآن حمال ذو وجوه ، تقول و یقولون ، [7] ولکن حاججهم بالسنه ، فانهم لن یجدوا عنها محیصا
ترجمه
[5] از سفارشهای امام علیه السلام به عبدالله بن عباس هنگامیه ویرابرای گفتگو نزد خوارج فرستاد [6] با آیات قرآن با آنها محاجه نکن چرا که قرآن [ برای این لجوجان ] تاب معان مختلف و امکان تفسیر گوناگون دارد تو چیزی می گوئی و آنها چیز دیگر [ و سخن به جائی نمی رسد ] [7] لکن با سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با آنها بحث نما که در برابر آن پاسخی نخواهند یافت [ و مجبور به تسلیمند ] .
نامه شماره78 |
و من کتاب له علیه السلام [8] الی ابی موسی الاشعری جوابافی امر الحکمین ، ذکره سعید بن یحیی الاموی فی کتاب [[ المغازی ] ] [9] فان الناس قد تغیر کثیر منهم عن کثیر من حظهم . فمالوا مع الدنیا ، [10] و نطقوا بالهوی و انی نزلت من هذا الامر منزلا معجبا ، [ نهج البلاغه م 30 ] [1] اجتمع به اقوام اعجبتهم انفسهم و انا اداوی منهم قرحا اخاف ان یکون علقا [2] و لیس رجل فاعلم احرص علی جماعه امه محمد صلی الله علیه و آله و سلم و الفتها منی ، [3] ابتغی بذلک حسن الثواب ، و کرم الماب [4] و سافی بالذی وایت علی نفسی ، و ان تغیرت عن صالح ما فارقتنی علیه ، [5] فان الشقی من حرم نفع ما اوتی من العقل ، و التجربه ، [6] و انی لاعبد ان یقول قائل بباطل ، و ان افسد امرا قد اصلحه الله [7] فدع ما لا تعرف ، فان اشرار الناس طائرون الیک باقاویل السوء ، و السلام
ترجمه
[8] از نامه هایامام علیه السلام به ابوموسی اشعریدر جواب نامه اودرباره حکمین . این نامه را سعیدابن یحیی اموی در کتاب المغازی آورده است . [9] بسیاریاز مردم از بهره زیادی که ممکن بود [ در اثر تهذیب نفس در آخرت نصیب آنها گردد ] باز ماندند . به دنیا روی آوردند [10] و از سر هوای نفس سخن گفتند و این کار باعث تعجب من گردیده [1] که اقوامی خودپسند در آن گرد آمده اند من می خواهم زخم درون آنها را مداوا کنم چرا که می ترسم مزمن و غیر قابل علاج گردد [ ولی آنها مانع می شوند ] [2] بدان که هیچ کس نیست که نسبت به وحدت و اتحاد امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم از من حریصتر و انسش به آن از من بیشتر باشد . [3] من در این کار پاداش نیک و سرانجام شایسته را از خدا می طلبم . [4] و به آنچه تعهد کرده ام وفادارم هر چند تو از آن شایستگی که به هنگام رفتن از نزد من داشتی تغییر پیدا کرده باشی. [5] بدبخت کسی است که از عقل و تجربه ای که نصیب او شده محروم ماند [6] و من از اینکه کسی سخن بیهوده گوید متنفرم . و از اینکه کاری را که خدا آنرا اصلاح کرده بر هم زنم بیزارم [7] آنچه را نمی دانیرها کن زیرا که اشرار مردم شایعات زشت و سخنان نادرست [ درباره من ] از گوشه و کنار به تو می رسانند . والسلام
نامه شماره79 |
و من کتاب له علیه السلام [8] لما استخلف ،الی امراء الاجناد [9] امابعدفانما اهلک من کان قبلکم انهم منعوا الناس الحق فاشتروه ، [10] و اخذوهم بالباطل فاقتدوه
ترجمه
[8] از نامه های امام علیه السلام به فرماندهان لشکر هنگامی که زمام خلافت را به دست گرفت . [9] اما بعد هلاکت و بدبختی کسانی که پیش از شما بودند به دو دلیل بود : نخست اینکه آنها مردم را از حق خود باز داشتند لذا ناچار شدند حق خویش را [ از طریق رشوه و راههای نادرست از ایشان ] خریداریکنند . [10] دیگر اینکه آنها مردم را به باطل سوق دادند و آنان از وی پیروی کردند
- ۹۶/۰۵/۲۴