برگی درخشان از کتاب نهج البلاغه

قال على علیه ‏السلام : کُلُّ وِعاءٍ یَضیقُ بِما جُعِلَ فیهِ إِلاّ وِعاءُ العِلمِ فَإِنَّهُ یَتَّسِعُ بِهِ؛ فضاى هر ظرفى در اثر محتواى خود تنگ‏تر مى‏ شود مگر ظرف دانش که با تحصیل علوم، فضاى آن بازتر مى‏ گردد.

برگی درخشان از کتاب نهج البلاغه

قال على علیه ‏السلام : کُلُّ وِعاءٍ یَضیقُ بِما جُعِلَ فیهِ إِلاّ وِعاءُ العِلمِ فَإِنَّهُ یَتَّسِعُ بِهِ؛ فضاى هر ظرفى در اثر محتواى خود تنگ‏تر مى‏ شود مگر ظرف دانش که با تحصیل علوم، فضاى آن بازتر مى‏ گردد.

مشخصات بلاگ

سلام
نگار سلطان محمدی هستم دانشجوی کارشناسی مهندسی عمران دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج
هدف از ایجاد این وبلاگ صحبت های استاد بزرگوارم جناب آقای دکتر احمد شفازاده بود در درس تفسیر موضوعی نهج البلاغه که تصمیم گرفتم بخشی از احادیث و خطبه ها و ... کتاب ارزشمند نهج البلاغه که در همه مراحل زندگی بهترین راهنمای بشریت است را برای تعدادی از شماها به اشتراک بزارم.
امیدوارم استفاده ای هرچند کوچک از این کار بنده حقیر را ببرید.


بایگانی
نویسندگان

متن کامل نهج البلاغه نامه 71 تا 79

سه شنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۳۰ ب.ظ

 

نامه شماره71

و من کتاب له علیه السلام [11] الی المنذر بن الجارود العبدی ، و قدخان فی بعض ما ولاه من اعماله [12] اما بعد ، فان صلاح ابیک غرنی منک ، و ظننت انک تتبع هدیه ، [1] و تسلک سبیله ، فاذا انت فیما رقی الی عنک لا تدع لهواک انقیادا ، [2] و لا تبقی لاخرتک عتادا تعمر دنیاک بخراب آخرتک ، [3] و تصل عشیر تک بقطیعه دینک و لئن کان ما بلغنی عنک حقا ، [4] لجمل اهلک و شسع نعلک خیر منک ، و من کان بصفتک فلیس باهل ان یسد به ثغر ، [5] او ینفذ به امر ، او یعلی له قدر ، او یشرک فی امانه ، [6] او یؤمن علی جبایه ، فاقبل الی حین یصل الیک کتابی هذا ، ان شاء الله [7] قال الرضی : و المنذر بن الجارود هذا هو الذی قال فیه امیر المؤمنین علیه السلام : انه لنظار فی عطفیه مختال فی بردیه تفتال فی شراکیه

ترجمه

[11] از نامه های امام علیه السلام به منذربن جارود عبدی که در کارفرمانداری خویش خیانت کرده بود . [12] اما بعد شایستگی پدرت مرا نسبت به تو گرفتار خوشبینی ساخت و گمان کردم تو هم پیرو هدایت او هستی000 [1] و از راه او می روی. ناگهان به من خبر دادند که تو در پیروی از هوا و هوس فروگذار نمی کنی[2] و برای آخرتت چیزی باقی نگذاشته ای. دنیایت را با ویرانی آخرت آباد می سازی. [3] و پیوندت را با خویشاوندانت به قیمت قطع دینت برقرار می کنی. اگر آنچه از تو به من رسیده درست باشد [4] شتر [ بارکش ] خانواده ات و بند کفشت از تو بهتر است و کسی که همچون تو باشد نه شایستگی این را دارد که حفظ مرزی را به او بسپارند [5] و نه کاری به وسیله او اجرا شود یا قدرش را بالا برند و یا در امانتی شریکش سازند [6] و یا در جمع آوری حقوق بیت المال به او اعتماد کنند به مجرد رسیدن این نامه به سوی من حرکت کن انشاءالله . [7] شریف رضی می گوید : منذر این جارود همان کسی است که امیرمؤمنان علیه السلام درباره اش فرمود : او آدم متکبری است پی در پی به این طرف و آن طرفش می نگرد همچون متکبران گام برمی دارد و مواظب است بر کفشش گرد و غبار ننشیند

نامه شماره72

و من کتاب له علیه السلام [8] الی عبد الله بن العباس [9] اما بعد ، فانک لست بسابق اجلک ، و لا مرزوق ما لیس لک ، [10] و اعلم بان الدهر یومان : یوم لک ویوم علیک ،و ان الدنیا دار دول ، [11] فما کان منها لک اتاک علی ضعفک ، و ما کان منها علیک لم تدفعه بقوتک

ترجمه

[8] از نامه های امام علیه السلام به عبدالله بن عباس .[9] اما بعد تو براجل و سرآمدت پیشینمی گیری و از آنچه روزی تو نیست قسمت تو نمی گردد . [10] بدان دنیا دو روز است روزی به سود تو و روزی به زیانت دنیا خانه متغیر و پر تحولیاست . [11] آنچه از منافع قسمت توست به سراغ تو می آید هر چند ضعیف باشی. و آنچه هم بر زیان توست گریبانت را می گیرد هر چند قوی باشی و قدرت دفع آن را نخواهی داشت

نامه شماره73

و من کتاب له علیه السلام [1] الی معاویه [2] اما بعد ، فانی علی التردد فی جوابک ، و الاستماع الی کتابک ، [3] لموهن رایی ، و مخطی ء فراستی و انک اذ تحاولنی الامور [4] و تراجعنی السطور کالمستثقل النائم تکذبه احلامه ، [5] و المتحیر القائم یبهظه مقامه ، لا یدری اله ما یاتی ام علیه ، [6] و لست به ، غیر انه بک شبیه و اقسم بالله انه لولا بعض الاستبقاء ، [7] لوصلت الیک منی قوارع ، تقرع العظم ، و تهلس اللحم [8] و اعلم ان الشیطان قد ثبطک عن ان تراجع احسن امورک ، [9] و تاذن لمقال نصیحتک ، و السلام لاهله

ترجمه

[1] از نامه های امام علیه السلام به معاویه [2] اما بعد من در اینکه مکرر گوش به نامه های تو فراداده و پاسخ نوشته ام [3] خود را تخطئه و سرزنش می نمایم . در آن هنگام که تو از من خواسته هائی[ همچون حکومت شام ] داری[4] و مرتبا نامه نگاری می کنی به کسی می مانی که به خواب سنگینی فرو رفته و خوابهای دروغی نش او را تکذیب می کنند [5] و یا همچون کسی که مقام بر دوشش سنگینی می نماید و نمی داند که آینده به سود اوست یا به زیانش . [6] گر چه تو آن شخص نیستی اما شبیه او هستی. به خدا سوگند اگر نبود علاقه به باقی ماندن مؤمنان پاک دل [7] ضربه کوبنده ای از من به تو می رسید که استخوانت را خرد و گوشتت را آب کند [8] بدان که شیطان تو را از اینکه به کارهای خوب بپردازی بازداشته [9] [ و نمی گذارد ] به اندرزها گوش فرادهی. سلام بر آنها که شایسته سلامند

نامه شماره74

و من حلف له علیه السلام [10] کتبه بین ربیعه و الیمن ، و نقل من خط هشام بن الکلبی [11] هذا ما اجتمع علیه اهل الیمن حاضرها و بادیها ، و ربیعه حاضرها ، [12] انهم علی کتاب الله یدعون الیه ، و یامرون به ، [13] و یجیبون من دعا الیه و امر به ، لا یشترون به ثمنا ، و لا یرضون به بدلا ، [1] و انهم ید واحده علی من خالف ذلک و ترکه ، انصار بعضهم لبعض : [2] دعوتهم واحده ، لا ینقضون عهدهم لمعتبه عات ، [3] و لا لغضب غاضب ، و لا لاستذلال قوم قوما ، و لا لمسبه قوم قوما [4] علی ذلک شاهدهم و غائبهم ، و سفیههم و عالمهم ، و حلیمهم و جاهلهم [5] ثم ان علیهم بذلک عهد الله و میثاقه [[ ان عهد الله کان مسؤولا ] ] [6] و کتب : علی بن ابی طالب

ترجمه

[10] از عهدنامه هائی است که امام علیه السلام برای قبیله ربیعه وی من تنظیم فرموده و از خط هشام کلبی نقل شده است . [11] این پیمانی است که اهل یمن شهریان و بیابان نشینهای آنها و ربیعه اعم از شهرنشین و بیابانی بر آن اتفاق کرده اند . [12] که قانون قرآن را پایبند باشند و به سوی آن دعوت کنند و به آن امر نمایند .[13] و هر کس آنها را به قرآن دعوت نمود به او پاسخ مثبت دهند آنرا به هیچ بهائی نفروشند و چیزی را به جای آن نپذیرند 000 [1] و متحد باشند بر ضد کسیکه آنرا ترک کند و به مخالفت با آن برخیزد . و یاور یکدیگر باشند : [2] همه یکصدا هرگز پیمان خویش را بخاطر گله بعضی[3] و یا خشم کسی و یا خوارشمردن و یا دشنام دادن بیکدیگر نشکنند [4] بر این عهد و پیمان حاضران و غایبان دانایان و غیر دانایان بردباران و نابردباران آنها پایبندند و به آن احترام می گذارند . [5] آنها با این پیمان در برابر خداوند متعهد و مسک ولند ان عهد الله کان مسؤلا : [ پیمان الهی مورد بازخواست قرار خواهد گرفت ] [6] این عهدنامه را علی بن ابیطالب نوشته است

نامه شماره75

و من کتاب له علیه السلام [7] الی معاویه فی اول ما بویع له ذکره الواقدی فی کتاب [[ الجمل ] ] [8] من عبد الله علی امیر المؤمنین الی معاویه بن ابی سفیان : [9] اما بعد ، فقد علمت اعذاری فیکم ، و اعراضی عنکم ، [10] حتی کان ما لا بد منه دفع له ، و والحدیث طویل ، و الکلام کثیر ، [11] و قدادبر ما ادبر ، و اقبل ما اقبل .[12] فبایع من قبلک ، و اقبل الی فی وفد من اصحابک و السلام

ترجمه

[7] از نامه های امام علیه السلام که در آغاز بیعت به معاویه نوشته .این نامه را واقدی درکتاب الجمل آورده است . [8] از بنده خدا امیرمؤمنان به معاویه فرزند ابوسفیان : [9] اما بعد از اتمام حجتم درباره شما و اعراضم از شما به خوبی آگاهی داری. [10] تا آنچه شدنی بود واقع شد و چاره ایجز این نبود . این داستان سر دراز دارد و سخن فراوان است . [11] گذشته گذشت و آینده روی آورده است . [ سخن درباره اینها را فعلا بگذار ] [12] اکنون تو ماموریاز تمام کسانیکه در آنجا هستند بیعت بگیری و با گروهی از یارانت به سوی من بشتاب . والسلام

نامه شماره76

و من وصیه له علیه السلام [1] لعبد الله بن العباس ، عند استخلافه ایاه علی البصره [2] سع الناس بوجهک و مجلسک و حکمک ، و ایاک و الغضب فانه طیره من الشیطان [3] و اعلم ان ما قربک من الله یباعدوک من النار ، [4] و ما با عدک من الله یقربک من النار

ترجمه

[1] از سفارشهای امام علیه السلام به عبدالله ابن عباس هنگامی که وی را به فرمانداری بصره منصوب فرمود . [2] با چهره ای باز در مجلس خود با مردم روبرو شو و با حکم و قضاوت [ عادلانه ] آنها را بنگر از خشم و غضب سخت دوریکن که انگیزه ایاست از شیطان . [3] بدان آنچه تو را به خدا نزدیک می سازد از دوزخ دور می کند [4] و آنچه تو را از خدا دور می کند به آتش نزدیک می نماید .

نامه شماره77

و من وصیه له علیه السلام [5] لعبد الله بن العباس ، لما بعثه للاحتجاج علی الخوارج [6] لا تخاصمهم بالقرآن ، فان القرآن حمال ذو وجوه ، تقول و یقولون ، [7] ولکن حاججهم بالسنه ، فانهم لن یجدوا عنها محیصا

ترجمه

[5] از سفارشهای امام علیه السلام به عبدالله بن عباس هنگامیه ویرابرای گفتگو نزد خوارج فرستاد [6] با آیات قرآن با آنها محاجه نکن چرا که قرآن [ برای این لجوجان ] تاب معان مختلف و امکان تفسیر گوناگون دارد تو چیزی می گوئی و آنها چیز دیگر [ و سخن به جائی نمی رسد ] [7] لکن با سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با آنها بحث نما که در برابر آن پاسخی نخواهند یافت [ و مجبور به تسلیمند ] .

نامه شماره78

و من کتاب له علیه السلام [8] الی ابی موسی الاشعری جوابافی امر الحکمین ، ذکره سعید بن یحیی الاموی فی کتاب [[ المغازی ] ] [9] فان الناس قد تغیر کثیر منهم عن کثیر من حظهم . فمالوا مع الدنیا ، [10] و نطقوا بالهوی و انی نزلت من هذا الامر منزلا معجبا ، [ نهج البلاغه م 30 ] [1] اجتمع به اقوام اعجبتهم انفسهم و انا اداوی منهم قرحا اخاف ان یکون علقا [2] و لیس رجل فاعلم احرص علی جماعه امه محمد صلی الله علیه و آله و سلم و الفتها منی ، [3] ابتغی بذلک حسن الثواب ، و کرم الماب [4] و سافی بالذی وایت علی نفسی ، و ان تغیرت عن صالح ما فارقتنی علیه ، [5] فان الشقی من حرم نفع ما اوتی من العقل ، و التجربه ، [6] و انی لاعبد ان یقول قائل بباطل ، و ان افسد امرا قد اصلحه الله [7] فدع ما لا تعرف ، فان اشرار الناس طائرون الیک باقاویل السوء ، و السلام

ترجمه

[8] از نامه هایامام علیه السلام به ابوموسی اشعریدر جواب نامه اودرباره حکمین . این نامه را سعیدابن یحیی اموی در کتاب المغازی آورده است . [9] بسیاریاز مردم از بهره زیادی که ممکن بود [ در اثر تهذیب نفس در آخرت نصیب آنها گردد ] باز ماندند . به دنیا روی آوردند [10] و از سر هوای نفس سخن گفتند و این کار باعث تعجب من گردیده [1] که اقوامی خودپسند در آن گرد آمده اند من می خواهم زخم درون آنها را مداوا کنم چرا که می ترسم مزمن و غیر قابل علاج گردد [ ولی آنها مانع می شوند ] [2] بدان که هیچ کس نیست که نسبت به وحدت و اتحاد امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم از من حریصتر و انسش به آن از من بیشتر باشد . [3] من در این کار پاداش نیک و سرانجام شایسته را از خدا می طلبم . [4] و به آنچه تعهد کرده ام وفادارم هر چند تو از آن شایستگی که به هنگام رفتن از نزد من داشتی تغییر پیدا کرده باشی. [5] بدبخت کسی است که از عقل و تجربه ای که نصیب او شده محروم ماند [6] و من از اینکه کسی سخن بیهوده گوید متنفرم . و از اینکه کاری را که خدا آنرا اصلاح کرده بر هم زنم بیزارم [7] آنچه را نمی دانیرها کن زیرا که اشرار مردم شایعات زشت و سخنان نادرست [ درباره من ] از گوشه و کنار به تو می رسانند . والسلام

نامه شماره79

و من کتاب له علیه السلام [8] لما استخلف ،الی امراء الاجناد [9] امابعدفانما اهلک من کان قبلکم انهم منعوا الناس الحق فاشتروه ، [10] و اخذوهم بالباطل فاقتدوه

ترجمه

[8] از نامه های امام علیه السلام به فرماندهان لشکر هنگامی که زمام خلافت را به دست گرفت . [9] اما بعد هلاکت و بدبختی کسانی که پیش از شما بودند به دو دلیل بود : نخست اینکه آنها مردم را از حق خود باز داشتند لذا ناچار شدند حق خویش را [ از طریق رشوه و راههای نادرست از ایشان ] خریداریکنند . [10] دیگر اینکه آنها مردم را به باطل سوق دادند و آنان از وی پیروی کردند

  • نگار محمدی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی