برگی درخشان از کتاب نهج البلاغه

قال على علیه ‏السلام : کُلُّ وِعاءٍ یَضیقُ بِما جُعِلَ فیهِ إِلاّ وِعاءُ العِلمِ فَإِنَّهُ یَتَّسِعُ بِهِ؛ فضاى هر ظرفى در اثر محتواى خود تنگ‏تر مى‏ شود مگر ظرف دانش که با تحصیل علوم، فضاى آن بازتر مى‏ گردد.

برگی درخشان از کتاب نهج البلاغه

قال على علیه ‏السلام : کُلُّ وِعاءٍ یَضیقُ بِما جُعِلَ فیهِ إِلاّ وِعاءُ العِلمِ فَإِنَّهُ یَتَّسِعُ بِهِ؛ فضاى هر ظرفى در اثر محتواى خود تنگ‏تر مى‏ شود مگر ظرف دانش که با تحصیل علوم، فضاى آن بازتر مى‏ گردد.

مشخصات بلاگ

سلام
نگار سلطان محمدی هستم دانشجوی کارشناسی مهندسی عمران دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج
هدف از ایجاد این وبلاگ صحبت های استاد بزرگوارم جناب آقای دکتر احمد شفازاده بود در درس تفسیر موضوعی نهج البلاغه که تصمیم گرفتم بخشی از احادیث و خطبه ها و ... کتاب ارزشمند نهج البلاغه که در همه مراحل زندگی بهترین راهنمای بشریت است را برای تعدادی از شماها به اشتراک بزارم.
امیدوارم استفاده ای هرچند کوچک از این کار بنده حقیر را ببرید.


بایگانی
نویسندگان

۱۷ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

ستاره‌ای از افق بغداد

هنوز یک قرن از غیبت خورشید پرفروغ آسمان امامت و ولایت ـ حضرت مهدی (عج) ـ نگذشته بود که ستاره‌ای از افق بغداد درخشیدن گرفت و نور امیدی بر دل عاشقان و منتظران نشاند.
او به سال 359 ق.[1] در محلة شیعه نشین کرخ بغداد، در خانه‌ای که از گلهای عطرآگین ایمان و اخلاص و روشنایی علم و عمل آذین بندی شده بود، دیده به جهان گشود و نام زیبای «محمد» به خود گرفت. محمد که بعدها به «شریف رضی» و «سید رضی» شهرت یافت از خاندانی برخاست که همه از بزرگان دین و عالمان و عابدان و زاهدان و پرهیزکاران کم مانند روزگار بودند.
پدر و مادر سید رضی هر دو از سادات علوی و از نوادگان سرور آزادگان حسین بن علی ـ علیه السّلام ـ بودند. نسبت وی از جانب پدر با پنج واسطه به امام هفتم می‌رسد.[2] از این رو گاهی شریف رضی را «موسوی» می‌خوانند. و از طرف مادر نسبت وی با شش رابطه به امام زین العابدین ـ علیه السّلام ـ می‌رسد.[3]
در جلالت و عظمت شأن فاطمه مادر سید رضی همین بس که می‌گویند: شیخ مفید ـ رحمة الله علیه‌ ـ کتاب «احکام النّساء» را برای او نوشته و در مقدمه کتاب از او به بانویی محترم و فاضله یاد کرده است.[4]

دلباختة علم و معرفت

سید رضی از همان اوایل کودکی با اشتیاق فراوان به تحصیل و فراگیری علوم رو آورد. وی علاوه بر جدّیت و پشتکاری، از نبوغی ذاتی و خدادادی برخوردار بود که پیشرفت علمی و ادبی او را سرعت می‌بخشید. در حقیقت در قرن چهارم و پنجم هجری تفرقه‌ها و تنش‌های مذهبی تا حدودی از بین رفته بود. از این رو دو فرقه بزرگ و نیرومند تشیع و تسنن در جوّی مسالمت آمیز زندگی می‌کردند و روح تفاهم و همبستگی باعث شده بود که دانشمندان هر دو فرقه به طور آزاد به ارائه افکار و اشاعه مذهب بپردازند. سید رضی از این فرصت استثنایی بهره‌های فراوان برد و علوم مختلف مانند قرائت قرآن، صرف و نحو، حدیث، کلام، بلاغت، فقه، اصول، تفسیر و فنون شعر و غیره را بیاموخت تا اینکه در بیست سالگی از تحصیل بی‌نیاز گشت و خود در صف استادان و محققان نامدار قرار گرفت.
عده‌ای از دانشمندان نام‌آوری که سید رضی نزد آنان به کسب دانش پرداخته عبارت‌اند از:
1. ابواسحاق ابراهیم بن احمد طبری (متوفی 393 ق.) فقیه و ادیب و نویسندة زبردست که سید رضی قرآن را در دوران کودکی نزد وی آموخت.
2. ابوعلی فارسی (متوفی 377 ق.) نام‌آور دانش و ادب و پیشوای علم نحو در عصر خود.
3. ابوسعید سیرافی (متوفی 368 ق.) دانشمند بزرگ و نحوی معروف که مسند قضاوت بغداد را به عهده داشت.
4. قاضی عبدالجبار بغدادی، متخصص علم حدیث و ادبیات.
5. عبدالرحیم بن نباته (متوفی 374 ق.) از خطبای بلندآوازه و نامدار شیعه، مشهور به خطیب مصری. سید رضی مقداری از فنون شعر را از وی آموخت.
6. ابومحمد عبدالله بن محمد اسدی اکفانی (متوفی 405 ق.) عالم فاضل و پرهیزکار و مسند نشین قضاوت در بغداد.
7. ابوالفتح عثمان بن جنّی (متوفی 392 ق.) ادیب ماهر در علم نحو و صرف.
8. ابوالحسن علی بن عیسی (متوفی 420 ق.) شعرشناس و پیشوای علم لغت و ادبیات.
9. ابوحفص عمر بن ابراهیم بن احمد الکنانی، محدّث ثقه که سید رضی از او حدیث فرا گرفت.
10. ابوالقاسم عیسی بن علی بن عیسی بن داوود بن جرّاح (متوفی 350 ق.) لغت شناس و محدث بزرگ و مورد اعتماد.
11. ابوعبدالله مرزبانی (متوفی 384ق.) محدث نامدار و صاحب چندین کتاب حدیث و مورد اعتماد شیخ صدوق ـ رحمة الله علیه ـ
12. ابوبکر محمد بن موسی خوارزمی (متوفی 403 ق.) فقیهی سترگ و استاد حدیث که سید رضی و دیگران از وی فقه آموختند.
13. ابومحمد هارون تلعکبری (متوفی 385 ق.) فقیهی جلیل‌القدر و صاحب کتاب جوامع در علوم دین.
14. ابوعبدالله محمد بن محمد بن نعمان مشهور به شیخ مفید (متوفی 413 ق.)، از دانشمندان کم مانند عالم اسلام.[5]

بوستان معرفت

سید رضی به سبک جالب و بی‌نظیر حوزه‌های علمیه، در حین فراگیری و قبل از فارغ التحصیلی، اقدام به پرورش طالبان علم و جویندگان معرفت کرد. وی در بوستان معرفتش به پرورش شاگردانی پرداخت که خود به آنان افتخار می‌ورزید. به طوری که هر یک از آنان مانند قمری در فلک علم و فرهنگ می‌درخشند. نام آن وارستگان به قرار زیر است:
1. سید عبدالله جرجانی، مشهور به ابوزید کیابکی.
2. شیخ محمد حلوانی.
3. شیخ جعفر دوریستی (متوفی حدود 473 ق.).
4. شیخ طوسی (م 460 ق.).
5. احمد بن علی بن قدامه مشهور به ابن قدامه (م 486 ق.).
6. ابوالحسن هاشمی.
7. مفید نیشابوری (م 445 ق.).
8. ابوبکر نیشابوری خزاعی (متوفی حدود 480 ق.).
9. قاضی ابوبکر عکبری (م 472 ق.).
10 مهیار دیلمی.[6]

اولین دانشگاه

شریف رضی جوانمردی درد آشنا بود. او نیش حسادت و شماتت را بر عزلت و رهبانیت ترجیح می‌داد و در میدانهای خدمت کمر همّت می‌بست و یک تنه مسئولیتهای سنگین و دشوار اجتماعی را بر عهده می‌گرفت.
سید بزرگوار در کنار کارهای بس سنگین نقابت و دیوان مظالم و ... همواره به فکر تحصیل طلاب بود. از این رو در پس طرحی نو به منظور بالا بردن سطح معلومات شاگردان افتاد که نتیجه اندیشه‌اش ایجاد دانشگاه شبانه‌روزی شد که تا آن زمان سابقه نداشت. «او با اینکه از تمکّن مالی کم بهره بود مع الوصف وقتی دید گروهی از طالبان علم و شاگردانش پیوسته در ملازمت او هستند خانه‌ای تهیه کرد و آن را به صورت مدرسه جهت شاگردان خود درآورد و نامش را «دارالعلم» نهاد و تمامی نیازمندیهای طلاب را برای آنها فراهم کرد سید رضی برای دارالعلم کتابخانه و خزانه‌ای با کلیّه وسایل و لوازم فراهم کرد.»[7]
باید دانست که تأسیس دارالعلم سید رضی ده‌ها سال پیش از تأسیس مدرسة نظامیة بغداد و با بودجة هنگفت دولتی از سوی خواجه نظام الملک طوسی (سال 457 ق.) صورت گرفته است. او تقریباً حدود هشتاد سال بعد از سید رضی به این کار اقدام ورزیده است.[8]

جلوه‌های تربیتی

سید رضی مردی خود ساخته و پیراسته بود و شخصیت و عظمت افراد را در ارزشهای والای انسانی و معنویات می‌دید. از این رو در تمام عمرش همواره میانه روی را پیشه خود ساخت. چرا که با روح قناعت در غنای حقیقی به سر می‌برد. وی هیچ‌گاه دست طمع به سوی دیگران دراز نکرد. به همین سبب، علو همّت و مناعت طبع شریف رضی، زبانزد عام و خاص گشته بود. در مورد خصوصیات اخلاقی سید رضی قضایای زیادی نقل شده است که به یکی از آنها اکتفا می‌کنیم:
از ابی محمد مهلبی، وزیر بهاءالدّوله نقل کرده‌اند که می‌گفت:
روزی به من خبر رسید خداوند به سید رضی پسری عنایت کرده است. فرصت را غنیمت شمردم و خواستم به بهانه این مولود صله‌ای به سید رضی بدهم. به غلامان دستور دادم طبقی حاضر کردند و دو هزار دینار بر طبق گذاشتم و به رسم چشم روشنی و هدیه برایش فرستادم.
سید قبول نکرد و پیغام داده بود که: لابد وزیر می‌دانند و اگر مطلع نیستند، بدانند که من از کسی صله قبول نمی‌کنم.
به امید اینکه اصرارم ثمر بخشد دوباره طبق پر سیم و زر را فرستادم و گفتم: این هدیة ناچیز را قبول بفرمایید و به قابله‌ها بدهید.
او آنها را دوباره پس فرستاد و جواب داد: قابله‌ها غریبه نیستند و رسم ما بر این نیست که بیگانگان به خانه ما رفت و آمد داشته باشند. آنها از بستگان خودمان می‌باشند و چیزی هم نمی‌پذیرند.
برای بار سوم طبق را فرستادم و گفتم: حال که خود قبول نمی‌کنید بین طلبه‌هایی که پیش شما درس می‌خوانند تقسیم کنید. چون طبق را آوردند استاد در حضور طلبه‌ها فرمود: طلبه‌ها خودشان حاضرند! بعد رو کرد به شاگردان و گفت: هر کس به این پولها محتاج است بردارد.
در این هنگام یکی از آنان برخاست دیناری (طلا) برداشت و قسمتی از آن را قیچی کرد و بقیه را سرجایش گذاشت. دیگر طلبه ها هم چیزی برنداشتند.
شریف رضی از آن طلبه پرسید: برای چه این مقدار برداشتنی؟!
وی گفت: شب گذشته هنگام مطالعه روغن چراغ تمام شد، خادم نبود که از انبار مدرسه روغن بدهد، از فلان بقال مقداری روغن چراغ نسیه کرده‌ام. حالا این قطعه طلا را برداشتم تا قرض خود را اداء کنم!
سید رضی تا این سخن بشنید دستور داد به عدد طلاّب کلید ساختند تا هر کس چیزی لازم داشت کلید انبار را همراه داشته باشد.[9]

قطره‌ای از دریای بیکران

سید رضی در دوران جوانی به تفسیر و توضیح آیات الهی روی آورد. عشق و علاقه وی به قرآن از همان اوایل کودکی آغاز شده بود. چنانکه بعد از یادگیری، اُنس دایم و رابطه همیشگی با قرآن برقرار کرد و در سی سالگی در مدت کوتاهی قرآن را حفظ کرد. او همواره با زمزمه کلام الهی آینة دل را جلا می‌بخشید. بعد از گذراندن علوم مختلف قرآنی علاوه بر شیرینی قرائت دوران کودکی، خود را با دنیایی از زیباییهای روخ بخش همراه می‌یافت که وسعتش بی‌انتها و غایتش بی‌منتها بود. سید رضی محو در جمال تابناک آیات الهی دست به قلم برد تا قطره‌ای از دریای بیکران تعالیمش را بر صفحه روزگار جاری سازد. ثمره این تلاش با اخلاص سه گنجینة گران سنگی است که برای نسلهای آینده به یادگار گذاشت.
1. تلخیص البیان عن مجازات القرآن.
2. حقایق التأویل فی متشابه التنزیل.
3. معانی القرآن.
دیگر تألیفات سید رضی عبارتند از:
خصایص الائمه، نهج البلاغه، الزیادات فی شعر ابی تمام، تعلیق خلاف الفقهاء، کتاب مجازات آثار النّبویّه، تعلیقه بر ایضاح ابی علی، الجیّد من شعر ابی الحجاج، زیادات فی شعر ابی الحجاج، مختار شعر ابی اسحق الصّابی، کتاب «مادار بینه و بین ابی اسحق من الرسائل» و دیوان اشعار.[10]

رسالت بزرگ

هر روز که سپری می‌شد برگِ زرّینی به دست توانای سید رضی بر تاریخ تابناک اسلام افزوده می‌گشت. او با قلمی روان و علمی فراوان خدمات ارزنده‌ای ارائه کرد. برای کتاب وحی تفسیر نوشت، احکام فقهی تدوین کرد، با اشعار نغز و قصیده‌های بلند خود سیل معارف روان ساخت و مسئولیتهای طاقت فرسای دینی، سیاسی، اجتماعی را به عهده گرفت و ... با همة اینها کار خود را ناتمام می‌دید و احساس خلأ و کمبود می‌کرد گویی برای رسالتی دیگر آفریده شده است. رسالتی بس بزرگ.
وی می‌بایست از فضای آزاد به وجود آمده کمال استفاده را می‌برد و با شناساندن اصالت شیعه، اسلام واقعی را به جهانیان معرفی می‌کرد. سید رضی به خوبی می‌دانست که رسالت بدون امامت ناقص است و شهر علم پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بدون وجود علی ـ علیه السّلام ـ شهری بی‌دروازه می‌ماند و بدون معصوم، قرآن بدون مفسّر خواهد بود. می‌بایست قدم به میدان گذاشت و اقدامی کرد و کاری را که انجام آن برای گذشتگان میسّر نگشته است به سر منزل مقصود رساند.
شریف رضی با این تفکّر الهی کار بزرگی را آغازید. همان کاری که ثمره شیرینش در کلام بلند مولاعلی ـ علیه السّلام ـ به بار نشست و کتاب همیشه جاوید نهج البلاغه را به ارمغان آورد، نام و یاد سید رضی را برای همیشه زنده نگه داشت. در حقیقت او اولین عالمی است که کلمات و خطبه‌های سراسر بلاغت امیرمؤمنان علی ـ علیه السّلام ـ را گردآوری و تدوین کرد.

از دیدگاه دانشمندان اهل تسنّن

سید رضی از نظر مقامات بلند علمی و فضیلتهای ارزشمند اخلاقی خود را به مرحله‌ای رساند که گوی سبقت از دیگران ربود تا بدان حدّ که خاص و عام، دوست و دشمن و عالم و عامی به دیدة احترامش می‌نگریستند و زبان به تعریف و تمجیدش می‌گشودند. دانشمندان و بزرگان اهل سنّت دربارة عظمت همیشه درخشان سید رضی سخنان جالب توجهی دارند. که در ذیل به پاره‌ای از آنها اشاره می‌کنیم.
عبدالملک ثعالبی، شاعر معاصر سید رضی در کتاب تحقیقی و ادبی خویش «یتیمة الدهر» در وصف سید می‌نویسد: «تازه وارد ده سالگی شده بود که به سردون شعر پرداخت. او امروز سرآمد شعرای عصر ما و نجیب‌ترین سروران عراق و دارای شرافت نسب و افتخار حسب، و ادبی ظاهر و فضلی باهر و خودداری همة خوبی‌هاست».[11]
خطیب بغدادی در کتابش موسوم به «تاریخ بغداد» می‌گوید: «... رضی کتابهایی در معانی قرآن نگاشته است که مانند آن کمتر یافته می‌شود».[12]
جمال الدین ابی المحاسن یوسف بن تَغری بردی اتابکی در کتاب «النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهره» می‌نویسد:
«سید رضی موسوی، عارف به لغت و احکام و فقه و نحو و شاعری فصیح بود. او همّتی عالی داشت و دیندار بود. او و پدرش و برادرش پیشوای شیعیان بودند.»[13]

وفات

آن روز شهر بغداد در تب و تاب و هیجان بود. نگاههای نگران و معنادار مردم حاکی از اضطرابی بود که در درونشان چنگ انداخته، بی‌قرارشان می‌کرد. اتفاق تلخ و ناگواری در پی وقوع بود که کسی نمی‌خواست و نمی‌توانست باور کند. هرگز به ذهن کسی نمی‌رسید که به این زودی شاهد چنین حادثة غم انگیز و جانسوزی خواهد شد ... اما هرچه بود تمام شده بود و دیگر گریزی جز از پذیرفتن آن نبود. هر کس به دیگری می‌رسید آرام و ناباورانه می‌گفت: شریف رضی درگذشت. «انا لله و انا الیه راجعون».
سید رضی در ماه محرم سال 406 ق. در سن 47 سالگی چشم از جهان فروبست و جهان علم و عالم تشیّع را در غم و ماتم فرو برد ... . نوشته اند سید مرتضی استوانة علم و تقوا و سیاست، از درگذشت مرموز و ناگهانی برادرش چنان متأثر و متأسف شد که تاب دیدن جنازه او را نیاورد و از شدت حزن و اندوه به حرم مقدس کاظمین ـ علیهما السّلام ـ پناه برد. انبوه مردم جنازه سید رضی را تشییع کردند و فخرالملک وزیر بر جنازه وی نماز خواند پیکر پاکش را در خانه خود به امانت دفن و بعدها به حرم امام حسین ـ علیه السّلام ـ منتقل کردند.
غم فراق برادر بر سید مرتضی بس سنگین بود. تنها و داغدیده سر به زانوی غم نهاده، آه جانسوز از دل آتشین بر می‌کشید و مرثیة فراق می‌سرود: ای یاران! داد از این فاجعة ناگوار که بازوی مرا شکست! کاش جان مرا هم می‌گرفت!

پی نوشت :

[1] . النجوم الزاهره، یوسف بن تغری بردی اتابکی، ج 4، ص 240.
[2] . اعیان الشیعه، سید محسن امین عاملی، ج 9، ص 216.
[3] . همان.
[4] . پیرامون نهج البلاغه، سید عباس اهری، ص 20.
[5] . الشریف الرضی، محمد هادی امینی، ص 60 ـ 76.
[6] . الشریف، ص 112 ـ 122.
[7] . سید رضی مؤلف نهج البلاغه، علی دوانی، ص 161.
[8] . همان. ص 162.
[9] . اعیان الشیعه، ج 9، ص 217.
[10] . رجال النجاشی، احمد بن علی نجاشی، ص 283.
[11] . یتمة الدهر، ج 3، ص 131.
[12] . تاریخ بغداد، احمد بن علی الخطیب، ج 2، ص 246.
[13] . النجوم الزاهره، ج 4، ص 240.

  • نگار محمدی


– فایل (PDF) فهرست و مقدمه سید رضی:

دریافت
حجم: 501 کیلوبایت


– فایل (PDF) متن عربی نهج البلاغه:

دریافت
حجم: 4.45 مگابایت


– فایل (PDF) متن ترجمه نهج البلاغه:

دریافت
حجم: 2.39 مگابایت

  • نگار محمدی



مدت زمان: 3 دقیقه 24 ثانیه
  • نگار محمدی


حضرت علی ( ع ) نخستین فرزند خانواده هاشمی است که پدر و مادر او هر دو فرزند هاشم اند . پدرش ابوطالب فرزند عبدالمطلب فرزند هاشم بن عبدمناف است و مادر او فاطمه دختر اسد فرزند هاشم بن عبدمناف می باشد . خاندان هاشمی از لحاظ... فضائل اخلاقی و صفات عالیه انسانی در قبیله قریش و این طایفه در طوایف عرب ، زبانزد خاص و عام بوده است . فتوت ، مروت ، شجاعت و بسیاری از فضایل دیگر اختصاص به بنی هاشم داشته است . یک از این فضیلتها در مرتبه عالی در وجود مبارک حضرت علی ( ع ) موجود بوده است . فاطمه دختر اسد به هنگام درد زایمان راه مسجدالحرام را در پیش گرفت و خود را به دیوار کعبه نزدیک ساخت و چنین گفت : خداوندا ! به تو و پیامبران و کتابهایی که از طرف تو نازل شده اند و نیز به سخن جدم ابراهیم سازنده این خانه ایمان راسخ دارم . پرودگارا ! به پاس احترام کسی که این خانه را ساخت ، و به حق کودکی که در رحم من است ، تولد این کودک را بر من آسان فرما ! لحظه ای نگذشت که دیوار جنوب شرقی کعبه در برابر دیدگان عباس بن عبدالمطلب و یزید بن تعف شکافته شد . فاطمه وارد کعبه شد ، و دیوار به هم پیوست . فاطمه تا سه روز در شریفترین مکان گیتی مهمان خدا بود . و نوزاد خویش سه روز پس از سیزدهم رجب سی ام عام الفیل فاطمه را به دنیا آورد . دختر اسد از همان شکاف دیوار که دوباره گشوده شده بود بیرون آمد و گفت : پیامی از غیب شنیدم که نامش را علی بگذار .

 

 

 

دوران کودکی:


حضرت علی ( ع ) تا سه سالگی نزد پدر و مادرش بسر برد و از آنجا که خداوند می خواست ایشان به کمالات بیشتری نائل آید ، پیامبر اکرم ( ص ) وی را از بدو تولد تحت تربیت غیر مستقیم خود قرار داد . تا آنکه ، خشکسالی عجیبی در مکه واقع شد . ابوطالب عموی پیامبر ، با چند فرزند با هزینه سنگین زندگی روبرو شد . رسول اکرم ( ص ) با مشورت عموی خود عباس توافق کردند که هر یک از آنان فرزندی از ابوطالب را به نزد خود ببرند تا گشایشی در کار ابوطالب باشد . عباس ، جعفر را و پیامبر ( ص ) ، علی ( ع ) را به خانه خود بردند . به این طریق حضرت علی ( ع ) به طور کامل در کنار پیامبر قرار گرفت . علی ( ع ) آنچنان با پیامبر ( ص ) همراه بود ، حتی هرگاه پیامبر از شهر خارج می شد و به کوه و بیابان می رفت او را نیز همراه خود می برد . بعثت پیامبر ( ص ) و حضرت علی ( ع ) شکی نیست که سبقت در کارهای خیر نوعی امتیاز و فضیلت است . و خداوند در آیات بسیاری بندگانش را به انجام آنها ، و سبقت گرفتن بر یکدیگر دعوت فرموده است . از فضایل حضرت علی ( ع ) است که او نخستین فرد ایمان آورنده به پیامبر ( ص ) باشند . ابن ابی الحدید در این باره می گوید : بدان که در میان اکابر و بزرگان و متکلمین گروه معتزله اختلافی نیست که علی بن ابیطالب نخستین فردی است که به اسلام ایمان آورده و پیامبر خدا را تایید کرده است .


حضرت علی ( ع ) نخستین یاور پیامبر ( ص ):


پس از وحی خدا و برگزیده شدن حضرت محمد ( ص ) به پیامبری و سه سال دعوت مخفیانه ، سرانجام پیک وحی فرا رسید و فرمان دعوت همگانی داده شد . در این میان تنها حضرت علی ( ع ) مجری طرحهای پیامبر ( ص ) در دعوت الهیش و تنها همراه و دلسوز آن حضرت در ضیافتی بود که وی برای آشناکردن خویشاوندانش با اسلام و دعوتشان به دین خدا ترتیب داد . در همین ضیافت پیامبر ( ص ) از حاضران سؤال کرد : چه کسی از شما مرا در این راه کمک می کند تا برادر و وصی و نماینده من در میان شما باشد ؟ فقط علی ( ع ) پاسخ داد : ای پیامبر خدا ! من تو را در این راه یاری می کنم پیامبر ( ص ) بعد از سه بار تکرار سؤوال و شنیدن همان جواب فرمود : ای خویشاوندان و بستگان من ، بدانید که علی ( ع ) برادر و وصی و خلیفه پس از من در میان شماست . از افتخارات دیگر حضرت علی ( ع ) این است که با شجاعت کامل برای خنثی کردن توطئه مشرکان مبنی بر قتل رسول خدا ( ص ) در بستر ایشان خوابید و زمینه هجرت پیامبر ( ص ) را آماده ساخت .

 

حضرت علی ( ع ) بعد از هجرت:

 

بعد از هجرت حضرت علی ( ع ) و پیامبر ( ص ) به مدینه دو نمونه از فضایل علی ( ع ) را بیان می نمائیم :

1 - جانبازی و فداکاری در میدان جهاد : حضور وی در 26 غزوه از 27غزوه پیامبر ( ص ) و شرکت در سریه های مختلف از افتخارات و فضایل آن حضرت است .

2 - ضبط و کتابت وحی ( قرآن ) کتابت وحی و تنظیم بسیاری از اسناد تاریخی و سیاسی و نوشتن نامه های تبلیغی و دعوتی از کارهای حساس و پرارج امام ( ع ) بود . ایشان آیات قرآن چه مکی و چه مدنی ، را ضبط می کرد . به همین علت است که وی را از کاتبان وحی و حافظان قرآن به شمار می آورند . در این دوران بود که پیامبر ( ص ) فرمان اخوت و برادری مسلمانان را صادر فرمود و با حضرت علی ( ع ) پیمان برادری و اخوت بست و به حضرت علی ( ع ) فرمود : تو برادر من در این جهان و سرای دیگر هستی . به خدایی که مرا به حق برانگیخته است ... تو را به برادری خود انتخاب می کنم ، اخوتی که دامنه آن هر دو جهان را فرا گیرد . حضرت علی ( ع ) داماد رسول اکرم ( ص ) عمر و ابوبکر با مشورت با سعد معاذ رئیس قبیله اوس دریافتند جز علی ( ع ) کسی شایستگی زهرا ( س ) را ندارد . لذا هنگامی که علی ( ع ) در میان نخلهای باغ یکی از انصار مشغول آبیاری بود موضوع را با ایشان در میان نهادند و ایشان فرمود : دختر پیامبر ( ص ) مورد میل و علاقه من است . و به سوی خانه رسول به راه افتاد . وقتی به حضور رسول اکرم ( ص ) رسید ، عظمت محضر پیامبر ( ص ) مانع از آن شد که سخنی بگوید ، تا اینکه رسول اکرم ( ص ) علت رجوع ایشان را جویا شد و حضرت علی ( ع ) با تکیه به فضایل و تقوا و سوابق درخشان خود در اسلام فرمود : آیا صلاح می دانید که فاطمه را در عقد من درآورید ؟ پس از موافقت حضرت زهرا ( س ) آن حضرت به دامادی رسول اکرم ( ص ) نائل آمدند .

 

غدیر خم:


پیامبر ( ص ) بعد از اتمام مراسم حج در آخرین سال عمر پربرکتش در راه برگشت در محلی به نام غدیرخم در نزدیکی جحفه دستور توقف داد ، زیرا پیک وحی فرمان داده بود که پیامبر ( ص ) باید رسالتش را به اتمام ( 9 )برساند . پس از نماز ظهر پیامبر ( ص ) بر بالای منبری از جهاز شتران رفت و فرمود : ای مردم ! نزدیک است که من دعوت حق را لبیک گویم و از میان شما بروم درباره من چه فکر می کنید ؟ مردم گفتند : گواهی می دهیم که تو آیین خدا را تبلیغ می کردی پیامبر فرمود : آیا شما گواهی نمی دهید که جز خدای یگانه ، خدایی نیست و محمد بنده خدا و پیامبر اوست ؟ مردم گفتند : آری ، گواهی می دهیم . سپس پیامبر ( ص ) دست حضرت علی ( ع ) را بالا گرفت و فرمود : ای مردم ! در نزد مؤمنان سزاوارتر از خودشان کیست ؟ مردم گفتند : خداوند و پیامبر او بهتر می دانند . سپس پیامبر فرموند : ای مردم ! هر کس من مولا و رهبر او هستم ، علی هم مولا و رهبر اوست . و این جمله را سه بار تکرار فرمودند . بعد مردم این انتخاب را به حضرت علی ( ع ) تبریک گفتند و با وی بیعت نمودند .

 

غدیر خم

 

حضرت علی ( ع ) بعد از رحلت رسول اکرم ( ص ):

 

پس از رحلت رسول اکرم ( ص ) به علت شرایط خاصی که بوجود آمده بود ، حضرت علی ( ع ) از صحنه اجتماع کناره گرفت و سکوت اختیار کرد. نه در جهادی شرکت می کرد و نه در اجتماع به طور رسمی سخن می گفت . شمشیر در نیام کرد و به وظایف فردی و سازندگی افراد می پرداخت . فعالیتهای امام در این دوران به طور خلاصه اینگونه است :

1 - عبادت خدا آنهم در شان حضرت علی ( ع )

2 - تفسیر قرآن و حل مسائل دینی و فتوای حکم حوادثی که در طول 23سال زندگی پیامبر ( ص ) مشابه نداشت .

3 - پاسخ به پرسشهای دانشمندان ملل و شهرهای دیگر .

4 - بیان حکم بسیاری از رویدادهای نوظهور که در اسلام سابقه نداشت .

5 - حل مسائل هنگامی که دستگاه خلافت در مسائل سیاسی و پاره ای از مشکلات با بن بست روبرو می شد .

6 - تربیت و پرورش گروهی که از ضمیر پاک و روح آماده ، برای سیر و سلوک برخوردار هستند .

7 - کار و کوشش برای تامین زندگی بسیاری از بینوایان و درماندگان تا آنجا که با دست خویش باغ احداث می کرد و قنات استخراج می نمود و سپس آنها را در راه خدا وقف می نمود .

 

خلافت حضرت علی ( ع ):


در زمان خلافت حضرت علی ( ع ) جنگهای فراوانی رخ داد از جمله صفین ، جمل و نهروان که هر یک پیامدهای خاصی به دنبال داشت .

 

شهادت امام علی ( ع ):

 

بعد از جنگ نهروان و سرکوب خوارج برخی از خوارج از جمله عبدالرحمان بن ملجم مرادی ، و برک بن عبدالله تمیمی و عمروبن بکر تمیمی در یکی از شبها گرد هم آمدند و اوضاع آن روز و خونریزی ها و جنگهای داخلی را بررسی کردند و از نهروان و کشتگان خود یاد کردند و سرانجام به این نتیجه رسیدند که باعث این خونریزی و برادرکشی حضرت علی ( ع ) و معاویه و عمروعاص است . و اگر این سه نفر از میان برداشته شوند ، مسلمانان تکلیف خود را خواهنددانست . سپس با هم پیمان بستند که هر یک از آنان متعهد کشتن یکی از سه نفر گردد . ابن ملجم متعهد قتل امام علی ( ع ) شد و در شب نوزدهم ماه رمضان همراه چند نفر در مسجد کوفه نشستند . آن شب حضرت علی ( ع ) در خانه دخترش مهمان بودند و از واقعه صبح با خبر بودند ، وقتی موضوع را با دخترش در میان نهاد ، ام کلثوم گفت : فردا جعده را به مسجد بفرستید . حضرت علی ( ع ) فرمود : از قضای الهی نمی توان گریخت . آنگاه کمربند خود را محکم بست و در حالی که این دو بیت را زمزمه می کرد عازم مسجد شد . کمر خود را برای مرگ محکم ببند ، زیرا مرگ تو را ملاقات خواهدکرد . و از مرگ ، آنگاه که به سرای تو درآید . جزع و فریاد مکن ابن ملجم ، در حالی که حضرت علی ( ع ) در سجده بودند ، ضربتی بر فرق مبارک خون از سر حضرتش در محراب جاری شد و محاسن آن حضرت وارد ساخت . شریفش را رنگین کرد . در این حال آن حضرت فرمود : فزت و رب الکعبه به خدای کعبه سوگند که رستگار شدم سپس آیه 55سوره طه را تلاوت فرمود : شما را از خاک آفریدیم و در آن بازتان می گردانیم و بار دیگر از آن بیرونتان می آوریم . حضرت علی ( ع ) در واپسین لحظات زندگی نیز به فکر صلاح و سعادت مردم بود و به فرزندان و بستگان و تمام مسلمانان چنین وصیت فرمود : شما را به پرهیزکاری سفارش می کنم و به اینکه کارهای خود را منظم کنید و اینکه همواره در فکر اصلاح بین مسلمانان باشید . یتیمان را فراموش نکنید ، حقوق همسایگان را مراعات کنید . قرآن را برنامه ی عملی خود قرار دهید . نماز را بسیار گرامی بدارید که ستون دین شماست . حضرت علی ( ع ) در 21ماه رمضان به شهادت رسید و در نجف اشرف به خاک سپرده شد ، و مزارش میعادگاه عاشقان حق و حقیقت شد .

  • نگار محمدی


یا علی ذاتت ثبوت قل هو الله احد                        نام تو نقش نگین امرِ اَلله الصّمد

لم یلِد از مادر گیتی و لم یولَد چو تو         در جهان بعد از نبی، مِثلت لهُ کُفواً احد

 

حقّا که حقیقتاً علی حق باشد              حق است علی ز حق که بر حق باشد

دیدیم خطی به دفتر لم یزلی                  حق با علی و علی مع الحق باشد

 

هر دل که شکست ره به جایی دارد                هر اهل دلی قبله نمایی دارد

با آنکه بُود قبلة ما کعبه ولی                          ایوان نجف عَجب صفایی دارد

 

این گفت: بزرگ و نامدار است علی             آن گفت که مرد روزگار است علی

امّا به حقیقت او نه آنست و نه این                   آیینة ذات کردگار است علی

  

روز ایجاد که حق خلقت دنیا می کرد          پسِ پرده، علی بود تماشا می کرد

بلکه از آینة کُنتُ نبیّاً چو نبی                       سِیر در آب و گِل آدم و حوّا می کرد

  

بر مخزن غیب، باب مفتوح، علیست     گیتی همه کِشتی و در او نوح، علیست   

آن روح که مبدأ حیات همه است                  در قالب آفرینش، آن روح، علیست

 

گفتم که علی، گفت بگو سِرُّ الله                   گفتم که علی، گفت بگو عین الله

گفتم که به وصفش چه بگویم گفتا              لا حول و لا قوه إلّا بالله

  

سرچشمة وحی در کویر است غدیر             تقدیر خداوند قدیر است غدیر

ای عشق بگو به تشنه کامان ولا                  دریاست اگرچه آبگیر است غدیر

 

 فرمود رسول قادر لم یزلی                        در شأن وصیّ خویش با صوت جلی

افضل بُوَد از طاعت کلّ ثقلین                   یک ضربت روز خندق از دست علی

 

برون چو فاطمه آمد ز بیت ربّ مجید           ولیّ عالم امکان به دوش می بالید

 

فلک خجل شد و گفتا ندیده دیدة دهر  

 که مَه گرفته در آغوش خویشتن خورشید

 

زمام مُلک خویش را سپرده حق به دست او  

  چه انبیا چه اولیا تمام پای بست او

 

یکی هماره محو او، یکی مدام مست او  

             به هر صفت که خوانمش، بوَد مقام پست او  

 

 شک نیست جهان را که خدا نیست

علی  امّا دمی از خدا جدا نیست

                   علی دانم اگرش جدا، خدا نیست رضا  

                      خوانم اگرش خدا، رضا نیست علی

 
 

 المنّتُ لله که به کوی تو مقیمم                   در بارگهت چون سگ اصحاب رقیمم

 

هر دم رسد از حلقة  زلف تو نسیمم               ای خاک درت جنّت فردوس نعیمم

از عین علی، عروج ما معتبر است                  وز لام علی لسان ما پر گهر است

آنکس که ندارد خبر از یای علی           از هستی خود در این جهان بی خبر است

 

سحری به خواب دیدم شَه کشور صفا را 

  به رخش نظاره کردم مَهِ خوب دلربا را

به ادب زبان گشودم بسرودم این نوا را 

    علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را

 

ما پیرو آئین رسول اللّهیم                                گویندة لا اله الا اللّهیم

داریم کتابُ الله و عترت را دوست                   خاک قدم علی، ولی اللّهیم

  

هزار آتش اگر در پوست داری                      نسوزی گر علی را دوست داری

اگر مهر علی در سینه ات نیست                      بسوزی گر هزاران پوست داری

   

چون نامة اعمال مرا پیچیدند                        بردند به میزان عمل سنجیدند       

بیش از همه کس گناه ما بود ولی                  ما را به محبّت علی بخشیدند

 

در چشم من آیینه علی، آب علیست           مهتاب علی، مهر جهان تاب علیست

خون سر او کنار سجّاده نوشت                   مظلوم ترین شهید محراب علیست

 

جز علی را نبُود هیچکس این قدر و بها            که بُوَد مولد او خانة مخصوص خدا

نه عجب گر که بُوَد زادگهش خانة حق       که به یُمن کرم اوست بپا هر دو سرا

 

نه خدا، شیعه تو را می خواند                          نه جدایت ز خدا می داند

یا علی چرخ زمان را شب و روز                    گردش چشم تو می چرخاند

 


الا که رحمت، آیتی ز رحمت علی بُوَد          همه کتاب انبیا حکایت علی بُوَد

بهشت و هر چه اندر او حکایت علی بُوَد         أجلّ نعمت خدا، ولایت علی بُوَد

  

ز پشت پرده تا بی پرده یار من نمایان شد        پ

 ز شرم روی او، خورشید اندر پرده پنهان شد

ولادت یافت اندر کعبه آن موجود مسعودی  

   که ذات پاک او مرآت ذات پاک یزدان شد

  

چنانچه سَرور عالم به جز پیمبر نیست            

  ولیّ خاص خدا نیز غیر حیدر نیست

علیست گنج حقایق، علیست باب علوم          

 دلی مجوی که مشتاق سوی آن در نیست

هر که را فیض ازل از بخت برخوردار کرد        جای در ظلّ لوای حیدر کرّار کرد

مظهر الطاف یزدان، قبلة امکان، علی            که حق او را معینِ احمد مختار کرد

 

بر مخزن غیب، باب مفتوح علیست          

    گیتی همه کشتی و در او نوح، علیست

آن روح که مبدأ حیات همه است           

    در قالب آفرینش، آن روح علیست

 

 ای که گفتی فمَن یَمُت یَرَنی                          جان فدای کلام دلجویت

کاش روزی هزار مرتبه من                              مُردمی تا ببینمی رویت

 

تویی آنکه سکّة سلطنت زده حق به نام تو علی 

                                                          که به جز خدای تو مطّلع نبُد از مقام تو یا علی

شده خلقتِ دو جهان اگر به دو حرف نیّر کاف و نون

                                                          تویی آنکه خلقت کاف و نون شده از کلام تو یا علی

چون علی در ملک هستی پادشاهی هست؛ نیست                                                                                                                                        

در دو عالم غیر از او مشکل گشایی هست؛ نیست

در رموز علم حکمت جز شهنشاه نجف

   عالمان را در شریعت مقتدایی هست؛ نیست

 
  • نگار محمدی